کلمه جو
صفحه اصلی

concurrence


معنی : تصادف، توافق، موافقت، رضایت، دمسازی
معانی دیگر : هم زمانی، هم رخدادی، مصادف بودن (از نظر زمان) (concurrency هم می گویند)، (در انجام کار یا ایجاد چیزی) همکاری، هماهنگی، قبولی، همگامی

انگلیسی به فارسی

موافقت، توافق، دم‌سازی، رضایت، تصادف


توافق، موافقت، تصادف، دمسازی، رضایت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: concurrency (n.)
(1) تعریف: the act or product of concurring; agreement.
مشابه: accord, agreement, amen, assent, cooperation, unity

(2) تعریف: occurrence at the same time or place; simultaneity; coincidence.
مشابه: coincidence, conjunction

(3) تعریف: acting together to produce a joint effect or result; cooperation.
مشابه: conjunction, cooperation

(4) تعریف: a point at which three or more lines or planes meet or cross; convergence.

• occurrence of events at the same time, concomitance; coincidence; product of concurring; concurrency; state of cooperation; unanimity, agreement; (archaic) rivalry, competition
concurrence is agreement; a formal use.
a concurrence is also the fact of two or more things happening at the same time.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] حق یا ادعای مشترک، توافق، تقارن

مترادف و متضاد

تصادف (اسم)
hit, accidence, accident, chance, coincidence, incident, occasion, occurrence, accidentalism, concurrence, encounter, fortuity

توافق (اسم)
analogy, accord, coincidence, accordance, adaptation, conformation, agreement, compromise, settlement, understanding, concurrence, conciliation, concord, adhesion, consistency, commensurability, keeping, consistence, rapport

موافقت (اسم)
consent, assent, accord, accordance, agreement, covenant, contract, treaty, pact, concurrence, compliance, concord, compact, approbation, entente, congruence, assentation, concordance, congruency, congruity

رضایت (اسم)
consent, concurrence, acquiescence, satisfaction, contentment, euphoria, adhesion

دمسازی (اسم)
compatibility, concurrence

جملات نمونه

1. a concurrence of events
هم زمانی رویدادها

2. The doctor may seek the concurrence of a relative before carrying out the procedure.
[ترجمه ترگمان]دکتر ممکن است قبل از انجام این عمل با اجازه یکی از بستگان خود مشورت کند
[ترجمه گوگل]قبل از انجام این روش، پزشک ممکن است به دنبال همسویی نسبی باشد

3. Was there any concurrence of opinion?
[ترجمه ترگمان]آیا any در کار بود؟
[ترجمه گوگل]آیا توافق نظر وجود داشت؟

4. Jules expressed his concurrence with the suggestion.
[ترجمه ترگمان]جو لیس با این پیشنهاد موافقت خود را اعلام کرد
[ترجمه گوگل]جول موافقت خود را با پیشنهاد ارائه داد

5. The concurrence of their disappearances had to be more than coincidental.
[ترجمه ترگمان]موافقت of بیشتر از اتفاقی بود که به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]موافقت ناپدید شدن آنها باید بیش از تصادفی باشد

6. House passage is expected this year, and Senate concurrence early next year.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که تصویب مجلس امسال و موافقت مجلس سنا در اوایل سال آینده آغاز شود
[ترجمه گوگل]امسال انتظار می رود عبور از مجلس و تصویب مجلس سنا در اوایل سال آینده است

7. Any final decision must have the concurrence of the White House.
[ترجمه ترگمان]هر تصمیم نهایی باید با موافقت کاخ سفید برگزار شود
[ترجمه گوگل]هر تصمیم نهایی باید موافقت کاخ سفید داشته باشد

8. The first of these is a fairly widespread concurrence about the demise of the traditional village community.
[ترجمه ترگمان]اولین مورد، موافقت گسترده در مورد مرگ جامعه روستایی سنتی است
[ترجمه گوگل]نخستین آنها یک توافق نسبتا گسترده در مورد مرگ جامعه روستایی سنتی است

9. The concurrence of threatening life events and psychosocial distress may partly explain these phenomena.
[ترجمه ترگمان]تایید رویداده ای تهدیدکننده زندگی و ناراحتی های روانی نیز ممکن است تا حدودی این پدیده را توضیح دهد
[ترجمه گوگل]پذیرش وقایع تهدید کننده زندگی و پراکندگی روان شناختی ممکن است بخشی از این پدیده را توضیح دهد

10. The concurrence of the backup care-giver, should the chosen one not be available, is also vital.
[ترجمه ترگمان]موافقت بخش مراقبت کننده پشتیبان، باید انتخاب شود که در دسترس نباشد، ضروری است
[ترجمه گوگل]هماهنگی پشتیبان مراقبتی دهنده باید انتخاب شود که در دسترس نباشد، همچنین حیاتی است

11. Alternatively, the doctor may seek the concurrence of a relative who is neither a parent nor a guardian.
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، ممکن است پزشک به دنبال مجوز یکی از بستگان خود باشد که نه پدر و مادر باشد و نه محافظ
[ترجمه گوگل]به طور متناوب، پزشک ممکن است به دنبال یک همسایگی باشد که پدر و مادر یا سرپرست نیستند

12. It is impossible to obtain the concurrence of all the parties concerned.
[ترجمه ترگمان]دستیابی به موافقت تمامی طرف های مربوطه غیر ممکن است
[ترجمه گوگل]توافق تمام طرف های ذینفع غیرممکن است

13. Constrainting international litigation concurrence is a general act in international community.
[ترجمه ترگمان]اقامه دعوی حقوقی بین المللی، یک اقدام عمومی در جامعه بین المللی است
[ترجمه گوگل]محدودیت تعهدات قانونی بین المللی یک عمل کلی در جامعه بین المللی است

14. Concurrence simply means that the actus reus and mens rea must be connected The results of a crime can occur later .
[ترجمه ترگمان]concurrence به سادگی به این معنی است که مغز actus و مغز مردان باید با نتایج یک جرم مرتبط باشند
[ترجمه گوگل]تضاد به سادگی به این معنی است که actus reus و mens rea باید متصل شوند نتایج یک جرم ممکن است بعدا رخ دهد

a concurrence of events

هم‌زمانی رویدادها


Without the parent's concurrence, this marriage will be impossible.

بدون موافقت والدین این ازدواج غیرممکن خواهد بود.


پیشنهاد کاربران

[حقوق] حق یا ادعای مشترک؛ ترافق؛ تقارن

توافق


کلمات دیگر: