کلمه جو
صفحه اصلی

expatriate


معنی : مهاجر، تبعیدی، از کشور خود راندن، تبعید کردن، ترک کردن
معانی دیگر : جلای وطن کردن، ترک میهن کردن، ترک تابعیت کردن، (آدم) ترک وطن کرده، دور از میهن، غریب، مقیم برون مرز، میهن باخته، از میهن راندن، بی خانمان کردن، آلاخون والاخون کردن، اخراج بلد کردن، میهن باخته شدن، نفی بلد کردن، ترک کردن میهن

انگلیسی به فارسی

از کشور خود راندن، تبعید کردن، ترک کردن میهن، تبعیدی


تبعیض آمیز، مهاجر، از کشور خود راندن، تبعید کردن، ترک کردن، تبعیدی


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: expatriates, expatriating, expatriated
(1) تعریف: to remove from one's native country or allegiance; send into exile; banish.
متضاد: repatriate
مشابه: banish, deport, exile, ostracize, transport

(2) تعریف: to withdraw (oneself) from allegiance to or residence in one's native land; withdraw (oneself) into exile.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to go into exile from or give up one's allegiance to one's native land.
صفت ( adjective )
• : تعریف: residing outside one's native land.
اسم ( noun )
مشتقات: expatriation (n.)
• : تعریف: one who has gone into exile from or renounced allegiance to his or her native land.
متضاد: repatriate
مشابه: exile

- In the first half of the twentieth century, numerous American artists and musicians were living in Paris as expatriates.
[ترجمه ترگمان] در نیمه اول قرن بیستم، بسیاری از هنرمندان و نوازندگان آمریکایی بسیاری در پاریس به عنوان مهاجر زندگی می کردند
[ترجمه گوگل] در نیمه اول قرن بیستم، هنرمندان و نوازندگان متعدد آمریکایی در پاریس به عنوان مهاجران زندگی می کردند

• banish, expel, deport, exile
exiled, living in a foreign country
exile, one who lives in a foreign country
an expatriate is someone who lives in a country which is not their own. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...the large tunisian expatriate community in france.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] جلای وطن کردن، ترک تابعیت کردن، تبعید کردن، خارجی، غیر بومی

مترادف و متضاد

مهاجر (اسم)
expatriate, fugitive, colonist, refugee, emigrant, emigre, evacuee, out-migrant, remittance man

تبعیدی (صفت)
expatriate, fugitive

از کشور خود راندن (فعل)
expatriate

تبعید کردن (فعل)
abandon, exile, displace, banish, deport, expatriate, proscribe, extrude

ترک کردن (فعل)
leave, expatriate, defect, abnegate, relinquish, give up, pull out, disuse, desert, evacuate, give over, throw over

person thrown out of a country


Synonyms: departer, deportee, displaced person, emigrant, émigré, evacuee, exile, expellee, migrant, outcast, refugee


throw out of a country


Synonyms: banish, deport, displace, exile, expel, expulse, ostracize, oust, proscribe, relegate, transport


Antonyms: allow, welcome


جملات نمونه

1. this restaurant is the haunt of expatriate iranians
این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.

2. The writer, an expatriate living in Singapore, has studied and worked in the US.
[ترجمه ترگمان]نویسنده، مهاجری که در سنگاپور زندگی می کند، در ایالات متحده تحصیل کرده و کار کرده است
[ترجمه گوگل]نویسنده، یک بیگانه زندگی در سنگاپور، در ایالات متحده تحصیل کرده و کار کرده است

3. It is therefore advisable for the expatriate to give advance notice to the school of when places are required.
[ترجمه ترگمان]بنابراین توصیه می شود که فرد مهاجر اخطاری را به مدرسه وقتی مورد نیاز است بدهد
[ترجمه گوگل]به همین دلیل توصیه می شود که مهاجرین به مدرسه در مورد مکان هایی که لازم است مطلع شوند

4. In most cities of that region the expatriate community remained, even after independence, a closed circle.
[ترجمه ترگمان]در بیشتر شهرهای آن منطقه جامعه مهاجر حتی پس از استقلال، یک دایره بسته باقی ماند
[ترجمه گوگل]در اکثر شهرهای این منطقه، جامعه بیگانه حتی پس از استقلال، یک حلقه بسته بود

5. She and Gwen, a fellow widow and expatriate, were booked on an escorted tour of the Holy Land.
[ترجمه ترگمان]او و گوین، یک زن بیوه و مهاجر، در یک سفر دریایی به سرزمین مقدس درگیر شدند
[ترجمه گوگل]او و گوان، همسر بیوه و بیگانه، در یک تور اسکورت سرزمین مقدس رزرو شدند

6. And expatriate savers and investors do need the help of a professional adviser.
[ترجمه ترگمان]و پس انداز کنندگان مهاجر و سرمایه گذاران به کمک یک مشاور حرفه ای نیاز دارند
[ترجمه گوگل]و سرمایه گذاران بیگانه و سرمایه گذاران به کمک یک مشاور حرفه ای نیاز دارند

7. Schmidt was a German expatriate who had been living in Portugal since 198
[ترجمه ترگمان]اشمیت یک مهاجر آلمانی بود که از سال ۱۹۸ در پرتغال زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]اشمیت یک تبعه آلمانی بود که از سال 1983 در پرتغال زندگی می کرد

8. Expatriate Chinese also fled neighbouring Solomon Islands in large numbers after racially - charged disturbances in 200
[ترجمه ترگمان]برون مرزی چینی پس از آشوب های قومی در سال ۲۰۰ میلادی، از جزایر سلیمان همسایه به تعداد زیادی گریخت
[ترجمه گوگل]چینی های خارجی نیز پس از اعتیاد به نژادپرستانه در سال 200، تعداد زیادی از همسایگان جزایر سلیمان را ترک کردند

9. The writer is expatriate artist living in Singapore.
[ترجمه ترگمان]نویسنده هنرمند مهاجر است که در سنگاپور زندگی می کند
[ترجمه گوگل]نویسنده هنرمند خارج از کشور است که در سنگاپور زندگی می کند

10. She worked harder than most of my wealthy expatriate students.
[ترجمه ترگمان]او بیشتر از بسیاری از دانشجویان ثروتمند مهاجر من کار می کرد
[ترجمه گوگل]او سخت تر از بسیاری از دانشجویان ثروتمند بیگناه کار می کرد

11. Create a community for expatriate Macintosh users; participate actively in activities with foreign Macintosh user group.
[ترجمه ترگمان]یک جامعه کاربران Macintosh را ایجاد کنید؛ به طور فعال در فعالیت هایی با گروه کاربران Macintosh خارجی شرکت کنید
[ترجمه گوگل]ایجاد یک جامعه برای کاربران مکینتاش مهاجر؛ فعالانه در فعالیت های گروه کاربر مکینتاش خارجی مشارکت می کنند

12. Personality traits; Career management; Expatriate compensation management; Job satisfaction; Expatriate willingness.
[ترجمه ترگمان]ویژگی های شخصیتی؛ مدیریت مالی؛ معکوس سازی جبران، رضایت شغلی؛ تمایل برون مرزی
[ترجمه گوگل]صفات شخصیتی؛ مدیریت شغلی؛ مدیریت غرامت بیگانه؛ رضایت شغلی؛ تمایل بیگانه

13. Firms are finding that they cannot replace expensive expatriate staff with cheaper local hires ("localise" in the jargon) as quickly as they hoped.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها در می یابند که نمی توانند کارکنان مهاجر گران قیمت را با استخدام های محلی ارزان تر با \"localise\" (\" \" در اصطلاحات فنی)جایگزین کنند
[ترجمه گوگل]شرکت ها متوجه می شوند که آنها نمی توانند جایگزین کارمندان گران بیسیم را با استخدام محلی محلی ارزان تر کنند (همانطور که امیدوار بودند)

14. Handles Human Resources administration of expatriate staff.
[ترجمه ترگمان]handles مدیریت منابع انسانی کارکنان مهاجر
[ترجمه گوگل]مدیریت منابع انسانی کارکنان بیگانه

Most of the tribe members either died or expatriated.

بیشتر افراد قبیله یا مردند یا جلای وطن کردند.


This restaurant is the haunt of expatriate Iranians.

این رستوران پاتوق ایرانیان دور از وطن است.


پیشنهاد کاربران

the person who live in foreign country

Expatriate employee
کارمند با تابعیت خارجی

exile
تبعید
نفی بلد


کلمات دیگر: