لگام شده، تنظیم شده
controlled
لگام شده، تنظیم شده
انگلیسی به فارسی
لگامشده، تنظیمشده
کنترل شده است
انگلیسی به انگلیسی
• regulated, monitored; managed, restrained
controlled is used after an adjective or noun which refers to a country or to an organization such as the united nations, to say that it controls something.
controlled is used after an adjective or noun which refers to a country or to an organization such as the united nations, to say that it controls something.
دیکشنری تخصصی
[حقوق] تحت کنترل، تحت نظارت
[ریاضیات] کنترل شده
[ریاضیات] کنترل شده
جملات نمونه
1. controlled inflation is a different breed of cat from runaway inflation
تورم اقتصادی مهار شده با تورم لجام گسیخته خیلی فرق دارد.
2. controlled
لگام شده،تنظیم شده
3. the controlled flow of water from the reservoir into the pipes
جریان تنظیم شده ی آب از مخزن به لوله ها
4. a circumscription controlled by a rival political party
حوزه ای که در کنترل حزب سیاسی رقیب است.
5. the military controlled the government in argentina
در آرژانتین ارتش دولت را تحت کنترل داشت.
6. a domineering wife who controlled her husband strictly
زنی سلطه گرا که شوهرش را سخت مهار می کرد
7. in democracies, the media are not controlled by the government
در دمکراسی ها رسانه ها توسط دولت کنترل نمی شوند.
8. suddenly he became angry but quickly controlled the emotion
ناگهان خشمگین شد ولی به سرعت این احساس را مهار کرد.
9. international oil companies formed a large cartel and controlled the prices
شرکت های بین المللی نفت کارتل بزرگی را تشکیل دادند و قیمت ها را تحت کنترل خود درآوردند.
10. Many county councils are now controlled by the Conservatives.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این شوراها در حال حاضر توسط محافظه کاران کنترل می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شوراهای شهرستان اکنون توسط محافظه کاران کنترل می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شوراهای شهرستان اکنون توسط محافظه کاران کنترل می شوند
11. Police destroyed the suspect package in a controlled explosion.
[ترجمه ترگمان]پلیس بسته مظنون را در یک انفجار کنترل شده منهدم کرد
[ترجمه گوگل]پلیس بسته ی مشکوک را در انفجار کنترل شده نابود کرد
[ترجمه گوگل]پلیس بسته ی مشکوک را در انفجار کنترل شده نابود کرد
12. Cost must be controlled, not just on the shop floor but in the boardroom too.
[ترجمه ترگمان]هزینه باید کنترل شود، نه فقط بر روی کف مغازه بلکه در اتاق هییت مدیره
[ترجمه گوگل]هزینه باید کنترل شود، نه فقط در طبقه کارگاه، بلکه در اتاق هیئت مدیره نیز
[ترجمه گوگل]هزینه باید کنترل شود، نه فقط در طبقه کارگاه، بلکه در اتاق هیئت مدیره نیز
13. Her cancer can only be controlled, not cured.
[ترجمه ترگمان]سرطان او تنها می تواند کنترل شود و درمان نشود
[ترجمه گوگل]سرطان آن تنها می تواند کنترل شود، درمان نشود
[ترجمه گوگل]سرطان آن تنها می تواند کنترل شود، درمان نشود
14. Should sentiment be controlled by reason?
[ترجمه ترگمان]آیا باید احساسات را با عقل کنترل کرد؟
[ترجمه گوگل]آیا عقل باید کنترل شود؟
[ترجمه گوگل]آیا عقل باید کنترل شود؟
15. Pollution is legally controlled and enforced through various federal and state laws.
[ترجمه ترگمان]آلودگی به طور قانونی کنترل می شود و از طریق قوانین مختلف فدرال و ایالتی به اجرا در می آید
[ترجمه گوگل]آلودگی از طریق قوانین فدرال و ایالتی به طور قانونی کنترل و اجرا می شود
[ترجمه گوگل]آلودگی از طریق قوانین فدرال و ایالتی به طور قانونی کنترل و اجرا می شود
16. Under these conditions, the fire can be rapidly controlled.
[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط، آتش می تواند به سرعت کنترل شود
[ترجمه گوگل]تحت این شرایط، آتش می تواند به سرعت کنترل شود
[ترجمه گوگل]تحت این شرایط، آتش می تواند به سرعت کنترل شود
پیشنهاد کاربران
Control = کنترل
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری
controlled ( عمومی )
واژه مصوب: واپاییده
تعریف: ویژگی آنچه رسیدگی و نظارت یا مهار و محدود شده باشد
واژه مصوب: واپاییده
تعریف: ویژگی آنچه رسیدگی و نظارت یا مهار و محدود شده باشد
مورد کنترل
خویشتن دار، خوددار
غلبه داشتن
قابل کنترل
is it controlled? such power like this is uncontrolled
a psych is uncontrolled therefore better hospitolize in mental hospital
is it controlled? such power like this is uncontrolled
a psych is uncontrolled therefore better hospitolize in mental hospital
معین شده ، معین
Managedمدیریت شده
کنترل کننده، کنترل گر
controlled breathing
به طور منظم نفس کشیدن
به طور منظم نفس کشیدن
کلمات دیگر: