(لاتین) به خاطر شغل، به واسطه ی سمت، از لحاظ سمت، از لحاظ تصدی مقام و غیره
ex officio
(لاتین) به خاطر شغل، به واسطه ی سمت، از لحاظ سمت، از لحاظ تصدی مقام و غیره
انگلیسی به فارسی
(لاتین) بهدلیل شغل، بهواسطهی سمت
انگلیسی به انگلیسی
صفت و ( adjective, adverb )
• : تعریف: because of one's office or position.
- an ex officio member of the committee
[ترجمه ترگمان] از طرف دیگر به عنوان یک عضو ثابت منصوب شد
[ترجمه گوگل] یک عضو رسمی کمیته
[ترجمه گوگل] یک عضو رسمی کمیته
- serving ex officio
[ترجمه ترگمان] در حالی که به شغل خود ادامه می داد،
[ترجمه گوگل] خدمت اجباری
[ترجمه گوگل] خدمت اجباری
• by virtue of office or official position
ex officio is used to indicate that someone is entitled to something because of their rank, office or position; a formal expression.
ex officio is used to indicate that someone is entitled to something because of their rank, office or position; a formal expression.
دیکشنری تخصصی
[حقوق] به اعتبار سمت و مقام
مترادف و متضاد
by virtue of office
Synonyms: by virtue of position, sanctioned, approved
جملات نمونه
1. He was present at the meeting ex officio.
[ترجمه ترگمان]او در جلسه officio سابق حاضر بود
[ترجمه گوگل]او در جلسه حضور داشت
[ترجمه گوگل]او در جلسه حضور داشت
2. The doctrine of ex officio ruling principle of our country's civil procedure for a long time.
[ترجمه ترگمان]اصول حاکم بر اصول حاکم بر نظام حقوق مدنی کشور ما برای مدت مدیدی ادامه دارد
[ترجمه گوگل]دکترین اصل عرفی حکم مدنی کشور ما برای مدت زمان طولانی
[ترجمه گوگل]دکترین اصل عرفی حکم مدنی کشور ما برای مدت زمان طولانی
3. The head of the department serves as an ex officio member of the board.
[ترجمه ترگمان]رئیس اداره به عنوان عضو سابق هیات مدیره خدمت می کند
[ترجمه گوگل]رئیس بخش به عنوان عضو هیئت مدیره هیئت مدیره عمل می کند
[ترجمه گوگل]رئیس بخش به عنوان عضو هیئت مدیره هیئت مدیره عمل می کند
4. an ex officio member of the committee.
[ترجمه ترگمان]عضو سابق کمیته
[ترجمه گوگل]یک عضو رسمی کمیته
[ترجمه گوگل]یک عضو رسمی کمیته
5. The president is an ex officio member of the committee.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور از اعضای سابق این کمیته است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک عضو رسمی کمیته است
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک عضو رسمی کمیته است
6. The president sat on the committee ex officio.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در the سابق کمیته نشسته بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در کمیته به طور رسمی دیدار کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در کمیته به طور رسمی دیدار کرد
7. The committee also establishes a four - member scheduling group. The members shall consist of the department chair, acting as the ex officio convenor, and the chairs of the three sub committees.
[ترجمه ترگمان]این کمیته همچنین یک گروه چهار نفره برنامه ریزی ایجاد می کند اعضا از رئیس بخش تشکیل خواهند شد و به عنوان نماینده قانونی اصلی و صندلی های سه کمیته فرعی عمل خواهند کرد
[ترجمه گوگل]این کمیته همچنین یک گروه برنامه ریزی چهار نفره را تشکیل می دهد اعضا باید از هیئت مدیره گروه تشکیل شده و به عنوان مدیر اجرایی ex officio و رئیس سه کمیته زیر تشکیل شوند
[ترجمه گوگل]این کمیته همچنین یک گروه برنامه ریزی چهار نفره را تشکیل می دهد اعضا باید از هیئت مدیره گروه تشکیل شده و به عنوان مدیر اجرایی ex officio و رئیس سه کمیته زیر تشکیل شوند
8. In the object, the facts related with personal relationship, ex officio and judicial notice can not be made self-admission.
[ترجمه ترگمان]در این مورد، حقایق مربوط به رابطه شخصی، officio سابق و اعلامیه قضایی را نمی توان به خود اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]در حقیقت، حقایق مربوط به ارتباطات شخصی، ex officio و اطلاع رسانی قضایی نمی توانند خود را پذیرفته باشند
[ترجمه گوگل]در حقیقت، حقایق مربوط به ارتباطات شخصی، ex officio و اطلاع رسانی قضایی نمی توانند خود را پذیرفته باشند
9. The comprehensive reform of judgement mode has changed the ex officio doctrine in Chinese judicature tradition.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات جامع در شیوه قضاوت، اصول حقوقی اصلی را در سنت judicature چین تغییر داده است
[ترجمه گوگل]اصلاحات جامع حالت قضاوت، دکترین ex officio را در سنت قضایی چین تغییر داده است
[ترجمه گوگل]اصلاحات جامع حالت قضاوت، دکترین ex officio را در سنت قضایی چین تغییر داده است
پیشنهاد کاربران
به اعتبار سمت و مقام
کلمات دیگر: