کلمه جو
صفحه اصلی

disallow


معنی : رد کردن، نپذیرفتن، قائل نشدن، روا نداشتن
معانی دیگر : اجازه ندادن، مجاز نشناختن، مردود دانستن، وارد ندانستن

انگلیسی به فارسی

رد کردن، نپذیرفتن، روا نداشتن، قائل نشدن


نادیده گرفتن، قائل نشدن، نپذیرفتن، رد کردن، روا نداشتن


انگلیسی به انگلیسی

• forbid, prohibit, disqualify, reject
if an action or claim is disallowed, it is not accepted or not approved by people in authority; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قبول نکردن، رد کردن، مردود شناختن، مجاز ندانستن

مترادف و متضاد

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

قائل نشدن (فعل)
disallow

روا نداشتن (فعل)
disallow

reject, prohibit


Synonyms: abjure, cancel, censor, debar, deny, disacknowledge, disavow, disclaim, dismiss, disown, embargo, exclude, forbid, keep back, kill, nix, pass on, proscribe, put down, rebuff, refuse, repudiate, shut out, taboo, veto, withhold, zing


Antonyms: allow, permit


جملات نمونه

1. The referee disallowed the try for a forward pass.
[ترجمه ترگمان]داور این تلاش را برای عبور به جلو ممنوع کرد
[ترجمه گوگل]داور برای سقوط به جلو، امتناع کرد

2. Coventry had a goal disallowed for offside.
[ترجمه ترگمان]کاونتری یک گل برای offside داشت
[ترجمه گوگل]کاونتری یک هدف را برای غیرفعال نکرد

3. The goal was disallowed because Wark was offside.
[ترجمه ترگمان]گل به این دلیل ممنوع شد چون Wark در offside بود
[ترجمه گوگل]هدف از این کار ممنوع بود چون Wark در خارج از زمین قرار داشت

4. The chairman disallowed the veracity of his report.
[ترجمه ترگمان]رئیس صحت گزارش خود را تکذیب کرد
[ترجمه گوگل]رئیس حق حاکمیت گزارش را رد کرد

5. To everyone's amazement, the goal was disallowed.
[ترجمه ترگمان]هدف از حیرت همه، هدف از بین رفته بود
[ترجمه گوگل]برای شگفتی همه، هدف نادیده گرفته شد

6. The goal was disallowed for offside.
[ترجمه ترگمان]این هدف برای offside ممنوع شد
[ترجمه گوگل]هدف غیرفعال بود

7. Machester United had a goal disallowed for being offside.
[ترجمه محمد] منچستر یونایتد یه گل زد که به خاطر خطای آفساید رد شد
[ترجمه ترگمان]Machester متحده هدفی داشت که به خاطر offside بودن مجاز بود
[ترجمه گوگل]ماچستر یونایتد یک گل زد که برای خارج شدن از زمین مجاز نبود

8. The England team had two goals disallowed.
[ترجمه ترگمان]تیم انگلیس دو گل به تصویب رساند
[ترجمه گوگل]تیم انگلیس دو گل زد

9. Rush had a 45th-minute goal disallowed for offside.
[ترجمه ترگمان]راش یک گل ۴۵ دقیقه ای برای offside داشت
[ترجمه گوگل]راش یک گل 45 دقیقه ای داشت که برای خارج از خانه مجاز نبود

10. The Internal Revenue Service sought to disallow the payments.
[ترجمه ترگمان]سرویس درآمد داخلی به دنبال اجازه دادن به پرداخت ها بود
[ترجمه گوگل]اداره درآمد داخلی قصد دارد پرداختها را غیرقانونی کند

11. Her claim was disallowed on the ground that she had not paid her premium.
[ترجمه ترگمان]ادعای او این بود که روی زمین ولو شده بود و حق بیمه او را نپرداخته بود
[ترجمه گوگل]ادعای او بر روی زمین غیرمجاز بود که او حق بیمه او را پرداخت نکرده بود

12. When the goal was disallowed they chalked it up to a bad referee decision.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که هدف از این کار ممنوع شد، آن ها تصمیم داور بدی را برای داور اعلام کردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که هدف نادیده گرفته شد، آنها را به یک تصمیم داور بد شکست دادند

13. They disallowed our claim for compensation.
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعای ما برای جبران خسارت را رد کردند
[ترجمه گوگل]آنها ادعای ما برای جبران خسارت را رد کردند

14. The referee disallowed the goal.
[ترجمه ترگمان]داور هدف را رد کرد
[ترجمه گوگل]داور این گل را نپذیرفت

15. We would disallow any involving the mediation of language, including, of course, the belief that it believes.
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نمی دهیم که هر گونه میانجی گری زبان، از جمله، اعتقاد به اعتقاد به آن را رد کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگونه دخالت در میانجیگری زبان را، از جمله، البته، اعتقاد بر این که معتقد نیستیم، منع می کنیم

The judge disallowed his claim.

قاضی ادعای او را وارد ندانست.


The boss disallowed his request to take the afternoon off.

رئیس اجازه نداد که بعد از ظهر سرکار نیاید.


پیشنهاد کاربران

نپذیرفتن طرد کرد



کلمات دیگر: