مهار کننده، لگام گر، کنترل کننده
controlling
مهار کننده، لگام گر، کنترل کننده
انگلیسی به فارسی
مهارکننده، لگامگر، کنترلکننده
انگلیسی به انگلیسی
• ruling, supervising, regulating, managing, restraining
دیکشنری تخصصی
[حقوق] حاکم، ناظر، کنترل کننده
جملات نمونه
1. controlling
مهار کننده،لگام گر،کنترل کننده
2. he bought a controlling interest in the company
او اکثریت سهام شرکت را خریداری کرد.
3. the task of controlling the tickets was given to him
کار وارسی بلیط ها به او واگذار شده بود.
4. they haven't made any head in controlling inflation
هنوز در مهار کردن تورم پیشرفتی نکرده اند.
5. There are lots of shining siliery thread on my back,controlling all my action.
[ترجمه ترگمان]کلی نخ درخشان در پشتم هست که تمام حرکات مرا کنترل می کند
[ترجمه گوگل]در پشت من بسیاری از موضوع درخشان سیلیری وجود دارد که تمام اقدامات من را کنترل می کند
[ترجمه گوگل]در پشت من بسیاری از موضوع درخشان سیلیری وجود دارد که تمام اقدامات من را کنترل می کند
6. We have made great progress in controlling inflation.
[ترجمه ترگمان]ما پیشرفت خوبی در کنترل تورم داشته ایم
[ترجمه گوگل]ما در کنترل تورم پیشرفت زیادی کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما در کنترل تورم پیشرفت زیادی کرده ایم
7. I suddenly feel myself like a doll,acting all kinds of joys and sorrows. There are lots of shining siliery thread on my back,controlling all my action.
[ترجمه ترگمان]ناگهان خودم را مثل یک عروسک احساس می کنم، انواع و اقسام شادی ها و دردها را بازی می کنم کلی نخ درخشان در پشتم هست که تمام حرکات مرا کنترل می کند
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس خود را مانند یک عروسک، بازی انواع روحیه و غم و اندوه در پشت من بسیاری از موضوع درخشان سیلیری وجود دارد که تمام اقدامات من را کنترل می کند
[ترجمه گوگل]من ناگهان احساس خود را مانند یک عروسک، بازی انواع روحیه و غم و اندوه در پشت من بسیاری از موضوع درخشان سیلیری وجود دارد که تمام اقدامات من را کنترل می کند
8. The firm paid over $10 million for a controlling interest in five hotels.
[ترجمه ترگمان]این شرکت بیش از ۱۰ میلیون دلار برای کنترل بهره در پنج هتل پرداخت کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت بیش از 10 میلیون دلار برای کنترل منافع پنج هتل پرداخت کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت بیش از 10 میلیون دلار برای کنترل منافع پنج هتل پرداخت کرده است
9. In 1986 GM acquired a controlling interest in the sports car maker Lotus.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸۶ شرکت جنرال موتورز توجه خود را به شرکت لوتوس انجام داد
[ترجمه گوگل]در سال 1986، GM علاقهی مهمی را به لوتوس تولیدکننده ماشین ورزشی به دست آورد
[ترجمه گوگل]در سال 1986، GM علاقهی مهمی را به لوتوس تولیدکننده ماشین ورزشی به دست آورد
10. He has controlling interests in several ventures.
[ترجمه ترگمان]او در چندین سرمایه گذاری منافع را کنترل می کند
[ترجمه گوگل]او دارای منافع کنترل در چندین شرکت است
[ترجمه گوگل]او دارای منافع کنترل در چندین شرکت است
11. He was arrested on charges of controlling prostitutes.
[ترجمه ترگمان]او به اتهام کنترل روسپیان بازداشت شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام کنترل فاحشه دستگیر شد
[ترجمه گوگل]او به اتهام کنترل فاحشه دستگیر شد
12. A thermostat performs the function of controlling temperature.
[ترجمه ترگمان]ترموستات، عملکرد کنترل دما را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]یک ترموستات عملکرد کنترل دما را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]یک ترموستات عملکرد کنترل دما را انجام می دهد
13. Experimenters have succeeded in controlling the rate and regularity of the heartbeat.
[ترجمه ترگمان]experimenters موفق شده اند نرخ و نظم قلب را کنترل کنند
[ترجمه گوگل]آزمایشکنندگان موفق به کنترل میزان و منظم ضربان قلب شده اند
[ترجمه گوگل]آزمایشکنندگان موفق به کنترل میزان و منظم ضربان قلب شده اند
14. The Government is chiefly concerned with controlling inflation.
[ترجمه ترگمان]دولت عمدتا نگران کنترل تورم است
[ترجمه گوگل]دولت عمدتا در کنترل تورم دخالت دارد
[ترجمه گوگل]دولت عمدتا در کنترل تورم دخالت دارد
15. These birds provide a useful function in controlling insect pests.
[ترجمه ترگمان]این پرندگان یک عملکرد مفید در کنترل آفات حشرات را فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]این پرندگان یک عملکرد مفید در کنترل آفات حشرات را فراهم می کند
[ترجمه گوگل]این پرندگان یک عملکرد مفید در کنترل آفات حشرات را فراهم می کند
پیشنهاد کاربران
کنترلگر، ناظر، تنظیم کننده، تنظیم گر
سلطه جو ، غالب ، عشق نظارت
Control = کنترل
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری
Controller = کنترلنده
Controlled = کنترلیده
Controllable = کنترل پذیر
Controllablize = کنترلپذیریدن
Controllability = کنترل پذیری
کلمات دیگر: