کلمه جو
صفحه اصلی

concession


معنی : اعطاء، امتیاز، امتیاز انحصاری
معانی دیگر : تصدیق، اعتراف، اذعان، پذیرش (استدلال یا حق و غیره)، امتیازنامه، (کانادا) اعطای زمین (از سوی دولت به شهرداری محل)، دکه، رستوران کوچک (در ورزشگاه و غیره)، (در مورد ادعا یا خواسته یا مذاکرات و غیره) تخفیف، گذشت، اعطا، زمین یا اجازه ی بهره گیری (و غیره) که از طریق امتیازنامه به دست آید

انگلیسی به فارسی

اعطا ، امتیاز، امتیاز انحصاری، امتیازنامه، (کانادا) اعطای زمین (از سوی دولت به شهرداری محل)، دکه، رستوران کوچک (در ورزشگاه و غیره)


زمین یا اجازه‌ی بهره‌گیری (و غیره) که از طریق امتیازنامه به‌دست آید، (درمورد ادعا یا خواسته یا مذاکرات و غیره) تخفیف، گذشت


تصدیق، اعتراف، اذعان، پذیرش (استدلال یا حق و غیره)


امتیاز، امتیاز انحصاری، اعطاء


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of conceding, such as the granting of a right or privilege or the admitting of a point in an argument.
مترادف: acknowledgment, acquiescence, admission, grant
متضاد: denial
مشابه: accession, accommodation, allowance, assent, capitulation, cession, compliance, compromise, conferment, recognition, surrender

(2) تعریف: something conceded, such as a right or privilege or a point in an argument.
مشابه: acknowledgment, cession, condition, dispensation, exception, indulgence, prerogative, privilege, provision, right

(3) تعریف: a grant of land or a franchise given by a government or other authority for a specific purpose, as for mining or oil drilling.
مترادف: franchise, grant
مشابه: charter, dispensation, land, license, sanction

(4) تعریف: the lease of space within a building or other property for a specific purpose, as for selling, or the space leased for that purpose.
مترادف: land grant
مشابه: franchise, lease, license

- a refreshment concession
[ترجمه ترگمان] امتیازی که به او دست داده بود،
[ترجمه گوگل] رشوه دادن

• giving up, yielding; something which is given up; franchise, right to use or sell something; (british) discount
a concession is something that you agree to let someone do or have, especially after a disagreement or as a special privilege.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] امتیاز، اعطا، واگذاری، تسلیم

مترادف و متضاد

اعطاء (اسم)
condescension, bestowal, conferment, concession

امتیاز (اسم)
score, plus, grant, precedence, privilege, precedency, distinction, charter, concession, prominence, fee, franchising, enfranchisement, pas, prerogative

امتیاز انحصاری (اسم)
concession, monopoly

yielding, adjustment


Synonyms: acknowledgment, admission, allowance, assent, authorization, boon, buyback, compromise, confession, copout, deal, giveback, giving in, grant, indulgence, permission, permit, privilege, rollback, sellout, surrender, trade-off, warrant


Antonyms: denial, difference, disagreement, disputation, fighting, protest, refusal, repudiation


جملات نمونه

1. a concession stand in a movie house
دکه ی تنقلات در سینما

2. he received an oil concession from the government of that time
او امتیاز نفت را از دولت آن زمان دریافت کرد.

3. his action was a concession of defeat
عمل او به منزله ی اعتراف به شکست بود.

4. ending the war was worth any concession
پایان دادن به جنگ ارزش هرگونه گذشتی را داشت.

5. There is a call for the concession of certain rights.
[ترجمه ترگمان]فراخوانی برای امتیاز خاصی از حقوق وجود دارد
[ترجمه گوگل]یک تقاضا برای امتیاز دادن حقوق خاص وجود دارد

6. She made no concession to his age; she expected him to work as hard as she did.
[ترجمه علی] اوهیچ گذشتی به دلیل سن و سال آن مرد انجام نداد، او توقع داشت که آن مرد، همانند خودش به سختی کار کند
[ترجمه ترگمان]او هیچ امتیازی به سن و سال نداشت؛ انتظار داشت که او هم مثل خودش سخت کار کند
[ترجمه گوگل]او برای سن خود هیچ امتیاز نیافت او انتظار داشت که او به همان اندازه کار کند

7. The boss made a concession.
[ترجمه فارس] رئیس یک امتیاز قائل شد.
[ترجمه ترگمان]رئیس یک امتیاز گرفت
[ترجمه گوگل]رئیس یک امتیاز گرفت

8. As a concession to her inexperience they allowed her to have some help.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او به او اجازه کمک دادن به او را دادند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک امتیاز برای بی تجربگی او، او اجازه داد تا کمک کند

9. Joe runs a hamburger concession in the mall.
[ترجمه ترگمان]جو یه همبرگر فروشی تو فروشگاه داره
[ترجمه گوگل]جو یک امتیاز همبرگر در بازار را اجرا می کند

10. The former president's concession came even before all the votes had been counted.
[ترجمه علی] پذیرش شکست توسط رئیس جمهور سابق حتی قبل از شمارش کل آرا انجام شد.
[ترجمه ترگمان]امتیاز رئیس جمهور سابق حتی قبل از شمارش تمام آرا به دست آمد
[ترجمه گوگل]امتیازات پیشین رییس جمهور حتی پیش از آنکه تمام آراء شمارش شود، به دست آمد

11. Some politicians fear that agreeing to the concession would set a dangerous precedent.
[ترجمه ترگمان]برخی از سیاستمداران می ترسند که موافقت با این امتیاز یک سابقه خطرناک را ایجاد کند
[ترجمه گوگل]برخی از سیاستمداران ترس دارند که موافقت با این امتیازات یک سابقه خطرناک را تعیین کنند

12. Tickets are £3; there is a £1 concession for students.
[ترجمه سعید] بلیط 3 پوند است وبرای دانشجویان 1 پوند تخفیف دارد.
[ترجمه ترگمان]قیمت بلیت ۳ پوند است؛ یک امتیاز ۱ یورویی برای دانش آموزان وجود دارد
[ترجمه گوگل]بلیط 3 پوند است؛ برای دانشجویان یک امتیاز 1 پوند وجود دارد

13. The company has just won a mining concession in the north of the country.
[ترجمه ترگمان]این شرکت فقط امتیاز استخراج معدن را در شمال کشور کسب کرده است
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال حاضر موفق به کسب امتیاز معدن در شمال کشور شده است

14. They went to the concession stand to get a hot dog.
[ترجمه ترگمان]به to رفتند تا سگ داغی بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها برای دریافت یک هات داگ رفتند تا جایزه بگیرند

he received an oil concession from the government of that time.

او امتیاز نفت را از دولت آن زمان دریافت کرد.


a concession stand in a movie house.

دکه‌ی تنقلات در سینما.


his action was a concession of defeat?

عمل او به منزله‌ی اعتراف به شکست بود.


ending the war was worth any concession?

پایان دادن به جنگ ارزش هرگونه گذشتی را داشت.


پیشنهاد کاربران

ارفاق

تخفیف
برای مثال:
a tax concession or advantage allowed by government
تخفیف مالیاتی یا امتیازی که توسط دولت داده می شود

پذیرش استدلال

( در موردِ کار یا اقدام ) توجه کردن، اجازه دادن

واگذاری حق استفاده
ارائه مجوز و پروانه بهره برداری

بوفه ( غرفه ) استادیوم

concession stand :
غرفه خوراکی، اسنک بار ، غرفه تنقلات یا ساندویچ فروشی مکانی برای خرید تنقلات یا غذا در اماکن عمومی و مراکز تفریحی مانند سینماها، شهربازیها، نمایشگاه ها، ورزشگاهها یا محل های تفریحی دیگر است.


کلمات دیگر: