کلمه جو
صفحه اصلی

compulsory


معنی : اجباری
معانی دیگر : بایسته، قهری

انگلیسی به فارسی

اجباری، بایسته، مجبور‌کننده، ناچارکننده، مجاب‌کننده


انگلیسی به انگلیسی

• required, compelled
if something is compulsory, you must do it.

صفت ( adjective )
مشتقات: compulsorily (adv.), compulsoriness (n.)
(1) تعریف: required or obligatory.
مترادف: binding, mandatory, obligatory, required
متضاد: discretionary, optional
مشابه: involuntary, necessary, needful, requisite

- Education is compulsory in this state up to the age of sixteen.
[ترجمه ترگمان] تحصیل در این ایالت تا سن شانزده سالگی اجباری است
[ترجمه گوگل] آموزش و پرورش در این ایالت تا سن شانزده سالگی اجباری است
- Compulsory attendance for certain college activities was objectionable to some of the students.
[ترجمه ترگمان] حضور اجباری برای فعالیت های خاص دانشگاهی برای برخی از دانشجویان نامناسب بود
[ترجمه گوگل] حضور مشروط برای فعالیت های دانشگاهی برخی از دانشجویان منفی بود
- It is compulsory to have a building permit before beginning a construction project.
[ترجمه ترگمان] اجباری است که پیش از شروع یک پروژه ساخت وساز مجوز ساختمانی داشته باشید
[ترجمه گوگل] قبل از شروع یک پروژه ساختمانی مجوز ساخت و ساز لازم است

(2) تعریف: coercive or constraining.
مترادف: coercive, constraining
مشابه: controlling, forcible

دیکشنری تخصصی

[حقوق] اجباری، الزامی، قهری، اضطراری

مترادف و متضاد

اجباری (صفت)
binding, compulsory, compulsive, mandatory, coercive, forcible, de rigueur, obliging

binding


Synonyms: compulsatory, de rigueur, forced, imperative, imperious, mandatory, necessary, obligatory, required, requisite


Antonyms: free, liberalized, liberated, optional, unstipulated, voluntary


جملات نمونه

1. military service was compulsory both during peacetime and wartime
هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ خدمت نظام اجباری بود.

2. in some countries, military service is compulsory
در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.

3. Attendance at these lectures is not compulsory.
[ترجمه ترگمان]حضور در این سخنرانی ها اجباری نیست
[ترجمه گوگل]حضور در این سخنرانی اجباری نیست

4. In East Germany learning Russian was compulsory.
[ترجمه ترگمان]در آلمان شرقی، یادگیری زبان روسی اجباری بود
[ترجمه گوگل]در آلمان شرقی یادگیری روسی اجباری بود

5. Is military service compulsory in your country?
[ترجمه ترگمان]آیا خدمت سربازی در کشور شما اجباری است؟
[ترجمه گوگل]خدمت نظامی در کشور شما اجباری است؟

6. He has just finished a stint of compulsory military service.
[ترجمه ترگمان]او تازه کار اجباری سربازی را به پایان رسانده است
[ترجمه گوگل]او تازه کار خدمت نظامی اجباری را تمام کرده است

7. The ministry has said it hopes to avoid compulsory redundancies.
[ترجمه علیرضا] وزارتخانه ابراز امیدواری کرده که از اخراج نیروی کار ( مازاد ) جلوگیری کند.
[ترجمه ترگمان]این وزارتخانه گفته است که امیدوار است از افزونگی اجباری اجتناب شود
[ترجمه گوگل]وزارتخانه گفته است که امیدوار است که از کار اجباری اجتناب کند

8. They said that compulsory identity cards would infringe civil liberties.
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که کارت های شناسایی اجباری آزادی های مدنی را نقض می کنند
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که کارت هویت اجباری آزادی های مدنی را نقض می کند

9. Military service is compulsory for every able-bodied male between 18 and 2
[ترجمه ترگمان]خدمت نظامی برای هر مرد توانا بین ۱۸ تا ۲ اجباری است
[ترجمه گوگل]خدمت نظامی برای هر مردی که از 18 سالگی تا 2 سالگی کار می کند اجباری است

10. Russian is the one compulsory foreign language on the school curriculum.
[ترجمه ترگمان]زبان روسی یک زبان خارجی اجباری در برنامه درسی مدارس است
[ترجمه گوگل]روسی یک زبان خارجی اجباری در برنامه درسی مدرسه است

11. Wearing seat belts in cars is compulsory by law.
[ترجمه ترگمان]استفاده از کمربند ایمنی در خودروها براساس قانون اجباری است
[ترجمه گوگل]کمربند ایمنی در خودروها طبق قانون اجباری است

12. Is English a compulsory subject?
[ترجمه ترگمان]آیا انگلیسی یک موضوع اجباری است؟
[ترجمه گوگل]آیا انگلیسی یک موضوع اجباری است؟

13. Workers won their fight to stop compulsory redundancies.
[ترجمه ترگمان]کارگران برای متوقف کردن افزونگی اجباری مبارزه خود را به دست آوردند
[ترجمه گوگل]کارگران مبارزه خود را برای متوقف ساختن کار اجباری از دست دادند

14. English is compulsory for all students, but art and music are optional.
[ترجمه ترگمان]انگلیسی برای همه دانشجویان اجباری است، اما هنر و موسیقی اختیاری هستند
[ترجمه گوگل]انگلیسی برای همه دانش آموزان اجباری است، اما هنر و موسیقی اختیاری است

in some countries, military service is compulsory.

در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.


military service was compulsory both during peacetime and wartime.

هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ خدمت نظام اجباری بود.


پیشنهاد کاربران

Compulsory course
درس اجباری

Mandatory الزامی.

Syn= Obligatory
اجباری، الزامی

اجباری

اجباری

Compulsory military service for both genders
خدمت سربازیِ اجباری برای هر دو جنس


کلمات دیگر: