کلمه جو
صفحه اصلی

constitutional


معنی : مشروط، مشروطه، مطابق قانون اساسی
معانی دیگر : وابسته به قانون اساسی، طرفدار قانون اساسی، مشروطه گرای، اصلی، اساسی، بنیادی، سرشتی، وابسته به سلامتی، سلامتی بخش (ورزش یا هر کاری که برای حفظ سلامتی انجام شود)

انگلیسی به فارسی

(حکومت، حاکم) مشروطه، مبتنی بر قانون اساسی، (پدیده) قانونمند، (امور، اقدام) قانونی، مشروع، (حقوق) اساسی


(حزب، شخص) مشروطه‌خواه، هواخواه مشروطه


(ضعف، تمایل) فطری، ذاتی، مزاجی، جسمانی


(محاوره) پیاده‌روی، قدم زدن، هواخوری


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to a constitution.

- a constitutional form of government
[ترجمه ترگمان] یک حکومت مشروطه
[ترجمه گوگل] یک قانون اساسی دولت

(2) تعریف: consistent with the principles of a constitution.

(3) تعریف: of or belonging to the fundamental nature of a person or thing; inherent.
مشابه: inherent, intrinsic, natural, temperamental

- a constitutional inability to tell the truth
[ترجمه ترگمان] ناتوانی در قانون اساسی برای گفتن حقیقت
[ترجمه گوگل] ناتوانی قانون اساسی در مورد حقیقت
اسم ( noun )
مشتقات: constitutionally (adv.)
• : تعریف: a walk taken for one's health.

• walk taken to improve one's health
according to a constitution; pertaining to a constitution
constitutional means relating to the constitution of a particular country or organization.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] مطابق با (یا مربوط به) قانون اساسی

مترادف و متضاد

مشروط (صفت)
qualified, contingent, limited, conditional, conditioned, provisional, constitutional, eventual, stipulated

مشروطه (صفت)
conditional, constitutional

مطابق قانون اساسی (صفت)
constitutional

inherent


Synonyms: built-in, congenital, deep-seated, essential, inborn, inbred, ingrained, innate, intrinsic, natural, organic, vital


Antonyms: contracted, learned


provided for by law


Synonyms: approved, chartered, democratic, ensured, lawful, legal, representative, statutory, vested


walk


Synonyms: airing, ambulation, footwork, legwork, perambulation, ramble, saunter, stroll, turn, walk


جملات نمونه

constitutional reform

اصلاح قانون اساسی


go for a constitutional

چرخی زدن، هوایی خوردن


1. constitutional government
حکومت مشروطه

2. constitutional monarchy
سلطنت مشروطه

3. constitutional rights
حقوق (پیش بینی شده در قانون) اساسی

4. the constitutional forces
نیروهای طرفدار مشروطیت

5. the limitation of royal power under a constitutional monarchy
محدودیت اختیارات پادشاه در سلطنت مشروطه

6. Only Parliament has the power to legislate on constitutional matters.
[ترجمه ترگمان]تنها پارلمان قدرت قانون گذاری در مورد مسائل قانون اساسی را دارد
[ترجمه گوگل]تنها مجلس قدرت را برای تصویب قانون اساسی دارد

7. She's nearly 86 and still takes a constitutional every morning.
[ترجمه غزاله] او نزدیک ۸۶ سال داردو هنوز هم هر روز یک پیاده روی صبحگاهی میکند
[ترجمه ترگمان]او تقریبا ۸۶ سال دارد و هر روز صبح یک قانون اساسی دارد
[ترجمه گوگل]او تقریبا 86 سال دارد و هر روز صبح یک قانون اساسی می گیرد

8. The government set an agenda for constitutional reform.
[ترجمه ترگمان]دولت دستور کار برای اصلاح قانون اساسی را تعیین کرده است
[ترجمه گوگل]دولت برنامه ریزی برای اصلاحات قانون اساسی را تعیین کرد

9. Constitutional changes are exclusively the prerogative of the parliament.
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانون اساسی منحصرا حق رای پارلمان است
[ترجمه گوگل]تغییرات قانون اساسی منحصرا مجلس مجلس است

10. He again urged passage of a constitutional amendment outlawing abortion.
[ترجمه ترگمان]او بار دیگر خواستار تصویب لایحه قانونی غیرقانونی برای سقط جنین شد
[ترجمه گوگل]او دوباره خواستار اصلاح قانون اساسی شد که سقط جنین را لغو کرد

11. A constitutional amendment precludes any president from serving more than two terms.
[ترجمه ترگمان]یک اصلاحیه قانون اساسی هر رئیس جمهور را از خدمت بیش از دو دوره منع می کند
[ترجمه گوگل]اصلاح قانون اساسی هر رییس جمهور را از خدمت بیش از دو شرایط ممنوع می کند

12. The constitutional changes have been hailed as a triumph for democracy.
[ترجمه ترگمان]تغییرات قانون اساسی به عنوان یک پیروزی برای دموکراسی مورد ستایش قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]تغییرات قانون اساسی به عنوان یک پیروزی برای دموکراسی مورد ستایش قرار گرفته است

13. Freedom of speech should be a constitutional right.
[ترجمه ترگمان]آزادی بیان باید یک حق قانونی باشد
[ترجمه گوگل]آزادی بیان باید یک قانون اساسی باشد

14. Such a policy would not be constitutional.
[ترجمه ترگمان]چنین سیاستی ممکن نیست قانون اساسی باشد
[ترجمه گوگل]چنین سیاستی قانونی نخواهد بود

15. There are several constitutional monarchies in Europe.
[ترجمه ترگمان]چندین حکومت سلطنتی در اروپا وجود دارد
[ترجمه گوگل]چندین سلسله قانون اساسی در اروپا وجود دارد

16. Constitutional reform is popular among the chattering classes.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات قانون اساسی در میان طبقات chattering رایج است
[ترجمه گوگل]اصلاحات قانون اساسی در میان طبقات پرطرفدار محبوب است

constitutional history

تاریخ مشروطیت


پیشنهاد کاربران

مجاز، قانونی ( طبق قانون اساسی )

مزاجی

Constitutional isomer=ایزومر ساختاری

سرشتی

حقوقی

پیاده روی برای سلامتی

ساختاری


کلمات دیگر: