کلمه جو
صفحه اصلی

consider


معنی : فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن
معانی دیگر : موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفتن، در خاطر داشتن، انگاشتن، فکر کردن، رعایت (دیگران را) کردن، برآوردن، (پس از تفکر و بررسی) نظر دادن، معتقد بودن، (در اصل) بررسی کردن، با دقت نگریستن، وارسیدن، وارسی کردن، بازبینی کردن، رسیدگی کردن به

انگلیسی به فارسی

(مسئله، موضوع) مورد توجه قرار دادن، توجه کردن به، پرداختن به، عنایت کردن به، ملاحظه کردن، رسیدگی کردن، مورد رسیدگی قرار دادن، وارسی کردن، سنجیدن، سبک و سنگین کردن، حساب کردن، فکر کردن به، دقت کردن به


(واقعیت، احساسات) به حساب آوردن، به شمار آوردن، در نظر گرفتن، منظور داشتن


فرض کردن، پنداشتن، انگاشتن، تصور کردن، دانستن، تلقی کردن، قلمداد کردن، محسوب کردن، شمردن


در نظر گرفتن، مطرح کردن، رسیدگی کردن، ملاحظه کردن، سنجیدن، تفکر کردن، فرض کردن، تعمق کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: considers, considering, considered
(1) تعریف: to think about carefully; reflect on.
مترادف: cogitate, deliberate, mull over, reflect, ruminate, study, think
مشابه: call, consult, contemplate, debate, meditate, ponder, revolve, view, weigh

- I need time to consider the matter before making a decision.
[ترجمه محمد م] من قبل از تصمیم گیری نیاز دارم که در خصوص این موضوع بیشتر فکر کنم .
[ترجمه محمد م] قبل از گرفتن تصمیم، برای بررسی بیشتر موضوع به زمان نیاز دارم
[ترجمه samir_8203] قبل از تصمیم گیری به وقت بیشتری ( برای برسی بیشتر ) نیاز دارم
[ترجمه amir00] قبل از تصمیم گیری برای بررسی ( کردن ) موضوع نیاز به زمان دارم.
[ترجمه امیرمحسن] من قبل از تصمیم گیری، برای بررسی موضوع، به زمان نیاز دارم.
[ترجمه فرشاد] من قبل از انتخاب و تصمیم گیری ، زمانی برای تفکر و سنجش ماجرا نیاز دارم .
[ترجمه آبان مهر] من قبل از تصمیم گیری به زمانی برای تفکر در باره موضوع لازم دارم
[ترجمه ترگمان] من قبل از تصمیم گیری به زمان نیاز دارم
[ترجمه گوگل] من قبل از تصمیم گیری به این موضوع نیاز دارم
- Have you considered what the rest of us should do?
[ترجمه محمد م] آیا به این فکر کرده اید که بقیه ما باید چکار کنند ؟
[ترجمه samir_8203] به این که بقیه قرار است چه کار کنند فکر کرده ای؟
[ترجمه فرزانه جمشیدی] من تو را ب عنوان صمیمی ترین دوستم در نظر میگیرم
[ترجمه مریم] آیا فکر کرده اید که مابقی ما باید چکار کنند؟
[ترجمه ترگمان] فکر کردی بقیه ما باید چیکار کنیم؟
[ترجمه گوگل] آیا در نظر دارید که بقیه ما باید چه کار کنیم؟

(2) تعریف: to think about as a possible selection or option.
مشابه: contemplate, weigh

- I don't think they even considered her for the position because of her lack experience.
[ترجمه محمد م] من فکر نمیکنم که آنها حتی او را برای این منصب بررسی کنند چون که او کمبود تجربه دارد .
[ترجمه ترگمان] فکر نمی کنم به خاطر فقدان تجربه، او را به خاطر این موقعیت در نظر گرفته باشند
[ترجمه گوگل] من فکر نمی کنم حتی او را به دلیل موقعیت کم تجربه او در نظر بگیرم
- Have you ever considered Florida for a vacation?
[ترجمه ترگمان] آیا تا به حال فلوریدا را برای تعطیلات در نظر گرفته اید؟
[ترجمه گوگل] آیا تا به حال فلوریدا را برای تعطیلات در نظر گرفته اید؟
- He's considering quitting his present job.
[ترجمه ترگمان] اون داره از کار فعلی اش دست بر می گیره
[ترجمه گوگل] او به دنبال ترک شغل فعلی خود است

(3) تعریف: to judge; deem; regard as.
مترادف: deem, esteem, judge
مشابه: account, adjudge, assess, believe, call, count, estimate, evaluate, find, opine, repute, see, suppose, think

- I consider you my closest friend.
[ترجمه محمد م] من تو را نزدیک ترین دوستم در نظر می گیرم.
[ترجمه فرزانه جمشیدی] من تو را ب عنوان نزدیک ترین دوستم در نظر میگیرم
[ترجمه ترگمان] فکر می کنم تو نزدیک ترین دوست منی
[ترجمه گوگل] من تو را نزدیک ترین دوستت را می بینم
- She considered her friend's apartment huge compared with her tiny one in the city.
[ترجمه جهان] او آپارتمان دوستش را درمقایسه بایک شهرکوچک. بزرگ درنظرگرفت
[ترجمه ترگمان] او آپارتمان دوست خود را در مقایسه با شهر کوچک خود در شهر بزرگ در نظر گرفت
[ترجمه گوگل] او آپارتمان دوست خود را بزرگ در مقایسه با کوچک او در شهر در نظر گرفته است
- Shakespeare is considered to be one of the greatest writers of the English language.
[ترجمه ترگمان] شکسپیر یکی از بزرگ ترین نویسندگان زبان انگلیسی محسوب می شود
[ترجمه گوگل] شکسپیر یکی از بزرگترین نویسندگان زبان انگلیسی است
- The parents didn't consider it necessary to take the child to the doctor.
[ترجمه علی] والدین بردن کودک به پزشک را ضروری محسوب نکردند
[ترجمه مریم] والدین این را لحاظ نکردند که بردن کودک به پزشک ضروریست
[ترجمه ترگمان] پدر و مادر در نظر نداشتند که کودک را به پزشک ببرند
[ترجمه گوگل] والدین لازم نبود که کودک را به دکتر ببریم
- I consider the project finished and don't intend to devote any more time to it.
[ترجمه علی] من پروژه را تمام شده محسوب می کنم و قصد ندارم وقت بیشتری صرف آن کنم
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم که پروژه تمام شده بود و قصد ندارم وقت بیشتری را صرف آن کنم
[ترجمه گوگل] من این پروژه را تمام کرده ام و قصد ندارم بیشتر به آن اختصاص دهم

(4) تعریف: take into account; keep in mind.
مترادف: allow for, regard, take into account
متضاد: disregard, ignore
مشابه: consult, count, heed, make allowance for, mark, take note of

- The judge will consider his lack of a criminal record in deciding what his punishment will be.
[ترجمه ترگمان] قاضی فقدان سابقه کیفری را در تصمیم گیری در مورد این که مجازات او چه خواهد بود، در نظر خواهد گرفت
[ترجمه گوگل] قاضی در مورد تصمیم گیری درباره مجازات او، عدم وجود سابقه کیفری را در نظر خواهد گرفت
- His score was really not bad if you consider that he had never played golf before.
[ترجمه ترگمان] اگر فکر کنید که قبلا هرگز گلف بازی نکرده بود، امتیاز او واقعا بد نبود
[ترجمه گوگل] نمره او واقعا بد نیست اگر شما در نظر داشته باشید که او قبلا هرگز گلف بازی نکرد

(5) تعریف: to describe or talk about in a thoughtful way, looking at various aspects of a particular subject.
مترادف: discuss

- In tonight's lecture, the professor will consider the issues relating to the development of alternative fuels.
[ترجمه ترگمان] در سخنرانی امشب، پروفسور مسائل مربوط به توسعه سوخت های جایگزین را بررسی خواهد کرد
[ترجمه گوگل] در سخنرانی امشب، استاد مسائل مربوط به توسعه سوخت های جایگزین را در نظر خواهد گرفت

(6) تعریف: to hold in esteem; regard highly.
مترادف: esteem, honor, respect, value
مشابه: appreciate, favor, regard

- He is highly considered by the whole community.
[ترجمه ترگمان] او به شدت توسط کل جامعه مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه گوگل] او در کل جامعه مورد توجه قرار گرفته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to reflect carefully or with deliberation.
مترادف: cogitate, contemplate, deliberate, mull, ponder, reflect, study, think
مشابه: brood, meditate, ruminate, see

- This is a big decision, so let me consider for a moment.
[ترجمه ترگمان] این یک تصمیم بزرگ است، پس بگذارید یک لحظه فکر کنم
[ترجمه گوگل] این یک تصمیم بزرگ است، بنابراین اجازه دهید برای یک لحظه در نظر بگیرم

• think over, think about carefully; believe; regard; take into account
if you consider a person or thing to be something, this is your opinion of them.
if you consider something, you think about it carefully.
if you consider a person's needs, wishes, or feelings, you pay attention to them.
see also considerate, consideration, considered, considering.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] رسیدگی کردن، توجه کردن، ملاحظه کردن، عقیده داشتن
[ریاضیات] در نظر گرفتن، مورد نظر بودن، مشاهده کردن

مترادف و متضاد

فرض کردن (فعل)
reckon, adjudge, assume, presume, consider, suppose, deem, guess, imagine, repute, hypothesize, posit

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

مطرح کردن (فعل)
consider, debate, moot, discuss, table, bring up, propound, expose to discussion

تفکر کردن (فعل)
consider, imagine, meditate, ponder, chew, contemplate, speculate, muse

ملاحظه کردن (فعل)
remark, consider, note, regard, notice, perceive, observe, heed

تعمق کردن (فعل)
consider, deliberate, think over, ponder, perpend, turn over

turn over in one’s mind


Synonyms: acknowledge, allow for, assent to, chew over, cogitate, concede, consult, contemplate, deal with, deliberate, dream of, envisage, examine, excogitate, favor, flirt with, grant, inspect, keep in mind, look at, meditate, mull over, muse, perpend, ponder, provide for, reason, reckon with, recognize, reflect, regard, revolve, ruminate, scan, scrutinize, see, see about, speculate, study, subscribe to, take into account, take under advisement, take up, think out, think over, toss around


Antonyms: discard, dismiss, forget, ignore, neglect, reject


regard a certain way


Synonyms: analyze, appraise, bear in mind, believe, care for, count, credit, deem, estimate, feel, hold, hold an opinion, judge, keep in view, look upon, make allowance for, reckon with, reflect, remember, respect, sense, set down, suppose, take for, take into account, think, think of, view


Antonyms: abandon, dismiss, disregard, ignore, leave, reject


جملات نمونه

1. Jon considered whether a comprehensive report was necessary.
جان بررسی کرد که آیا گزارش جامعی لازم بود

2. Do you consider that dress to be a bargain at the wholesale price?
آیا در نظر گرفته اید که آن لباس باقیمت عمده فروشی به فروش گذاشته شود؟

3. The wrestler was always considered to be the underdog in every match.
کُشتی گیر همیشه در همه مسابقات با عنوان طرف بازنده در نظر گرفته می شد

4. i consider him a good person
فکر می کنم (یا از نظر من) او آدم خوبی است.

5. some consider rustam as the archetype of chivalry
برخی رستم را نمونه ی راستین جوانمردی می دانند.

6. they consider dancing depraved
آنان رقص را بد می دانند.

7. they consider going to the movies a frivolous activity
آنان سینما رفتن را کار بیهوده ای می دانند.

8. they consider independence and freedom as the doorway to international peace
آنان استقلال و آزادی را راه وصول به صلح جهانی می دانند.

9. to consider as an ensemble
به عنوان گروه (یا به طور کلی) در نظر گرفتن

10. to consider the different aspects of a problem
جنبه های گوناگون مسئله ای را مورد ملاحظه قرار دادن

11. we consider that the defendant is not guilty
نظر ما این است که خوانده (مدعی علیه) گناهکار نیست.

12. personally, i consider it wrong to go
من شخصا رفتن را بد می دانم.

13. they also consider earthquakes a form of judgement
آنان زلزله را هم مشیت الهی می دانند.

14. again, we must consider that . . .
همچنین باید توجه داشت که . . .

15. a writer should always consider his audience
نویسنده باید همیشه خواننده ی خود را مد نظر داشته باشد.

16. i conjure you to consider my case
شما را (به مقدسات ) قسم می دهم که به کار من رسیدگی کنید.

17. those who gossip seldom consider the truth
آنانکه شایعه پراکنی می کنند کمتر به واقعیت توجه دارند.

18. moslems and jews do not consider pork clean
مسلمانان و یهودیان گوشت خوک را حلال نمی دانند.

19. her health is very good if you consider her age
با در نظر گرفتن سنش سلامتی او خیلی خوب است.

20. she is good-looking and rich and many consider her a good catch
او خوشگل و پولدار است و خیلی ها فکر می کنند برای ازدواج مورد خوبی است.

21. those who see moral issues in black-and-white terms and do not consider anything as gray
کسانی که امور اخلاقی را فقط به طور سیاه و سفید می بینند و حد وسطی قائل نیستند.

22. I consider him to be a clever fellow.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم آدم باهوشی باشد
[ترجمه گوگل]من او را در نظر می گیرم که یک شخص هوشمند است

23. The declaration asked governments to consider introducing new environmental taxes.
[ترجمه ترگمان]این بیانیه از دولت ها خواسته است تا مالیات های جدید زیست محیطی را در نظر بگیرند
[ترجمه گوگل]این اعلامیه از دولتها خواست تا معرفی مالیات های زیست محیطی جدید را بررسی کنند

24. We consider these freedoms fundamental to democracy.
[ترجمه ترگمان]ما این آزادی ها را بنیادی برای دموکراسی می دانیم
[ترجمه گوگل]ما این آزادی های دموکراسی را پایه ریزی می کنیم

25. We should consider the buildings as an ensemble.
[ترجمه ترگمان]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک گروه در نظر بگیریم
[ترجمه گوگل]ما باید ساختمان ها را به عنوان یک مجموعه در نظر بگیریم

26. This new biography is the first to consider fully the writer's gestalt.
[ترجمه ترگمان]این زندگینامه جدید اولین زندگینامه نویسنده است
[ترجمه گوگل]این بیوگرافی جدید اولین کسی است که به طور کامل گشتالت نویسنده را در نظر می گیرد

27. You have to consider what to do next.
[ترجمه ترگمان] باید در نظر بگیری که بعدش چیکار کنی
[ترجمه گوگل]شما باید آنچه را که بعدا انجام می دهید را در نظر بگیرید

28. You should consider breaking the journey with intermediate stopovers at airport hotels.
[ترجمه ترگمان]شما باید سفر خود را با stopovers های میانی در هتل های فرودگاه در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]شما باید با گذراندن تعطیلات کوتاه در هتل های فرودگاهی را ترک کنید

29. There are some people who consider that their task in life is to push others about.
[ترجمه ترگمان]افرادی هستند که فکر می کنند وظیفه شان در زندگی، هل دادن دیگران به آن است
[ترجمه گوگل]برخی افراد معتقدند که وظیفه آنها در زندگی افراد دیگر است

30. People consider foxes as clever but sly animals.
[ترجمه ترگمان]مردم روباه ها را زیرک ولی موذی می دانند
[ترجمه گوگل]روباهها به عنوان حیوانات هوشمندانه و حیله گرانه در نظر گرفته می شوند

Her health is very good if you consider her age.

با در نظر گرفتن سنش سلامتی او خیلی خوب است.


I consider him a good person.

فکر می‌کنم (یا از نظر من) او آدم خوبی است.


He considered her every wish.

همه‌ی خواسته‌های او را برآورده کرد.


اصطلاحات

all things considered

با در نظر گرفتن همه چیز، پس از بررسی همه‌ی جوانب


پیشنهاد کاربران

در نظر گرفتن

درنظر گرفتن
بنظر اومدن

سنجیدن و یا در نظر گرفتن


عمیق فکر کردن، در نظر گرفتن

Consider
بررسی کردن. به حساب آوردن

در نظر گرفتن
بررسی کردن

توجه کردن برای مثال:you should consider some of these hints


۱. فرض کردن
۲. سنجیدن

فرض کردن_تلقی کردن_در نظر گرفتن

تلقی کردن

قصد انجام کاری را داشتن

فرض کردن

در فکر انجام کاری بودن
قصد انجام کاری را کردن/داشتن


I’m considering leaving your father.
من قصد دارم پدرت رو ترک کنم!
من ( چند وقته ) تو فکر اینم که پدرتو ترک کنم!

consider معنی جنرالی داره اکثر کامنت دوستان درسته
مثله: توجه کردن ملاحظه کردن یا حتی فکر کردن


فکر کردن، خیال فکر کردن

فکر کردن و پرداختن به یک موضوع از وجوه مختلف

تامل کردن، لحاظ کردن، تصور کردن
دانستن، پنداشتن، انگاشتن
He considers me his best friend = او مرا بهترین دوستش می داند
this is considered as a research question = این مسئله ای پژوهشی پنداشته می شود

محسوب شدن

با در نظر داشتنِ

فکر کردن

قلمداد کردن

She is a selfish person and never considers anyone but herself
او شخص خودخواهی است و هرگز کسی به جز خودش را در نظر نمی گیرد 🐵

چشم داشتن

- موردِ توجه قرار دادن

مورد ملاحظه قرار دادن

توجه داشتن

تحت نظر گرفتن، کنترل کردن

مورد بحث قرار دادن

مد نظر قرار دادن

( استفاده همزمان از هر دو فعل: ) بررسی کردن و دیدن

گُمان کردن

۱. به حساب آوردن / در نظر گرفتن
۲. فرض کردن / قلمداد کردن
۳. مورد توجه قرار دادن

معنی : ( در اصل ) بررسی کردن ، فرض کردن، تلقی کردن

مورد مطالعه قرار دادن ، درنظر گرفتن فکر کردن ، ملاحظه کردن

به حساب آمدن

( پس از تفکر و بررسی ) نظر دادن

ملاحظه کردن

با توجه به این که - توجه

it doesn't consider you مودبانه تر به تو ربطی نداره هست

consider = درنگریدن
consideration = درنگرِش
برای نمونه: هنگامی که گفته می شود ( این جمله را درنظر بگیرید ) بهتر است گفته شود ( این جمله را درنگرید. )
این واژگان می توانند معنای دیگر consider به ویژه فرض کردن را نیز دربرگیرند.

در نظر داشتن . در نظر گرفتن

think about

معنی سگالیدن که در معنی consider غلط است چون سگالیدن اصطلاحی بسیار قدیمی به معنی اندیشه بد داشتن است حتما بار منفی دار د ولی consider لزوماً منفی نیست.

در نظر گرفتن ، تلقی کردن که بدون حرف اضافه as می آید.

محسوب شدن، محسوب کردن

مطرح کردن

دَرنظریدَن.

consider = درنگریستن ( درنظر گرفتن )
consideration = درنگری یا درنگرش


کلمات دیگر: