کلمه جو
صفحه اصلی

contradictory


معنی : مغایر، مخالف، متناقض، نقیض، متباین، ضد ونقیض
معانی دیگر : مغایر (contradictive هم می گویند)، اهل محاجه و مجادله، ستیزگرای، پادگوی

انگلیسی به فارسی

متناقض، مغایر


متناقض، مخالف، متباین، (منطق) ضد‌‌ونقیض


متناقض، نقیض، مخالف، مغایر، متباین، ضد ونقیض


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: involving, containing, or being a contradiction; inconsistent; contrary.
مترادف: contrary, incongruous, inconsistent, opposite
متضاد: agreeing
مشابه: anomalous, exclusive

- The stories of the two witnesses were contradictory, and the police suspected one of them was lying.
[ترجمه ترگمان] داستان دو شاهد متناقض بود و پلیس حدس می زد که یکی از آن ها دروغ می گوید
[ترجمه گوگل] داستان های این دو شاهد درگیر بود و پلیس مشکوک یکی از آنها دروغ گفت
- The patient was confused by the contradictory opinions of the doctors she consulted.
[ترجمه ترگمان] بیمار از نظرات متناقض دکترها که مشورت می کرد گیج شده بود
[ترجمه گوگل] بیمار با نظرات متضاد پزشکان مشورت کرد

(2) تعریف: tending to contradict.
مترادف: argumentative, contentious, contrary
متضاد: affirming, confirmatory
مشابه: dissentient, dissenting, dissident, negative, perverse

- Why do you have to be so contradictory? Can't you ever just agree?
[ترجمه ترگمان] چرا شما باید اینقدر مخالف باشید؟ هیچ وقت موافق نیستی؟
[ترجمه گوگل] چرا باید آنقدر متناقض باشد؟ آیا تا به حال توافق نکردید؟
اسم ( noun )
حالات: contradictories
مشتقات: contradictorily (adv.), contradictoriness (n.)
• : تعریف: in logic, either of two propositions that are related in a way that makes neither true and neither false.
مشابه: paradox

• opposing; inconsistent
if two ideas or statements are contradictory, they are opposite.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] متناقض، متضاد، متغایر
[ریاضیات] متناقض، نقیض

مترادف و متضاد

مغایر (صفت)
abhorrent, contrary, opposed, contradictory, adverse, different, alien, disagreeable, other, anomalous

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

متناقض (صفت)
contradictory, incompatible, opposite, inconsistent, conflicting, repugnant, discrepant

نقیض (صفت)
contrary, contradictory, opposite

متباین (صفت)
contradictory, heterogeneous

ضد ونقیض (صفت)
contradictory

antagonistic


Synonyms: adverse, against, agin, anti, antipodal, antipodean, antithetic, antithetical, con, conflicting, contrary, converse, counter, counteractive, diametric, discrepant, incompatible, incongruous, inconsistent, irreconcilable, negating, no go, nullifying, opposing, opposite, ornery, paradoxical, polar, repugnant, reverse


Antonyms: agreeing, confirming, consistent, reconcilable, reconciled, vouching


جملات نمونه

1. the accused man's contradictory statements
اظهارات ضد و نقیض متهم

2. He did something contradictory to his orders.
[ترجمه ترگمان]او با دستورهای او مخالف بود
[ترجمه گوگل]او کاری با دستوراتش مخالف کرد

3. I keep getting contradictory advice - some people tell me to keep it warm and some tell me to put ice on it.
[ترجمه فرامرز] من دارم توصیه های متناقضی از مردم، دریافت میکنم. بعضیا میگن که اونو گرم نگه دارم و بعضیا میگن که روی آن، یخ بذارم
[ترجمه ترگمان]به نصیحت contradictory گوش می دهم - بعضی از مردم به من می گویند که آن را گرم نگه دارم و بعضی از آن ها به من بگویند که روی آن یخ بگذارم
[ترجمه گوگل]من در حال دریافت مشاوره متناقض - بعضی از مردم به من می گویند که آن را گرم نگه دارید و برخی به من می گویند یخ روی آن قرار دهید

4. The evidence is completely contradictory.
[ترجمه فرامرز] شواهد و مدارک مشهود، کاملا متناقضن.
[ترجمه فرامرز] شواهد و ظواهر امر، کاملا متناقضند.
[ترجمه ترگمان]این مدرک کاملا متناقض است
[ترجمه گوگل]شواهد کاملا متضاد است

5. We are faced with two apparently contradictory statements.
[ترجمه ترگمان]ما با دو بیانیه ظاهرا متناقض روبرو هستیم
[ترجمه گوگل]ما با دو جمله ظاهرا متناقض روبرو هستیم

6. The advice I received was often contradictory.
[ترجمه فرامرز] توصیه هایی که من دریافت می کردم، غالبا متاقض بودند .
[ترجمه ترگمان]توصیه ای که به من کردند اغلب متناقض بودند
[ترجمه گوگل]توصیه من دریافت اغلب متناقض بود

7. The public is being fed contradictory messages about the economy.
[ترجمه فرامرز] مردم دارند اخبار متناقضی در بارهء اقتصاد، دریافت می کنند. - مردم دربارهء اقتصاد ( اوضاع اقتصادی ) ، دارند اطلاعات متناقضی دریافت میکنند.
[ترجمه ترگمان]مردم پیام های ضد و نقیضی درباره اقتصاد ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]مردم در حال تغذیه متناقض در مورد اقتصاد هستند

8. Customs officials have made a series of contradictory statements about the equipment.
[ترجمه فرامرز] مقامات گمرک در مورد تجهیزات ( امکانات ) ، اظهارات متناقضی داشته اند ( کرده اند ) .
[ترجمه ترگمان]مقامات گمرک یک سری اظهارات متناقض در مورد این تجهیزات ایجاد کرده اند
[ترجمه گوگل]مقامات گمرکی یک سری از اظهارات متناقض در مورد تجهیزات را ساخته اند

9. The plethora of rules and regulations is both contradictory and confusing.
[ترجمه فرامرز] کثرت و گستردگی قوانین و مقررات، هم متناقض و هم گیج کننده هست.
[ترجمه ترگمان]مجموعه ای از قوانین و مقررات هم متناقض و هم گیج کننده است
[ترجمه گوگل]بسیاری از قوانین و مقررات هر دو متناقض و گیج کننده هستند

10. There were contradictory versions of what happened / of what the President said.
[ترجمه فرامرز] نسخه های ( حالت های ) متناقضی از اتفاقات رخ داده/ بیانات رئیس جمهور، موجود بود.
[ترجمه ترگمان]نسخه ضد و نقیضی از آنچه که رئیس جمهور گفت وجود دارد
[ترجمه گوگل]نسخه های متضادی از آنچه که رئیس جمهور گفت، اتفاق افتاده است

11. In Formen Marx is mainly concerned with other contradictory combinations of incompatible social principles.
[ترجمه فرامرز] در "فورمن"، "کارل" عمدتا با آمیزهء متناقض دیگزی از اصول و قواعد اجتماعی ناسازگار ( نامتناجس ) ، درگیر است ( مواجه هست و دست و پنجه نرم میکند ) .
[ترجمه ترگمان]در Formen مارکس مربوط به سایر ترکیبات متناقض با اصول اجتماعی ناسازگار است
[ترجمه گوگل]در Formen مارکس عمدتا با دیگر ترکیبات متضاد اصول اجتماعی ناسازگار مواجه است

12. Case said these seemingly contradictory deals were simple exercises in economic balance of power.
[ترجمه فرامرز] آن طرف ( شخص ) گفت که این تعاملات و تبادلات ظاهرا متناقض، تمرینهای ساده ای در حوزهء توازن قدرت اقتصادی بودند.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، این معاملات به ظاهر متناقض، تمرینات ساده ای در تعادل اقتصادی قدرت بودند
[ترجمه گوگل]مورد گفت که این معاملات به ظاهر متناقض تمرین ساده در تعادل اقتصادی بود

13. In addition each of the gospels contains contradictory statements about the same event.
[ترجمه فرامرز] بعلاوه، هر کدام از انجیل ها، در مورد آن رویداد، گفته ها و عبارات ضد و نقیضی دارد.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، هر یک از انجی contains حاوی بیانیه های ضد و نقیض در مورد یک رویداد مشابه هستند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، هر انجیل شامل اظهارات متناقض در مورد یک رویداد است

14. But it represents a compromise between opposing or contradictory interests not untypical of media policy.
[ترجمه ترگمان]اما این نشان دهنده سازش میان منافع متضاد یا متناقض و نه به نفع سیاست رسانه ای است
[ترجمه گوگل]اما این نشان دهنده سازش بین منافع مخالف یا متناقض غیر معمول سیاست های رسانه ای است

the accused man's contradictory statements

اظهارات ضد‌و‌نقیض متهم


پیشنهاد کاربران

ضد و نقیض. . . مخالف

متناقض


کلمات دیگر: