کلمه جو
صفحه اصلی

competent


معنی : لایق، شایسته، دارای سر رشته
معانی دیگر : کارامد، ماهر، کاردان، متبحر، با کفایت، زرنگ، چابک، کافی، بسنده، (حقوق) دارای اهلیت یا صلاحیت قانونی، (با: to) مجاز، روا، متعلق، ذی صلاحیت

انگلیسی به فارسی

لایق، ذی‌صلاحیت، شایسته، دارای سر‌رشته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: competently (adv.)
(1) تعریف: capable; qualified.
مترادف: able, capable, qualified
متضاد: incapable, incompetent, inept, unequal
مشابه: adept, deft, efficient, fit, good, knowledgeable, on the ball, proficient, ready, skilled, skillful, strong

- The test is designed to clearly show whether or not a driver is competent to drive one of these trucks.
[ترجمه ترگمان] این تست برای نشان دادن اینکه آیا یک راننده صلاحیت رانندگی یکی از این کامیون ها را دارد یا خیر، طراحی شده است
[ترجمه گوگل] تست طراحی شده است تا به وضوح نشان دهد که آیا یک راننده صلاحیت دارد یکی از این کامیون ها را اداره کند یا خیر
- She's lucky to have found a doctor who is caring as well as competent.
[ترجمه ترگمان] شانس آورد که دکتری پیدا کرده باشد که خوب مراقبت می کند
[ترجمه گوگل] او خوش شانس است که یک دکتر پیدا کند که مراقب و صالح باشد

(2) تعریف: adequate, but usu. not outstanding.
مترادف: acceptable, adequate, passable, sufficient
متضاد: inadequate
مشابه: effective, enough, satisfactory, so-so, up to snuff

- As a teacher, he was competent, but not at all inspiring.
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک معلم صلاحیت دار بود، اما به هیچ وجه الهام بخش نبود
[ترجمه گوگل] به عنوان یک معلم، او صالح بود، اما در همه الهام بخش نبود

(3) تعریف: in law, legally capable, qualified, or admissible.
مترادف: admissible, capable, qualified
متضاد: incompetent
مشابه: able, rational, reasonable, responsible, sane, sensible, sound

- Based on a psychological evaluation, she was judged competent to stand trial.
[ترجمه ترگمان] براساس ارزیابی روانشناسی، او صلاحیت رسیدگی به محاکمه را داشت
[ترجمه گوگل] بر اساس یک ارزیابی روانشناختی، او محکوم به محاکمه شد

• capable, fit, suitably skilled, well qualified
someone who is competent is efficient, effective, and follows professional standards.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] مقاوم (زمین شناسی ساختمانی): به لایه ای گفته می شود که بر خلاف لایه های مجاور تشکیل چین های تقریباً موازی (لایه های مجاور دارای چین های مشابه می باشند) و یا بودین ها یا سایر ساختمان های شکننده را می دهد. (هیدرولیک): قدرت یک جریان رودخانه یا هوا.
[حقوق] صالح، دارای اهلیت، دارای صلاحیت، مسموع، قابل قبول
[ریاضیات] مجاز، صالح، ذیصلاح

مترادف و متضاد

لایق (صفت)
able, capable, worthy, competent, adequate

شایسته (صفت)
able, good, qualified, apt, fit, worthy, competent, proper, sufficient, suitable, meet, apropos, befitting, intrinsic, seemly, becoming, deserving, meritorious

دارای سر رشته (صفت)
competent

able


Synonyms: adapted, adequate, all around, appropriate, au fait, being a pistol, capable, clever, complete, crisp, decent, dynamite, efficient, endowed, enough, equal, fireball, fit, fool, good, know ins and outs, know one’s business, know one’s stuff, know the answers, know the ropes, know the score, no slouch, on the ball, paid one’s dues, pertinent, polished, proficient, qualified, satisfactory, savvy, skilled, sufficient, suitable, there, up to it, up to snuff, up to speed, wicked


Antonyms: inadequate, incapable, incompetent, inefficient, inept, unable


جملات نمونه

1. a competent doctor
پزشک کارامد،طبیب حاذق

2. a competent knowledge of english literature
اطلاعات کافی راجع به ادبیات انگلیس

3. is he competent enough to manage the factory?
آیا او جربزه ی اداره ی کارخانه را دارد؟

4. a child is not competent to testify
کودک صلاحیت شهادت دادن را ندارد.

5. this court is not competent to judge these offenses
این دادگاه صلاحیت رسیدگی به این جرایم را ندارد.

6. He's not competent to look after young children.
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت مراقبت از کودکان خردسال را ندارد
[ترجمه گوگل]او مجبور نیست مراقب بچه های کوچک باشد

7. A competent mechanic should be able to fix the problem.
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را حل کند
[ترجمه گوگل]مکانیک صالح باید بتواند مشکل را حل کند

8. He is competent for the task.
[ترجمه ترگمان]او صلاحیت این کار را دارد
[ترجمه گوگل]او برای این کار صالح است

9. He was a loyal, distinguished and very competent civil servant.
[ترجمه ترگمان]او یک خادم وفادار، بسیار محترم و با صلاحیت بود
[ترجمه گوگل]او یک وکیل مدافع، برجسته و بسیار صالح بود

10. He's very competent in his work.
[ترجمه ترگمان]او در کارش شایستگی زیادی دارد
[ترجمه گوگل]او در کار خود بسیار صالح است

11. She's extremely competent and industrious.
[ترجمه ترگمان]او بسیار شایسته و با پشت کار است
[ترجمه گوگل]او بسیار شایسته و کارآمد است

12. I don't feel competent to comment.
[ترجمه ترگمان]من احساس شایستگی ندارم که اظهار نظر کنم
[ترجمه گوگل]من احساس صلاحیت نمیکنم

13. He's a competent enough officer, but I doubt he'll ever make general.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه کافی زرنگ است، اما شک دارم که او هرگز موفق شود
[ترجمه گوگل]او افسر صلاحیت کافی است، اما من شک دارم او همیشه به طور کلی

14. We assume that competent doctors emerge at the end of an obstacle course of traditional examinations based on facts.
[ترجمه ترگمان]ما فرض می کنیم که پزشکان ذی صلاح در پایان یک دوره مانع از آزمون های سنتی براساس حقایق پدیدار می شوند
[ترجمه گوگل]ما فرض می کنیم که پزشکان صالح در پایان دوره مانع آزمون های سنتی بر اساس حقایق ظاهر می شوند

15. She's a competent leader and has always been regarded as such by her colleagues.
[ترجمه ترگمان]او یک رهبر با صلاحیت است و همیشه به عنوان همکاران خود در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]او یک رهبر صالحه است و همواره توسط همکارانش به عنوان یکی از آنها مورد توجه قرار گرفته است

16. We believe the patient was not mentally competent .
[ترجمه ترگمان]ما معتقدیم که بیمار از لحاظ ذهنی صلاحیت نداشت
[ترجمه گوگل]ما معتقدیم که بیمار صلاحیت ذهنی ندارد

a competent doctor

پزشک کارامد، طبیب حاذق


is he competent enough to manage the factory?

آیا او جربزه‌ی اداره‌ی کارخانه را دارد؟


a competent knowledge of English Literature

اطلاعات کافی راجع به ادبیات انگلیس


A child is not competent to testify.

کودک صلاحیت شهادت دادن را ندارد.


پیشنهاد کاربران

صلاحیت

شایسته ، صلاحیت

صلاحیت شایسته

competent متضاد incompetent

competent
"a highly competent surgeon" جراح بسیار ماهر.
( of a person ) efficient and capable. شخصی بسیار کارآمد و توانا.
"acceptable and satisfactory, though not outstanding. "قابل قبول و رضایت بخش، هر چند عالی نیست.
"she spoke quite competent French""او کاملا خوب فرانسه صحبت کرد"

incompetent
not having or showing the necessary skills to do something successfully. نداشتن مهارت های لازم برای انجام کاری با موفقیت.
"a forgetful and utterly incompetent assistant""یک دستیار فراموش کار و کاملا بی کفایت"


Competent body
نهاد صالح


درخور


در متون روان شناسی و مباحث اخلاقی؛ "صلاحیت" ترجمه می شود.

قابل

ماهر

سلام، به معنی سر رشته داشتن ( صلاحیت داشتن ) ، شایسته هستش. مثال:

Are you competent about mathematics=ایا شما در زمینه ریاضیات سر رشته ( صلاحیت ) دارید؟

Celebrities are not competent to involve themselves into politics =سلبریتی ها صلاحیت درگیر کردن خود در سیاست را ندارند.

I'm a competent person to teach mathematics to students =من یک فرد شایسته ( دارای سر رشته، صلاحیت ) برای تدریس ریاضیات به دانش آموزان هستم.

همون طور که متوجه شدید احتمالا، تغییر معانی برای واژه competent بستگی به جمله ای داره که این کلمه در اون استفاده شده.

موفق باشید!: )



باز، رسا، دارای جریان.
. The coronary arteries are competent

She has shown herself ( to be ) a highly competent manager

competent یک صفته در حالی که صلاحیت یک اسمه.
به این شکل ترجمه می شه:
دارای صلاحیت - ذی صلاح - شایسته - قابل قبول

باکفایت
شایسته
لایق

وارد
a competent rider/cook یک سوار کار /آشپز وارد

شایسته؛ لایق
شایستگی داشتن


کلمات دیگر: