کلمه جو
صفحه اصلی

corroborate


معنی : اثبات کردن، تقویت کردن، تایید کردن
معانی دیگر : (در اصل) نیرو بخشیدن، بازنمود کردن

انگلیسی به فارسی

تأیید کردن، تقویت کردن، اثبات کردن


تأیید، تایید کردن، تقویت کردن، اثبات کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: corroborates, corroborating, corroborated
مشتقات: corroborative (adj.), corroboratively (adv.), corroboration (n.), corroborator (n.)
• : تعریف: to support with evidence or testimony; certify the truth of.
متضاد: contradict
مشابه: alibi, attest, back, confirm, document, establish, evidence, fortify, substantiate, support, sustain, verify

- The next witness corroborated the young man's story.
[ترجمه علیرضا] شاهد دیگر بر درستی حکایت مرد جوان اذعان داشت
[ترجمه ترگمان] شاهد بعدی داستان مرد جوان را تایید کرد
[ترجمه گوگل] شاهد بعدی داستان مرد جوان را تأیید کرد

• confirm to be true; reinforce; certify
if someone or something corroborates an idea, account, or argument, they provide evidence to support it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تأیید کردن، اثبات کردن، قوت بخشیدن

مترادف و متضاد

اثبات کردن (فعل)
assert, affirm, aver, demonstrate, prove, corroborate

تقویت کردن (فعل)
encourage, support, bolster, fort, augment, corroborate, amplify, rally, reinforce, fortify, sustain, uphold, relay, beef, edify

تایید کردن (فعل)
support, emphasize, corroborate, uphold, vouch, confirm, second

back up information, story


Synonyms: approve, authenticate, bear out, certify, check on, check out, check up, confirm, declare true, document, double check, endorse, establish, give nod, justify, okay, prove, ratify, rubber-stamp, strengthen, substantiate, support, sustain, validate, verify


Antonyms: contradict, deny, disallow, disclaim, refute, reject


جملات نمونه

1. to corroborate one's authority
اختیارات خود را بسط دادن

2. he did not offer any evidence to corroborate his claims
او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.

3. Recent research seems to corroborate his theory.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که تحقیقات اخیر فرضیه او را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]تحقیقات اخیر به نظر می رسد تئوری او را تأیید کند

4. We now have new evidence to corroborate the defendant's story.
[ترجمه ترگمان]ما مدارک جدیدی برای تایید داستان متهم داریم
[ترجمه گوگل]اکنون شاهد جدیدی هستیم تا داستان متهم را تأیید کنیم

5. Experiments elsewhere corroborate these results.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها در جاه ای دیگر این نتایج را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]آزمایشات در جاهای دیگر این نتایج را تأیید می کنند

6. The results corroborate the role of these proteins in pheromone transport and elaborate the structural basis of ligand binding.
[ترجمه ترگمان]نتایج تایید می کنند که نقش این پروتیین ها در حمل و نقل فرومون و تعیین ساختار ساختاری اتصال لیگاند دخالت دارد
[ترجمه گوگل]نتایج این پروتئین ها را در حمل و نقل فرومون تأیید می کند و پایه ساختاری پیوند لیگاند را تقویت می کند

7. People in the cable industry corroborate these findings.
[ترجمه ترگمان]مردم در صنعت تلگراف این یافته ها را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]افراد در صنعت کابلی این یافته ها را تایید می کنند

8. There was no one to corroborate her story about the disturbance in the lounge.
[ترجمه ترگمان]کسی نبود که داستان این آشوب را در اتاق استراحت تایید کند
[ترجمه گوگل]هیچ کس برای اثبات داستان خود در مورد اختلال در سالن وجود ندارد

9. There's nothing to corroborate your story.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیزی نیست که داستان تو رو تایید کنه
[ترجمه گوگل]چیزی برای اثبات داستان شما وجود ندارد

10. Library usage trends corroborate this view: teary-eyed reference librarians will readily tell you about their dwindling print reference collections, whose budgets have since been reallocated.
[ترجمه ترگمان]رونده ای کاربرد کتابخانه موید این دیدگاه هستند: کتابداران مرجع با چشم گریان به آسانی در مورد مجموعه های مرجع چاپی که از آن زمان به عنوان بودجه اختصاص داده شده اند، به شما خواهند گفت
[ترجمه گوگل]روندهای استفاده از کتابخانه این دیدگاه را تأیید می کنند کتابداران مرجع کتابخانهای درخشان به راحتی به شما در مورد مجموعه های مرجع چاپی خود که بلافاصله پس از آن دوباره منتقل شده است، به شما می گویند

11. Have you got anything to corroborate your video between the coach and the kid?
[ترجمه ترگمان]چیزی پیدا کردی که video بین مربی و اون بچه رو تایید کنه؟
[ترجمه گوگل]آیا شما چیزی برای تأیید ویدیو خود را بین مربی و بچه دارید؟

12. It appeared that what he said went to corroborate my account.
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که آنچه او گفت به این نتیجه رسید که حسابم را تصدیق خواهد کرد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که آنچه که او گفت، اعتبار من را تأیید کرد

13. Meanwhile, five former and two current employees corroborate her description of work conditions at Lion.
[ترجمه ترگمان]در این میان، پنج کارمند سابق و دو تن از کارمندان فعلی شرح و توصیف او از شرایط کاری را در شیر تایید کردند
[ترجمه گوگل]در همین حال، پنج تن از کارکنان کنونی و دو نفر، توصیف شرایط کار خود را در شیر نشان می دهند

14. In this article the initial corroborate experiments about technology of magnetic antibacterium is made.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، آزمایش ها تایید شده اولیه در مورد تکنولوژی of مغناطیسی انجام می شود
[ترجمه گوگل]در این مقاله آزمایش های اولیه تأیید شده در مورد فن آوری آنتی باکتریوم مغناطیسی ساخته شده است

to corroborate one's authority

اختیارات خود را بسط دادن


He did not offer any evidence to corroborate his claims.

او مدرکی برای اثبات ادعاهای خود ارائه نداد.


Laboratory tests also corroborated Einstein's theory.

آزمون‌های آزمایشگاهی نیز نظریه‌ی انشتین را تأیید کردند.


پیشنهاد کاربران

پشتیبانی کردن

تصدیق کردن

تأیید کردن

to add information in support of an idea, opinion, or statement
تکمیل کردن ، کامل کردن ( اضافه کردن ) ( فعل )


کلمات دیگر: