کلمه جو
صفحه اصلی

dilatory


معنی : کند، اتساعی، ورمی، تاخیری، بطی
معانی دیگر : (آنچه که موجب ایجاد تاخیر شود و یا کار را به فرصت مناسب تری موکول کند) دفع الوقتی، مویشی، تاخیر جویانه، اهل طفره و تاخیر، مویش گرای، مسامحه کار

انگلیسی به فارسی

اتساعی، ورمی، تاخیری، کند، بطی


انگلیسی به انگلیسی

• negligent; procrastinating, delaying, tardy, lagging

دیکشنری تخصصی

[حقوق] به تأخیر افکننده، تأخیری، کند کننده

مترادف و متضاد

procrastinating


کند (صفت)
late, tardy, heavy, slack, dull, slow, lagging, blate, sluggish, blunt, lazy, loggy, logy, dilatory, unapt, unready, leaden, low-speed, snail-paced

اتساعی (صفت)
dilative, dilatory

ورمی (صفت)
dilatory

تاخیری (صفت)
dilatory

بطی (صفت)
dilatory

Synonyms: backward, behindhand, dallying, delaying, deliberate, laggard, late, lax, lazy, leisurely, lingering, loitering, moratory, neglectful, negligent, putting off, remiss, slack, slow, sluggish, snail-like, tardy, tarrying, time-wasting, unhasty, unhurried


Antonyms: diligent, eager, enthusiastic, hard-working, ready, zealous


جملات نمونه

1. dilatory tactics
تدبیرهای تاخیر جویانه

2. he is very dilatory in answering letters
او در پاسخ دادن به نامه بسیار کاهل است.

3. The government has been dilatory in dealing with the problem of unemployment.
[ترجمه ترگمان]دولت در مقابله با مشکل بیکاری تاخیر داشته است
[ترجمه گوگل]دولت در حل و فصل مشکل بیکاری است

4. The boss sacked a dilatory worker yesterday.
[ترجمه ترگمان]رئیس یکی از کارگران dilatory را دیروز اخراج کرد
[ترجمه گوگل]رئیس دیروز یک کارگر اخراجی را اخراج کرد

5. British institutions have been dilatory in cutting credit card charges.
[ترجمه ترگمان]موسسات بریتانیایی در کاهش هزینه های کارت اعتباری، تاخیر داشته اند
[ترجمه گوگل]موسسات انگلیس در کاهش هزینه های کارت اعتباری مجاز بوده اند

6. The dilatory limousine came rolling up the drive.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل dilatory به سرعت از اتومبیل دور شد
[ترجمه گوگل]لیموزین بلافاصله درایو را نوردید

7. The dilatory diplomacy towards Iran must be brought to a focus.
[ترجمه ترگمان]دیپلماسی بازدارنده در قبال ایران باید به کانون توجه قرار گیرد
[ترجمه گوگل]دیپلماسی سرسختانه علیه ایران باید به تمرکز برسد

8. After a pause he added'sir. " in a dilatory, grudging way.
[ترجمه ترگمان]پس از مکث کوتاهی قربان با اکراه و اکراه اضافه کرد:
[ترجمه گوگل]پس از یک مکث او افزود: 'در یک شیفتگی، سرزنش راه

9. Mr Berlusconi's government has been shockingly dilatory in its response.
[ترجمه ترگمان]دولت آقای برلوسکونی در واکنش خود به شدت تاخیر داشته است
[ترجمه گوگل]حکومت آقای برلوسکونی در پاسخ خود به تکان دادن است

10. Dilatory ways of doing things I do to reduce my efficiency.
[ترجمه ترگمان]روش های مختلفی برای انجام کارهایی که من برای کاهش اثربخشی خود انجام می دهم
[ترجمه گوگل]روشهای بازتعریف انجام کارهایی که من انجام می دهم برای کاهش کارایی من است

11. His credIt'suffered because he was dilatory in paying his bills.
[ترجمه ترگمان]credit رنج می برد، زیرا خود را به خاطر پرداخت قبض ها به تاخیر انداخته بود
[ترجمه گوگل]او اعتقاد داشت که او در پرداخت صورتحساب خود مجبور است

12. Cautious or dilatory, as in taking action.
[ترجمه ترگمان]محتاط یا تنبل که در عمل به عمل می آید
[ترجمه گوگل]محتاطانه یا سفت و محکم، به عنوان در حال اقدام

13. The boss sacked a dilatory worker.
[ترجمه ترگمان]رئیس یک کارگر تنبل را اخراج کرد
[ترجمه گوگل]رئیس یک کارگر اخراجی را اخراج کرد

dilatory tactics

تدبیرهای تأخیر جویانه


He is very dilatory in answering letters.

او در پاسخ دادن به نامه بسیار کاهل است.


پیشنهاد کاربران

با تعلل و از روی تنبلی و سستی

کند. بازدارنده

وقت تلف کردن. آهسته انجام دادن


کلمات دیگر: