کلمه جو
صفحه اصلی

divert


معنی : منحرف کردن، معطوف داشتن
معانی دیگر : واراهه کردن، برگرداندن، دگرسو کردن، واسو کردن یا شدن، (توجه یا فعالیت وغیره) به چیز دیگری مشغول کردن، سرگرم کردن، موجب تفریح و تنوع شدن، متوجه کردن

انگلیسی به فارسی

منحرف کردن، متوجه کردن، معطوف داشتن


هدایت کردن، منحرف کردن، معطوف داشتن


انگلیسی به انگلیسی

• distract; entertain; turn in a different direction, deflect
to divert people or vehicles means to change their course or destination.
to divert something such as money means to cause it to be used for a different purpose.
if you divert someone's attention, you stop them thinking about something by making them think about something else.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] منحرف کردن

مترادف و متضاد

منحرف کردن (فعل)
shunt, alienate, avert, divert, deflect, swerve, bend, call off, warp, wring, pervert

معطوف داشتن (فعل)
direct, turn, divert

turn a different direction


Synonyms: alter, avert, change, deflect, modify, pivot, redirect, sheer, swerve, switch, turn aside, veer, volte-face, wheel, whip, whirl


Antonyms: be direct, keep to, maintain, stay


amuse, entertain


Synonyms: beguile, break one up, delight, fracture one, get one’s jollies, gladden, gratify, knock ‘em dead, make happy, panic, please, put ‘em away, recreate, regale, relax, slay, tickle, wow


Antonyms: anger, irritate, make mad, upset


take attention away


Synonyms: abstract, attract attention, bend the rules, catch flies, circumlocute, detach, deter, detract, disadvise, discourage, disengage, dissuade, distract, disturb, draw away, get around, lead astray, lead away, send on a wild-goose chase, sidetrack, stall


جملات نمونه

1. to divert a stream to a new channel
جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن

2. grief did not divert him from the performance of his duties
اندوه او را از انجام وظایفش واراهه (منحرف) نکرد.

3. The company should divert more resources into research.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید منابع بیشتری را به تحقیقات معطوف کند
[ترجمه گوگل]این شرکت باید منابع بیشتری را به تحقیق هدایت کند

4. To prevent flooding; we shall have to divert the river from its course.
[ترجمه ترگمان]برای جلوگیری از سیل باید رودخانه را از مسیرش منحرف کنیم
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از سیل؛ ما باید رودخانه را از مسیر خود دور کنیم

5. John used to divert himself with billiards.
[ترجمه گیتی] جان عادت داشت با بیلیارد سر خودش را گرم کند.
[ترجمه ترگمان]جان عادت داشت که خود را با بیلیارد سرگرم کند
[ترجمه گوگل]جان به شیوه بیلیارد خود را غرق کرد

6. How can we divert her thoughts from her sad loss?
[ترجمه گیتی] چطوری می تونیم فکرش را از ضرر ناراحت کننده ای که کرده منحرف کنیم
[ترجمه ترگمان]چطور میتونیم افکارش رو از دست دادن اون از دست بدیم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توان افکار خود را از از دست دادن غم و اندوه خود منحرف کرد؟

7. The government is trying to divert more public funds from west to east.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا بودجه عمومی بیشتری را از غرب به شرق منحرف کند
[ترجمه گوگل]دولت در تلاش است تا منابع عمومی بیشتری را از غرب به شرق هدایت کند

8. The government is trying to divert attention away from the economy.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا توجه خود را از اقتصاد منحرف کند
[ترجمه گوگل]دولت سعی دارد توجه خود را از اقتصاد دور نگاه دارد

9. Canals divert water from the Truckee River into the lake.
[ترجمه ترگمان]Canals آب را از رودخانه Truckee به درون دریاچه منحرف می کنند
[ترجمه گوگل]کانال ها از رودخانه Truckee به دریاچه منحرف می شوند

10. Traffic was ordered to divert to another road.
[ترجمه ترگمان]به آن ها دستور داده شد که به جاده دیگری بروند
[ترجمه گوگل]ترافیک دستور داد که به جاده دیگری متوسل شود

11. They have persuaded the authorities to divert the flight path of the military jets away from their village.
[ترجمه ترگمان]آن ها مقامات را متقاعد کرده اند که مسیر پرواز جت های ارتش را از روستای خود منحرف کنند
[ترجمه گوگل]آنها مقامات را متقاعد کرده اند مسیر پرواز هواپیماهای نظامی را از روستای خود دور کنند

12. Traffic was ordered to divert to another road because of the repair of the main road.
[ترجمه ترگمان]به علت تعمیر جاده اصلی، دستور تخلیه ترافیک به یک جاده دیگر داده شد
[ترجمه گوگل]به دلیل تعمیر جاده اصلی به ترافیک دستور داد که به جاده دیگری متوسل شود

13. The government is planning to divert the river to supply water to the town.
[ترجمه ترگمان]دولت در حال برنامه ریزی برای منحرف کردن رودخانه جهت تامین آب شهر است
[ترجمه گوگل]دولت قصد دارد رودخانه را جهت تامین آب به شهر هدایت کند

14. He'd been trying to divert suspicion away from himself.
[ترجمه ترگمان]او سعی می کرد سوظن خود را از خودش دور کند
[ترجمه گوگل]او سعی کرده بود تا خود را متهم کند

to divert a stream to a new channel

جویباری را به مسیر جدیدی روانه کردن


He diverted the tax money to his own pocket.

او پولهای مالیاتی را به جیب خود ریخت.


Grief did not divert him from the performance of his duties.

اندوه او را از انجام وظایفش واراهه (منحرف) نکرد.


That book was very diverting.

آن کتاب خیلی سرگرم‌کننده بود.


پیشنهاد کاربران

حواس کسی را پرت کردن

استفاده کردن برای یک هدف دیگر
They should divert funds/money from road into railways

تغییر دادن

هدایت کردن
شما میتونی انرژیتو به چیزهای دیگه مثه ورزش هدایت کنیyou can divert your energy to things such as sports

مسیر چیزی را تغییر دادن
Redirect

تبدیل کردن

To transfer
To channel
To change the course of

جور دیگری استفاده کردن
تغییر کاربری دادن
به چیز دیگری پرداختن

بی محلی کردن شخصی


کلمات دیگر: