کلمه جو
صفحه اصلی

appreciate


معنی : قدردانی کردن، درک کردن، تقدیر کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن
معانی دیگر : سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن، (با نظر مساعد) ارزیابی کردن، (در مورد قیمت و ارزش) بالا رفتن یا بردن، ترقی کردن (در مقابل: depreciate)، قدردانی کردن از

انگلیسی به فارسی

ارزش چیزی را دانستن و از آن لذت بردن


(با نظر مساعد) ارزیابی کردن


سپاسگزار بودن، ارزش قایل شدن، امتنان داشتن، قدردانی کردن، تقدیر کردن


(در مورد قیمت و ارزش) بالا رفتن یا بردن، ترقی کردن


قدردانی، درک کردن، تقدیر کردن، قدردانی کردن، احساس کردن، بربهای چیزی افزودن، قدر چیزی را دانستن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: appreciates, appreciating, appreciated
(1) تعریف: to feel grateful for (something) or to (someone).
متضاد: despise
مشابه: thank, value, welcome

- We very much appreciate your help with this matter.
[ترجمه مونا گلپایگانی] ما از کمک شما در این مسئله بی نهایت متشکریم
[ترجمه مونا گلپایگانی ] ما از کمک شما در این مسئله بسیار متشکریم.
[ترجمه امیر مسعود] ما از کمک شمادر این مورد بسیار قدردانیم.
[ترجمه ترگمان] ما خیلی از کمکتون با این موضوع ممنونیم
[ترجمه گوگل] ما از کمک شما با این موضوع بسیار قدردانی میکنیم
- He always appreciates students' being on time for their lessons.
[ترجمه سیروس مرادی فارسانی] او همیشه ازدانش آموزان به خاطر حضور بموقع در کلاسهای درسشان قدر دانی می کند.
[ترجمه قع حاظر شدن دانش آموزان در کلاس تشکر می کرد] او همیشه به خاطر به موقع حاظر شدن دانش آموزان در کلاس تشکر می کرد.
[ترجمه ترگمان] او همیشه از دانش آموزان برای درس خواندن قدردانی می کند
[ترجمه گوگل] او همیشه از وقت دانشجویی برای درس خواندن قدردانی می کند
- His mother appreciates it when he remembers to send her a birthday card.
[ترجمه ترگمان] مادرش از این موضوع قدردانی می کنه وقتی یادش میاد که یه کارت تولد براش بفرسته
[ترجمه گوگل] مادرش قدردانی می کند وقتی که او به یاد می آورد کارت تولدش را برای او ارسال کند
- I appreciate that you haven't mentioned this to anyone.
[ترجمه ترگمان] ممنونم که این موضوع رو به کسی نگفتی
[ترجمه گوگل] من قدردانی میکنم که این را به هیچکس اشاره نکردید
- She appreciates her father-in-law because he's always been very kind to her.
[ترجمه Hazel] او از پدر خوانده اش قدردانی می کند، زیرا او همیشه با او مهربان است
[ترجمه پیمان] او بر پدر بزرگش ارج می نهد. چراکه او همیشه به او مهربان است
[ترجمه Arshia] او از پدرشوهرش قدر دان است چون او همیشه با او مهربان است
[ترجمه ترگمان] او از پدرش قدردانی می کند، چون همیشه با او مهربان بوده
[ترجمه گوگل] او از پدرش قدردانی می کند، زیرا او همیشه به او مهربان است

(2) تعریف: to perceive and acknowledge the worth of; value.
مترادف: value
متضاد: depreciate, disdain, disparage
مشابه: acknowledge, admire, cherish, esteem, prize, treasure

- We especially appreciate spring after a very cold winter.
[ترجمه amirmahdi] ما احساس کردیم بهار را بعد از یک زمستان بسیار سرد.
[ترجمه ترگمان] ما به خصوص از بهار بعد از یک زمستان بسیار سرد قدردانی می کنیم
[ترجمه گوگل] ما به ویژه پس از یک زمستان بسیار سرد به ما به ویژه بهار می رویم
- Young people tend to appreciate their parents' efforts much more when they become parents themselves.
[ترجمه ترگمان] جوانان وقتی خود پدر و مادر می شوند، تمایل دارند که از تلاش های والدین خود قدردانی کنند
[ترجمه گوگل] جوانان تمایل به تلاش والدین خود را بسیار قدردانی می کنند، زمانی که آنها خود والدین خود می شوند
- His wife thinks he doesn't appreciate her at all.
[ترجمه هرمیون] همسرش فکر می کند که او اصلا از او قدردانی نمی کند
[ترجمه amirmahdi] همسرش فکر میکند او اصلا اورا درک نمیکند
[ترجمه ترگمان] همسرش فکر می کند که او اصلا از او خوشش نمی اید
[ترجمه گوگل] همسرش فکر می کند که او را درک نمی کند
- She appreciates having the opportunity to work with such an eminent professor.
[ترجمه ترگمان] او از این فرصت استفاده می کند تا با چنین استاد برجسته ای کار کند
[ترجمه گوگل] او از داشتن فرصت برای کار با چنین استاد برجسته قدردانی می کند

(3) تعریف: to understand and be very conscious of.
مترادف: acknowledge, realize
مشابه: comprehend, discern, know, note, perceive, recognize, understand

- I appreciate the difficulty of your situation.
[ترجمه رامین] وضعیت سخت شما را درک میکنم.
[ترجمه ارغوان] من سختی وضعیت شما را درک میکنم
[ترجمه ترگمان] از مشکل your ممنونم
[ترجمه گوگل] از سختی وضعیت خود قدردانی میکنم
- I appreciate that you've had a shock, but I still need you to answer these questions.
[ترجمه ارغوان] من درک میکنم که شما شوکه شده اید، ولی من هنوز نیاز دارم که به این سوالات جواب دهید
[ترجمه ترگمان] ممنونم که شوکه شدی، اما من هنوز نیاز دارم که به این پرسش ها جواب بدی
[ترجمه گوگل] من قدردانی میکنم که شوک داشتهاید، اما هنوز به پاسخ شما نیاز دارم
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to increase in monetary value. (Cf. depreciate.)
متضاد: depreciate
مشابه: boom, escalate, gain, increase, multiply, wax

- Your investment will appreciate over time.
[ترجمه رامین] ارزش سرمایه شما در طول زمان بیشتر خواهد شد.
[ترجمه ترگمان] سرمایه گذاری شما در طول زمان مورد تقدیر قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل] سرمایه گذاری شما در طول زمان قدردانی خواهد شد

• esteem, regard highly; raise the value, become more valuable
if you appreciate a situation or problem, you understand it and know what it involves.
if you say that you appreciate what someone has done for you, you mean that you are grateful to them for it.
if you appreciate something, you like it because you recognize its good qualities.
if something appreciates in value over a period of time, its value increases.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تعیین کردن ارزش، تقویم کردن، ارزیابی کردن، درک کردن، افزایش یافتن (یا دادن) ارزش، قدردانی کردن

مترادف و متضاد

قدردانی کردن (فعل)
acknowledge, value, appreciate

درک کردن (فعل)
comprehend, hear, induct, appreciate, intuit, realize, apperceive, understand, perceive, apprehend, fathom, seize, discern, catch, follow, compass, savvy, cognize, interpret

تقدیر کردن (فعل)
appreciate, thank, foreordain

احساس کردن (فعل)
sense, appreciate, feel, sensate

بربهای چیزی افزودن (فعل)
appreciate

قدر چیزی را دانستن (فعل)
appreciate

be grateful, thankful


Synonyms: acknowledge, be appreciative, be indebted, be obliged, enjoy, flip over, freak out on, get high on, give thanks, groove on, welcome


Antonyms: be critical, criticize, disparage, disregard, neglect, overlook


increase in worth


Synonyms: enhance, gain, grow, improve, inflate, raise the value of, rise


Antonyms: decrease, depreciate, lose value


recognize worth


Synonyms: acknowledge, apprehend, be aware of, be cognizant of, be conscious of, catch the drift, comprehend, dig, fathom, grasp, know, perceive, read, realize, recognize, savvy, see daylight, sympathize with, take account of, understand


value highly


Synonyms: admire, adore, applaud, apprise, cherish, enjoy, esteem, extol, honor, like, look up to, love, praise, prize, rate highly, regard, relish, respect, savor, treasure


جملات نمونه

1. i appreciate the reasons for your anxiety
بنده علل نگرانی شما را درک می کنم.

2. i appreciate your help
از کمک شما سپاسگزارم.

3. the value of these diamonds will appreciate
ارزش این الماس ها زیاد خواهد شد.

4. they lack the necessary imagination to appreciate modern art
آنان فاقد ذوق لازم برای درک هنر نو می باشند.

5. The film is only funny if you appreciate French humour .
[ترجمه نجمه حیدری نسب] این فیلم فقط زمانی خنده دار است که شما طنز فرانسوی را درک کنید
[ترجمه ترگمان]این فیلم فقط اگر طنز فرانسوی را تحسین کنید خنده دار است
[ترجمه گوگل]این فیلم فقط خنده دار است اگر شما طنز فرانسه را تحسین کنید

6. You can't fully appreciate foreign literature in translation.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید به طور کامل از ادبیات خارجی در ترجمه تشکر کنید
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید ادبیات خارجی را در ترجمه به طور کامل درک کنید

7. Perhaps, when you've heard me out, you'll appreciate the reason for secrecy.
[ترجمه ترگمان]شاید، وقتی که من را بیرون شنیده ای، دلیل رازداری را درک می کنی
[ترجمه گوگل]شاید، وقتی که من را شنیده اید، به دلیل محرمانه بودن خود قدردانی می کنید

8. They appreciate all the creature comforts of home.
[ترجمه ترگمان]آن ها از آسایش و راحتی موجود در خانه تشکر می کنند
[ترجمه گوگل]آنها از تمام امکانات موجود در خانه قدردانی می کنند

9. We would appreciate it if you will let us know. . .
[ترجمه ترگمان] ممنون میشیم اگه بهمون خبر بدین
[ترجمه گوگل]ما از آن قدردانی خواهیم کرد اگر به ما اطلاع دهید

10. They didn't seem to appreciate the magnitude of the problem.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسید که آن ها ارزش این مشکل را درک کنند
[ترجمه گوگل]به نظر نمیرسد که مشکل بزرگی باشد

11. I'm so busy, I'd really appreciate any help I could get.
[ترجمه ترگمان]من خیلی گرفتارم، واقعا از هر کمکی که می توانستم به او کمک کنم قدردانی می کردم
[ترجمه گوگل]من خیلی مشغول هستم، واقعا از هر گونه کمکی که می توانم کسب کنم قدردانی می کنم

12. We would appreciate an early reply.
[ترجمه ترگمان] ما از یه جواب خیلی زود قدردانی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک پاسخ اولیه قدردانی خواهیم کرد

13. We would appreciate it if you would let us know. . .
[ترجمه ترگمان] ممنون میشیم اگه بهمون خبر بدین
[ترجمه گوگل]ما از آن قدردانی خواهیم کرد اگر به ما اطلاع دهید

14. I'd appreciate it if u could call me tonight.
[ترجمه ترگمان]ممنون میشم اگه بتونی امشب بهم زنگ بزنی
[ترجمه گوگل]من آن را قدردانی می کنم اگر امشب می توانستم با من تماس بگیرد

15. He did not fully appreciate the significance of signing the contract.
[ترجمه ترگمان]او به طور کامل از اهمیت امضای قرارداد قدردانی نکرد
[ترجمه گوگل]او اهمیت امضای قرارداد را به طور کامل نمی دانست

16. We shall appreciate it if you would let us know. . .
[ترجمه ترگمان]خیلی ممنون میشیم اگه بهمون خبر بدین
[ترجمه گوگل]ما از آن قدردانی خواهیم کرد اگر به ما اطلاع دهید

I appreciate your help.

از کمک شما سپاسگزارم.


he appreciates music.

او از موسیقی خوشش می‌آید.


they really appreciated the cool air and the quietness of Gamsar.

آنان از هوای خنک و آرامش قمصر واقعاً لذت بردند.


I appreciate the reasons for your anxiety.

بنده علل نگرانی شما را درک می‌کنم.


the price of the house he bought last year has appreciated a lot.

قیمت خانه‌ای که پارسال خرید خیلی بالا رفته است.


the value of these diamonds will appreciate.

ارزش این الماس‌ها زیاد خواهد شد.


Take a few minutes to appreciate what you have.

چند دقیقه‌ای برای سپاس‌گزاری برای چیزهایی که دارید وقت بگذارید.


پیشنهاد کاربران

ارزش قائل شدن

مشاهده کردن
It’s enables you to appreciate that building

با ارزش دانستن

قدر . . . را دانستن
Her family doesn't appreciate her
خانواده او قدرش را نمی دانند

ارزیابی کردن

متوجه شدن

توجه کردن

درک کردن ، فهمیدن

be thankful for - understand and enjoy doing something

قدر دانی

ممنون بودن

گیج

سر در نیاوردن

نمی فهمم

تحسین کردن

سپاسگذاری کردن

احترام گذاشتن، پذیرفتن
Appreciating the variety of human experience and culture
• احترام به تفاوت فرهنگی و تجارب افراد

درک کردن_ قدردانی

متشکر بودن


قدردانی کردن

سپاس گذار بودن
Thank

شناختن، ادراک، تجلیل ( کردن ) ، ارج نهادن

1 - appreciate sb : قدر کسی رو دونستن
2 - appreciate sth : درک کردن ارزش یا اهمیت چیزی. مثل اهمیت درک تفاوت بین آدم ها - مثل ارزش سلامتی

سپاس گزاری کردن

درک احساسات / شرایط خوب / جدی بودن یک موقعیت
قدردانی کردن
زمانی که به عنوان دو حالت بالا استفاده بشه مثل فعل agree نیازی به افعال to be نداره و به تنهایی همراه با فاعل به کاربرده میشه 👇
I appreciate your help

احترام گذاشتن

قدردانی کردن 📨
admire , be thankful

استقبال کردن

قدردانی کردن
تقدیرکردن

ارج نهادن


مورد توجه قرار گرفتن

to be fully conscious of; be aware of; detect

رضایت داشتن
مورد احترام قرار دادن


I really appreciate it:من واقعا ممنونم


بهره مند شدن

To Understand
To realize
To know
To aknowledge

( علت، معنی چیزی یا کاری را )
فهمیدن، دانستن، متوجه شدن

( وقتی موضوعی، علتی، چیزی، . . قابل فهم و شناسایی برای دیگران است. )
متوجه چیزی بودن


I can appreciate your position, sir.
No one ever suspects you.
Star Trek TOS
من متوجه جایگاه ات هستم که چرا هیچ کس بهت شک نمیکنه.

A:I'll help you clean up your room .
. B=Thanks !I realy appreciate it

یعنی قدردانی کردن اینجا نقشش فعل هستbe thankful و برای مثالش هم میتونیم بگیم. . it is good to show people that you are لایک فراموش نشappreciate

درک کردن

جبران کردن

پذیرش - پذیرفتن

قدردانی کردن appreciate ( v )

قدردان appreciative ( adj )

پی بردن

قَدردانیدن از کسی.

قدردانی کردن , قدر چیزی را دانستن ؛ درک کردن , متوجه بودن ؛ افزایش یافتن ( ارزش چیزی )

# We really appreciate all the help u gave us
# I'd appreciate it if u could call me tonight
# His wife thinks he doesn't appreciate her
# I appreciate the difficulty of your situation
# I appreciate that it's a difficult decision for you to make
# Your investment will appreciate over time
# The value of our house has appreciated by 50% in the last two years

سپاس گزاری کردن، قدردانی کردن

Thankful

خوشناسیدن.
خوشدانیدن.
هوشناسیدن.
هودانیدن.

بها دادن ( به )


کلمات دیگر: