کلمه جو
صفحه اصلی

assess


معنی : تعیین کردن، تقویم کردن، تشخیص دادن، بستن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن
معانی دیگر : برآورد کردن، ارزیابی کردن، مالیات بستن، بررسی کردن، سنجیدن، بر انداز کردن، خراج گذاردن بر

انگلیسی به فارسی

ارزیابی کنید، تشخیص دادن، تعیین کردن، بستن، مالیات بستن بر، جریمه کردن، بر اورد کردن، تقویم کردن


(مزد، قیمت) تعیین کردن، (ملک) ارزیابی کردن، تقویم کردن، تعیین قیمت کردن، (مالیات، جریمه) بریدن، بستن، (خسارت) برآوردن کردن، تخمین زدن


(مجازی) ارزشیابی کردن، سنجیدن، سبک و سنگین کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assesses, assessing, assessed
مشتقات: assessable (adj.)
(1) تعریف: to examine and try to discover the extent, quality, or nature of; evaluate; measure.
مترادف: appraise, evaluate, judge, measure
مشابه: adjudge, criticize, examine, gauge, investigate, weigh

- He had to assess this new situation carefully.
[ترجمه ترگمان] او باید این وضعیت جدید را به دقت مورد ارزیابی قرار دهد
[ترجمه گوگل] او باید این وضعیت جدید را با دقت بررسی کند
- They assessed the damage to her car.
[ترجمه بابک] خسارت وارده به ماشین او را ارزیابی کردند
[ترجمه milad] آنها خسارت واردشده به ماشینش را برآورد نمودند.
[ترجمه ترگمان] آن ها خسارت اتومبیل را ارزیابی کردند
[ترجمه گوگل] آنها آسیب به ماشین خود را ارزیابی کردند
- The teachers discussed a new way to assess students' progress.
[ترجمه ترگمان] معلمان یک روش جدید برای ارزیابی پیشرفت دانشجویان بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه گوگل] معلمان روش جدیدی را برای ارزیابی پیشرفت دانش آموزان مورد بحث قرار دادند

(2) تعریف: to estimate the value of (something) for tax purposes; value.
مترادف: appraise, estimate, evaluate, rate, value
مشابه: gauge, measure

- Their house was assessed at two hundred thousand dollars.
[ترجمه مریم] ارزش خانه ی آنها ۲۰۰هزار دلار ارزیابی شد
[ترجمه ترگمان] خانه آن ها با دویست هزار دلار ارزیابی شد
[ترجمه گوگل] خانه آنها به دوصد هزار دلار ارزیابی شد

(3) تعریف: to establish or set the amount of (a tax, fine, or the like).
مترادف: rate
مشابه: appraise, charge, evaluate, levy, tax

- The judge assessed a fine of fifty dollars for the parking violation.
[ترجمه ترگمان] قاضی جریمه پنجاه دلاری را برای تخطی از پارکینگ مورد ارزیابی قرار داد
[ترجمه گوگل] قاضی جریمه پنجاه دلار برای نقض پارکینگ را ارزیابی کرد

• estimate, appraise (an object's value)
when you assess a person, feeling, or situation, you consider them and make a judgement about them.
when you assess the amount of money that something is worth or that should be paid, you calculate or estimate it.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] تعیین کردن، شناسایی کردن
[حقوق] ارزیابی کردن، تقویم کردن، برآورد کردن، مالیات بستن
[ریاضیات] ارزیابی کردن، تشخیص دادن

مترادف و متضاد

Synonyms: amount charge, demand, evaluate, exact, fix, impose, levy, rate, tax, value


تعیین کردن (فعل)
assign, fix, specify, state, appoint, determine, define, assess, slate, locate, delimit, qualify, prescribe, tell off

تقویم کردن (فعل)
appraise, apprise, apprize, evaluate, assess

تشخیص دادن (فعل)
tell, recognize, find, judge, prognosticate, assess, distinguish, diagnose, discern, descry, individualize, espy

بستن (فعل)
close, truss, attach, ban, impute, bar, stick, connect, colligate, bind, hitch, seal, clog, assess, tie up, choke, shut, shut down, block, fasten, belt, bang, pen, shut off, tighten, blockade, hasp, clasp, knit, jam, wattle, plug, congeal, curdle, curd, jell, lock, coagulate, cork, spile, picket, padlock, ligate, obturate, occlude, portcullis, posset, switch on

مالیات بستن بر (فعل)
levy, assess, excise, impose, scot

جریمه کردن (فعل)
fine, penalize, assess, mulct, sconce

بر اورد کردن (فعل)
rate, calculate, estimate, size, assess

evaluate, determine


Synonyms: appraise, apprise, assay, check, check out, compute, determine, dig it, estimate, figure, fix, gauge, guess, judge, nick, peg, rate, reckon, set, size, size up, survey, take measure, valuate, value, weigh


assign fee,


جملات نمونه

They assessed the amount of taxes due.

مبلغ مالیات قابل‌پرداخت را برآورد کردند.


1. nobody could assess the real value of the old book
هیچکس نتوانست ارزش واقعی کتاب قدیمی را برآورد کند.

2. they tried to assess the country's economic situation
کوشیدند وضع اقتصادی کشور را ارزیابی کنند.

3. We need to assess the impact on climate change.
[ترجمه ترگمان]ما باید تاثیر تغییرات آب و هوایی را ارزیابی کنیم
[ترجمه گوگل]ما نیاز به ارزیابی تاثیرات بر تغییرات اقلیمی داریم

4. The insurers will need to assess the flood damage.
[ترجمه ترگمان]شرکت کنندگان باید خسارات سیل را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]بیمه گران باید آسیب سیل را ارزیابی کنند

5. Small town banks have to assess the relative riskiness of their loans.
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید وام های نسبی وام های خود را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]بانک های شهر کوچک باید خطر نسبی وام های خود را ارزیابی کنند

6. It's difficult to assess the impact of the President's speech.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی تاثیر سخنرانی رئیس جمهور دشوار است
[ترجمه گوگل]ارزیابی تاثیر سخنرانی رییس جمهور دشوار است

7. It's difficult to assess the effects of these changes.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی اثرات این تغییرات دشوار است
[ترجمه گوگل]ارزیابی اثرات این تغییرات دشوار است

8. It is difficult to assess the full extent of the damage.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی میزان کامل این آسیب ها دشوار است
[ترجمه گوگل]بدست آوردن میزان آسیب ناشی از آن دشوار است

9. It is difficult to assess the building's value properly without seeing it.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی صحیح ارزش ساختمان بدون دیدن آن دشوار است
[ترجمه گوگل]ارزش دیدن ساختمان را بدون دیدن آن دشوار است

10. I'd assess your chances as low.
[ترجمه ترگمان]من شانس تو رو به عنوان پایین ارزیابی می کنم
[ترجمه گوگل]من شانس های شما را کم کم ارزیابی می کنم

11. It is difficult to fully assess the damage.
[ترجمه ترگمان]ارزیابی کامل این خسارات دشوار است
[ترجمه گوگل]بدست آوردن خسارت بسیار دشوار است

12. Interviews allow you to assess the suitability of candidates.
[ترجمه ترگمان]مصاحبه ها به شما این امکان را می دهد که مناسب بودن نامزدها را ارزیابی کنید
[ترجمه گوگل]مصاحبه ها به شما امکان ارزیابی مناسب بودن نامزدها را می دهد

13. How do you assess your students?
[ترجمه ترگمان]چگونه دانش آموزان خود را ارزیابی می کنید؟
[ترجمه گوگل]چگونه دانش آموزان خود را ارزیابی می کنید؟

14. The technique is being tried in classrooms to assess what effects it may have.
[ترجمه ترگمان]این تکنیک در کلاسه ای درس برای ارزیابی اثرات احتمالی آن امتحان شده است
[ترجمه گوگل]این تکنیک در کلاس های درس مورد بررسی قرار گرفته است تا بتواند اثرات آن را بررسی کند

15. Small town banks have to assess the relative riskiness of their.
[ترجمه ترگمان]بانک های کوچک شهر باید the نسبی خود را ارزیابی کنند
[ترجمه گوگل]بانک های شهر کوچک باید خطرپذیری نسبی خود را ارزیابی کنند

پیشنهاد کاربران

سنجش

شناسایی کردن - پی بردن

ارزیابی کردن

ارزیابی کردن، سنجیدن ، قضاوت کردن

اَرزیابیدَن.


کلمات دیگر: