کلمه جو
صفحه اصلی

bribery


معنی : تطمیع، رشوه، رشوه خواری، خود فروشی، ارتشاء، رشوه گیری، رشاء، پاره ستانی
معانی دیگر : رشوه دهی، بلکفدگیری

انگلیسی به فارسی

رشا، ارتشا، رشوه‌خواری، پاره‌ستانی، رشوه


رشوه خواری، رشوه، ارتشاء، رشوه گیری، تطمیع، رشاء، پاره ستانی، خود فروشی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: briberies
• : تعریف: the offering or accepting of a bribe.
مشابه: graft

- When he offered her money to stay silent about his cheating, she called it bribery and refused to take it.
[ترجمه ترگمان] وقتی به او پول تعارف کرد تا درباره خیانت خود سکوت کند، آن را رشوه خواری خواند و از قبول آن امتناع کرد
[ترجمه گوگل] هنگامی که وی پول خود را برای تقلب در سکوت خود ارائه داد، او آن را رشوه خواند و آن را رد کرد

• giving of money or favors to influence or corrupt another's conduct
bribery is the action of giving an official a sum of money or something valuable in order to persuade them to do something.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ارتشاء

مترادف و متضاد

تطمیع (اسم)
allurement, lure, bribery, enticement

رشوه (اسم)
bribe, bribery, baksheesh, payola, palm greasing, subornation

رشوه خواری (اسم)
bribery, barratry

خود فروشی (اسم)
ostentation, bribery, swank, gasconade, self-praise, braggadocio, fanfaronade, splurge, rodomontade

ارتشاء (اسم)
bribery

رشوه گیری (اسم)
bribery, venality

رشاء (اسم)
bribery

پاره ستانی (اسم)
bribery

جملات نمونه

1. bribery eventually caused that employee's degradation
رشوه خواری بالاخره موجب تنزل مقام آن کارمند شد.

2. bribery is a syndrome of deep social inequalities
رشوه خواری نشانه ی نابرابری های ژرف اجتماعی است.

3. accusations of bribery besmirched his reputation
اتهام رشوه خواری شهرت او را لکه دار کرد.

4. rumors of bribery and womanizing led to the party leader's dethronemen
شایعات رشوه خواری و زن بارگی منجر به خلع رهبر حزب شد.

5. all cases of bribery will be investigated
کلیه ی موارد رشوه خواری مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

6. we must stop bribery
باید جلو رشوه خواری را بگیریم.

7. too much bureaucracy breeds bribery and corruption
تشریفات اداری زیاد موجب رشوه خواری و فساد می گردد.

8. the court found him guilty of bribery
دادگاه او را به رشوه خواری محکوم کرد.

9. general kazeby was cashiered on account of bribery
سرلشگر کاذبی به خاطر رشوه خواری از خدمت برکنار شد.

10. FBI found out that the senator committed bribery.
[ترجمه ترگمان]اف بی آی متوجه شده که سناتور رشوه داده
[ترجمه گوگل]اف بی آی متوجه شد که سناتور مرتکب رشوه شده است

11. She was arrested on bribery charges.
[ترجمه محمد] او به خاطر رشوه خواری دستگیر شد.
[ترجمه ترگمان]او به اتهام رشوه گیری دستگیر شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام رشوه دستگیر شد

12. I don't believe she would ever stoop to bribery or blackmail.
[ترجمه ترگمان]من فکر نمی کنم که او تا به حال به رشوه خواری یا اخاذی خم شده باشد
[ترجمه گوگل]من اعتقاد ندارم که او هرگز به رشوه خواری و یا جنجال برانگیخته نخواهد شد

13. The whole government was riddled with graft, bribery, and corruption.
[ترجمه ترگمان]همه دولت مملو از اختلاس، رشوه خواری و فساد بود
[ترجمه گوگل]کل حکومت با جریمه، رشوه خواری و فساد غلبه کرد

14. He was jailed on charges of bribery.
[ترجمه ترگمان]به اتهام رشوه گیری زندانی شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام رشوه گیری زندانی شد

15. He was determined to counter the bribery allegations.
[ترجمه ترگمان]او مصمم به مبارزه با اتهامات رشوه خواری بوده است
[ترجمه گوگل]او مصمم بود تا با اتهامات رشوه خواری مقابله کند

16. He was imprisoned for his part in the bribery scandal.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر نقش خود در رسوایی رشوه خواری زندانی شد
[ترجمه گوگل]او به خاطر بخشی از رسوائی رشوه خواری زندانی شد

The court found him guilty of bribery.

دادگاه او را به رشوه‌خواری محکوم کرد.


Too much bureaucracy breeds bribery and corruption.

تشریفات اداری زیاد موجب رشوه‌خواری و فساد می‌‌شود.


پیشنهاد کاربران

ارتشاء

the act or crime of giving or accepting a bribe
They were arrested on charges of bribery.
— often used before another noun
a bribery charge/conviction
رشوه خواری یا رشوه دهی
یعنی دریافت یا دادن رشوه
اسم

the act of giving bribes
عمل رشوه دادن


Bribery and corruption
رشوه خواری و فساد


کلمات دیگر: