کلمه جو
صفحه اصلی

delinquency


معنی : کوتاهی، تخلف، تقصیر، قصور
معانی دیگر : قصور (در انجام وظیفه یا اطاعت از قانون)، وظیفه نشناسی، سهل انگاری، بزهکاری، خلافکاری، تاخیر در پرداخت، پس افت، کژحسابی، (نوجوانان) شیطنت، تخسی، مردم آزاری، قانون شکنی، جرم، شرارت

انگلیسی به فارسی

تخلف، قصور، کوتاهی، تقصیر


بزهکاری، تخلف، کوتاهی، قصور، تقصیر


انگلیسی به انگلیسی

• failure to perform a duty (pay a bill, etc.); violation of the law; felony
delinquency is criminal behaviour, especially that of young people.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قصور، تخلف از قانون، بزه، عدم پرداخت دین، عدم انجام وظیفه، عدم ایفای تعهد

مترادف و متضاد

کوتاهی (اسم)
brevity, compendium, abridgment, failure, default, delinquency, transience, compend

تخلف (اسم)
violation, delinquency, infringement, transgression, trespass, contravention, infraction

تقصیر (اسم)
error, delinquency, offense, fault, guilt, crime, rap

قصور (اسم)
defect, failure, default, delinquency, deficiency, debt, cunctation, negligence, shortcoming, laches, pretermission

misconduct


Synonyms: crime, default, dereliction, failure, fault, lapse, misbehavior, misdeed, misdemeanor, neglect, nonobservance, offense, oversight, weakness, wrongdoing


Antonyms: good behavior


جملات نمونه

1. juveniles delinquency
بزهکاری نوجوانان

2. the captain's delinquency led to the sinking of the ship
سهل انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.

3. there will be a fine for any delinquency in payment
هرگونه تاخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.

4. There is a high rate of juvenile delinquency in this area.
[ترجمه ترگمان]میزان زیادی از بزهکاری نوجوانان در این منطقه وجود دارد
[ترجمه گوگل]در این منطقه میزان بزهکاری نوجوانان بالا است

5. We can curb juvenile delinquency by education.
[ترجمه ترگمان]ما می توانیم بزهکاری نوجوانان را از طریق آموزش مهار کنیم
[ترجمه گوگل]ما می توانیم بزهکاری نوجوانان را با آموزش و پرورش محدود کنیم

6. He is an expert in juvenile delinquency.
[ترجمه ترگمان]او متخصص بزهکاری نوجوانان است
[ترجمه گوگل]او متخصص قربانیان نوجوان است

7. The rise in delinquency is an indictment of our society and its values.
[ترجمه ترگمان]افزایش بزهکاری یک کیفرخواست از جامعه و ارزش های آن است
[ترجمه گوگل]افزایش عدالت ادعای جامعه ما و ارزش های آن است

8. He had no history of delinquency.
[ترجمه ترگمان]او تاریخ of نداشت
[ترجمه گوگل]او هیچ سابقه ای از بزهکاری نداشت

9. We could always relate to the juvenile delinquency thing.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه می توانیم به مساله بزهکاری نوجوانان مرتبط باشیم
[ترجمه گوگل]ما همیشه می توانیم به بزهکاری نوجوانان مربوط شویم

10. Failure to enter into debt slavery equals social delinquency.
[ترجمه ترگمان]عدم وارد شدن به بردگی دینی برابر با بزهکاری اجتماعی است
[ترجمه گوگل]عدم ورود به برده داری بدهی برابر با مجازات اجتماعی است

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. They were after whatever hints of delinquency they could suggest by sheer numbers.
[ترجمه ترگمان]آن ها بعد از هر نشانه ای از بزهکاری که می توانستند با اعداد ساده پیشنهاد کنند، بودند
[ترجمه گوگل]آنها بعد از اینکه هر کدام از نکات جرمی که آنها می توانستند بر اساس تعداد آنها صرف نظر کنند

13. But there is nothing new in juvenile delinquency.
[ترجمه ترگمان]اما هیچ چیز جدیدی در بزهکاری نوجوانان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]اما هیچ چیز جدیدی در بزهکاری نوجوانان وجود ندارد

14. For example, the Functionalist-based theories see crime and delinquency as a response to frustrations arising from lower social position and status.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، تیوریهای Functionalist، جرم و بزهکاری را به عنوان پاسخ به سرخوردگی ناشی از موقعیت اجتماعی پایین و وضعیت می بینند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، نظریه های مبتنی بر کارکردگرایان، جرم و بزهکاری را به عنوان پاسخ به ناامیدی هایی که از موقعیت اجتماعی و موقعیت اجتماعی پایین تر می آیند، می بینند

15. Child abuse, wife battering, family break-up, delinquency and alcoholism are no respecters of beautiful surroundings.
[ترجمه ترگمان]آزار و اذیت کودکان، کتک زدن زن، قطع خانواده، بزهکاری و اعتیاد به الکل در محیط زیبا وجود ندارد
[ترجمه گوگل]آزار و اذیت کودک، همسرش، انزوای خانوادگی، بزهکاری و الکل، احترام به محیط اطراف زیبا نیست

The captain's delinquency led to the sinking of the ship.

سهل‌انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.


His delinquencies landed him in jail.

بزهکاری‌هایش کار او را به زندان کشاند.


There will be a fine for any delinquency in payment.

هرگونه تأخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.


juveniles delinquency

بزهکاری نوجوانان


پیشنهاد کاربران

بزهکاری


کلمات دیگر: