کلمه جو
صفحه اصلی

dispose of


1- (از شر چیزی) خلاص شدن، کلک (چیزی را) کندن، از سر خود باز کردن، دور انداختن، 2- رسیدگی کردن به، جوابگو شدن، 3- کشتن، خلاص کردن، 4- (عامیانه) داشتن، دارا بودن

انگلیسی به فارسی

از بین بردن


انگلیسی به انگلیسی

• get rid of, settle, give away or sell

دیکشنری تخصصی

[حقوق] فیصله دادن، تکلیف موضوعی را روشن کردن

جملات نمونه

1. Have you any secondhand books to dispose of?
[ترجمه abbas] آیا شما کتابهای دست دوم برای دور انداختن دارید؟
[ترجمه ترگمان]کتاب های دست دوم هم داری که از شرش خلاص شی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما کتابهای دست دوم برای دور زدن دارید؟

2. Let's dispose of this matter once and for all.
[ترجمه abbas] بیایید یک بار و برای همیشه از این موضوع دور بمانیم
[ترجمه علی جادری] بیا یکبار و برای همیشه این موضوع را حل کنیم .
[ترجمه ترگمان]بیا یک بار و برای همیشه از این موضوع خلاص شویم
[ترجمه گوگل]بیایید یک بار و برای همه از این موضوع دور بمانیم

3. There just remains the matter of funding to dispose of.
[ترجمه علی جادری] فقط موضوع تأمین بودجه باقی مانده تا رسیدگی شود .
[ترجمه ترگمان]فقط موضوع تامین بودجه برای انهدام وجود دارد
[ترجمه گوگل]فقط موضوع تامین بودجه برای از بین بردن وجود دارد

4. He doesn't know how to dispose of his spare time.
[ترجمه علی جادری] او نمی داند چگونه اوقات فراغت خود را بگذراند .
[ترجمه ترگمان]او نمی داند که وقت اضافی خود را چگونه از دست بدهد
[ترجمه گوگل]او نمی داند چگونه اوقات فراغت خود را دور بریزد

5. We'll have to dispose of the mice in the house .
[ترجمه علی جادری] ما باید از شر موش ها در خانه خلاص شویم .
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم موش ها را از خونه بیرون ببریم
[ترجمه گوگل]ما باید از موش ها در خانه کنار بیاییم

6. The United States tried to dispose of its grain surpluses.
[ترجمه علی جادری] ایالات متحده تلاش کرد تا مازاد غلات خود را دور بریزد .
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده سعی کرد مازاد گندم خود را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]ایالات متحده تلاش کرد که مازاد دانه ای خود را از بین ببرد

7. We will have to dispose of the mice in the attic.
[ترجمه علی جادری] ما باید از شر موش های اتاق زیر شیروانی خلاص شویم .
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم موش های زیر شیروانی را نابود کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید از موش در اتاق زیر شیروانی استفاده کنیم

8. They had to dispose of the opposition.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید اپوزیسیون را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند مخالفت کنند

9. They decided to dispose of much of their property.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که مقدار زیادی دارایی خود را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند که مقدار زیادی از اموالشان را دفن کنند

10. How did they dispose of the body?
[ترجمه ترگمان]چطوری جسد رو از بین بردن؟
[ترجمه گوگل]چگونه بدن را دفع کردند؟

11. I am still not sure how best to dispose of the shares.
[ترجمه علی جادری] من هنوز مطمئن نیستم چطور سهامم را بفروشم .
[ترجمه ترگمان]من هنوز مطمئن نیستم که چطور تمام سهام را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]من هنوز مطمئن نیستم که چگونه از سهام بهتر استفاده شود

12. We have to dispose of this pile of old papers and magazines.
[ترجمه ترگمان]ما مجبوریم این توده کاغذ و مجلات قدیمی رو از بین ببریم
[ترجمه گوگل]ما باید این شمع مقالات و مجلات قدیمی را کنار بگذاریم

13. They have no way to dispose of the hazardous waste they produce.
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ راهی برای از بین بردن زباله های خطرناک که تولید می کنند ندارند
[ترجمه گوگل]آنها هیچ راهی برای دفع زباله های خطرناک آنها ندارند

14. Be careful to dispose of your litter properly.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که زباله خود را به درستی از بین ببرید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید که بستر خود را درست انتخاب کنید

15. It took her a mere 20 minutes to dispose of her opponent.
[ترجمه ترگمان]فقط ۲۰ دقیقه طول کشید تا of رو از بین ببره
[ترجمه گوگل]او تنها 20 دقیقه وقت داشت تا از حریف خود دور شود

پیشنهاد کاربران

to throw sth away ( دفع کردن )

دورریزی ، دور ریختن

خلاص شدن ( از شر چیزی یا کسی )
Get rid of

ترتیبِ کسی یا چیزی را دادن.
Two goals by Raul disposed of Barcelona
دو گلِ رائول ترتیبِ بارسلونا را داد ( کارِ بارسلونا را یکسره کرد )


درمورد پرونده ی حقوقی میتوان ترجمه کرد : مورد رسیدگی قرار دادن. به پرونده رسیدگی کردن. پرداختن ( به طور موفقیت آمیز مشکل یا مسئله ای را حل کردن )

۱. از شر . . . خلاص شدن
۲. رفع و رجوع کردن، ( به طور موفقیت آمیز ) رسیدگی کردن
۳. کشتن یا شکست دادن، کار ( حریف ) را یکسره کردن، کلک ( حریف ) را کندن
( به نظر میاد می شه هر سه حالت رو با اولی معنی کرد )


کلمات دیگر: