conspiracy

معنی : دسیسه، توطئه، نقشه خیانت امیز

معانی دیگر : تبانی، همدستی (در کارهای بد)، نقشه ی سری، تقارن، همایند، تبانی گران، توطئه گران

انگلیسی به فارسی

توطئه، دسیسه، نقشه خیانت امیز

توطئه، دسیسه، نقشه خیانت‌آمیز

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

حالات: conspiracies
مشتقات: conspiratorial (adj.), conspiratory (adj.), conspiratorially (adv.)

• (1) تعریف: a secret agreement or plan among two or more persons to perform a crime or other wrongful act.
• مترادف: cabal, collusion, connivance
• مشابه: intrigue, machination, plot, scheme

• (2) تعریف: a group engaged in such an agreement or plan.
• مترادف: cabal
• مشابه: confederacy

• (3) تعریف: the carrying out of such a plan.
• مشابه: intrigue

• (4) تعریف: the working together or concurrence, esp. of natural forces.
• مشابه: collusion, concurrence, cooperation, synchronicity

- a conspiracy of moonlight and stillness

[ترجمه ترگمان] در زیر نور مهتاب و سکون،
[ترجمه گوگل] توطئه مهتاب و سکوت

• intrigue, plot, secret plan
conspiracy is the secret planning by a group of people to do something illegal, often for political reasons.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تبانی، توطئه

مترادف و متضاد

دسیسه (اسم)

complot, trafficker, frame-up, plot, conspiracy, machination

توطئه (اسم)

shift, underplot, frame-up, plot, conspiracy

نقشه خیانت امیز (اسم)

conspiracy

collusion in plan

Synonyms: cabal, complot, confederacy, connivance, countermine, counterplot, covin, disloyalty, fix, frame, game, hookup, intrigue, league, little game, machination, perfidy, plot, practice, put-up job, scheme, sedition, treacherousness, treachery, treason, trick, trickery

جملات نمونه

the conspiracy of events

هم‌زمانی رویدادها

1. the conspiracy of events

همزمانی رویدادها

2. their conspiracy to dishonor the manager boomeranged on themselves

تبانی آنها برای مفتضح کردن مدیر به ضرر خودشان تمام شد.

3. their conspiracy was discovered early on

توطئه ی آنها زود کشف شد.

4. the communist conspiracy to subvert the government

نقشه ی کمونیست ها برای سرنگون کردن دولت

5. he masterminded the conspiracy

او توطئه را طرح ریزی کرد.

6. to hatch a conspiracy

توطئه ای را طرح ریزی کردن

7. he disavowed any knowledge of the conspiracy

او هرگونه اطلاع درباره ی توطئه را انکار کرد.

8. he too was a party to the conspiracy

او هم در توطئه شرکت داشت.

9. she was arrested on a charge of conspiracy to commit murder

به اتهام تبانی در ارتکاب قتل بازداشت شد.

10. he claimed that he was not privy to the details of the conspiracy

او ادعا کرد که به جزئیات توطئه مسبوق نبوده است.

11. Who organized the conspiracy against the president?

[ترجمه ترگمان]کی این توطئه علیه رئیس جمهور رو سازماندهی کرده؟
[ترجمه گوگل]چه کسی توطئه علیه رییس جمهور را سازماندهی کرد؟

12. She was convicted on an indictment for conspiracy.

[ترجمه ترگمان]او به اتهام توطئه محکوم شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام توطئه متهم شده است

13. He believes there is a right-wing conspiracy organized by the CIA and the military-industrial complex to maneuver the country into another war.

[ترجمه ترگمان]او بر این باور است که یک توطئه جناح راست توسط سازمان سیا و مجموعه نظامی - صنعتی برای مانور دادن کشور به یک جنگ دیگر وجود دارد
[ترجمه گوگل]او معتقد است که یک توطئه راست دست سازمان یافته توسط سازمان سیا و مجتمع نظامی-صنعتی برای مانور دادن کشور به جنگ دیگری وجود دارد

14. He faces charges of theft and conspiracy to defraud .

[ترجمه ترگمان]اون به جرم دزدی و توطئه خیانت میکنه
[ترجمه گوگل]او با اتهام سرقت و توطئه به سرقت رفته است

15. He was charged with conspiracy to suborn witnesses.

[ترجمه ترگمان]اون متهم به توطئه برای شاهدها شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام توطئه برای شهادت دادن به اعدام متهم شد

16. Seven men, all from Bristol, admitted conspiracy to commit arson.

[ترجمه ترگمان]هفت مرد، همه اهل بریستول، برای ارتکاب به آتش سوزی توطئه کردند
[ترجمه گوگل]هفت مرد، همه از بریستول، توطئه ای را به انجام رساندند

Their conspiracy was discovered early on.

توطئه‌ی آن‌ها زود کشف شد.

the communist conspiracy to subvert the government

نقشه‌ی کمونیست‌ها برای سرنگون کردن دولت

پیشنهاد کاربران

توطئه
a conspiracy against the government یک توطئه علیه دولت

توطئه علیه نظام conspiracy against the system

جمعیت سرّی

همدستی مخفیانه

توطئه بر علیه امنیت ملی، دسیسه بر ضد کشور

• intrigue, plot, secret plan
• conspiracy is the secret planning by a group of people to do something illegal, often for political reasons.
نقشه مخفی ( که فکر بد و کثیفی هست )
طرح ریختن گروهی برای بالا آوردن گند چیزی. برای انجام کاری غیر اخلاقی

توطئه چینی

Conspiracy to commit murder : توطئه برای ارتکاب قتل

دولت سایه - فعالیت مخفیانه - فعالیت زیرزمینی

توطئه ، دسیسه ، تبانی

کلمات دیگر: