کلمه جو
صفحه اصلی

engross


معنی : جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن
معانی دیگر : (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و مکاتبات مهم و غیره)، (به ویژه لوایح پارلمانی) پاکنویس کردن، متن نهایی را نوشتن، به سبک رسمی و حقوقی نوشتن، مشغول، مجذوب

انگلیسی به فارسی

درشت نوشتن، جلب کردن، اشغال کردن، احتکارکردن، مشغول، مجذوب


درگیر، اشغال کردن، جلب کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: engrosses, engrossing, engrossed
مشتقات: engrossedly (adv.)
• : تعریف: to interest or occupy fully to the exclusion of all else.
مترادف: absorb, consume, immerse, involve, preoccupy
مشابه: arrest, bury, devour, engage, fix, hold, interest, obsess, rivet

- He was apparently engrossed by the television and didn't acknowledge my arrival.
[ترجمه اعظم] اوغرق تماشای تلویزیون بود ومتوجه ورود من نشد.
[ترجمه ترگمان] ظاهرا او غرق در تلویزیون بود و متوجه ورود من نشد
[ترجمه گوگل] او ظاهرا توسط تلویزیون جذب شده و ورود من را تصدیق نکرده است

• absorb one's interest or attention; write in large clear letters, write in a formal style; monopolize, control a majority of a commodity (business)

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تنظیم کردن متن نهایی سند یا لایحه قانونی، احتکار کردن

مترادف و متضاد

جلب کردن (فعل)
attract, have, solicit, catch, atone, entice, engross

اشغال کردن (فعل)
indwell, occupy, engross

درشت نوشتن (فعل)
engross

احتکار کردن (فعل)
hoard, engross, speculate

hold one’s attention


Synonyms: absorb, apply, arrest, assimilate, attract, become lost, be hung, bewitch, busy, captivate, consume, corner, engage, engulf, enrapture, enthrall, fascinate, fill, grip, hog, immerse, involve, monopolize, occupy, preoccupy, sew up, soak, take up, up on


Antonyms: forget, ignore, reject, repulse, turn off


جملات نمونه

1. She was so engrossed by/in the book that she forgot the cakes in the oven.
[ترجمه TaeNi] او آن قدر جذب کتاب شده بود که کیک های داخل اجاق را فراموش کرد.
[ترجمه ترگمان]چنان غرق در کتاب بود که کیک را در تنور گذاشت
[ترجمه گوگل]او در این کتاب خیلی ناراحت شده بود که کیک را در اجاق فراموش کرده است

2. Engrossed in his book he forgot the time.
[ترجمه nm] با غرق کردن خود در کتابش زمان را فراموش کرد
[ترجمه ترگمان]engrossed در کتابش آن زمان را فراموش کرد
[ترجمه گوگل]او در کتاب خود جذب شده است و زمان را فراموش کرده است

3. He seemed completely engrossed in his book.
[ترجمه ترگمان]او کاملا غرق در کتاب بود
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسید به طور کامل در کتاب خود غوطه ور بود

4. The scene was stunning, and for a time engrossed all our attention.
[ترجمه ترگمان]صحنه بسیار خیره کننده بود و برای مدتی توجه همه ما را به خود جلب کرد
[ترجمه گوگل]صحنه خیره کننده بود، و برای یک زمان همه توجه ما را جذب کرد

5. Take your mind off it by engrossing yourself in a good book.
[ترجمه ترگمان]ذهنت را با یک کتاب خوب سرگرم کن
[ترجمه گوگل]ذهن خود را با استفاده از یک کتاب خوب به خود جذب کنید

6. Newton was so engrossed in his laboratory work that he often forgot to eat.
[ترجمه ترگمان]نیوتن به قدری مجذوب کاره ای آزمایشگاهی خود بود که اغلب فراموش می کرد غذا بخورد
[ترجمه گوگل]نیوتن در کار آزمایشگاهی اش غرق بود که اغلب او را فراموش کرده بود

7. He was engrossed in his job to the detriment of his health.
[ترجمه ترگمان]او در کار خود به ضرر تندرستی خود بود
[ترجمه گوگل]او در کار خود غرق شد تا به او آسیب برساند

8. They were so engrossed in/with what they were doing that they didn't hear me come in.
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی درگیر کارهایی بودند که آن ها داشتند انجام می دادند که صدای من را نمی شنید
[ترجمه گوگل]آنها خیلی جذاب بودند و آنچه را که انجام می دادند، نمی شنیدند

9. Who's that guy Ally's been engrossed in conversation with all night?
[ترجمه ترگمان]اون یارو \"الی\" کیه که با تمام شب رو مشغول صحبت بوده؟
[ترجمه گوگل]چه کسی آن مرد آللی در تمام شب با هم صحبت کرده است؟

10. Tony didn't notice because he was too engrossed in his work.
[ترجمه ترگمان]تونی متوجه نشده بود که حواسش به کارش است
[ترجمه گوگل]تونی متوجه نشد، زیرا او در کارش خیلی جذاب بود

11. Koons has engrossed himself in a world of commercialism that most modern artists disdain.
[ترجمه ترگمان]Koons خود را در دنیایی از سوداگری (commercialism)سرگرم کرده است که اغلب هنرمندان مدرن آن را تحقیر می کنند
[ترجمه گوگل]کونز خود را در دنیایی از تجارتی غرق کرده است که اکثر هنرمندان مدرن بدبخت می شوند

12. As the business grew, it totally engrossed him.
[ترجمه ترگمان]چون قضیه بزرگ تر شد، کاملا او را به خود مشغول کرد
[ترجمه گوگل]همانطور که کسب و کار بزرگ شد، آن را کاملا به او غرق شد

13. He is an engrossing subject for a book.
[ترجمه ترگمان]او یک موضوع جالب برای یک کتاب است
[ترجمه گوگل]او یک موضوع جالب برای یک کتاب است

14. She was engrossed in conversation.
[ترجمه ترگمان]او سرگرم گفتگو بود
[ترجمه گوگل]او در گفتگو غوطه ور بود

Julie is engrossed in the book.

جولی غرق در مطالعه‌ی کتاب است.


پیشنهاد کاربران

محو ( چیزی ) شدن


مجذوب کردن

جلب شدن توجه به چیزی، محو شدن در چیزی

مجذوب کردن

# a great novel engrosses the reader
# As the business grew, it totally engrossed him
# What is it about Harry Potter that so engrosses children?


کلمات دیگر: