کلمه جو
صفحه اصلی

consulate


معنی : کنسولگری، اداره کنسولی
معانی دیگر : قنسولخانه، مقام و حوزه ی اختیارات کنسول، دوران خدمت کنسول، (روم باستان) دوره ی خدمت دادرس کل

انگلیسی به فارسی

کنسولگری، اداره کنسولی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the buildings and grounds occupied by a consul.

(2) تعریف: the position or term of office of a consul.

• office of a consul (official chosen by a government to represent its interests in a foreign country)
a consulate is the place where a consul works.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] کنسولگری

مترادف و متضاد

embassy


Synonyms: consular office, government office, ministry


کنسولگری (اسم)
consulate

اداره کنسولی (اسم)
consulate

جملات نمونه

the Canadian Consulate in Tabriz

کنسول‌گری کانادا در تبریز


1. The agency was not accredited by the Philippine Consulate to offer contracts to Filipinos abroad.
[ترجمه ترگمان]این آژانس از طرف کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی ها در خارج نبوده است
[ترجمه گوگل]این آژانس توسط کنسولگری فیلیپین مجاز به ارائه قرارداد به فیلیپینی در خارج از کشور نیست

2. The staff at the consulate seemed not only insensitive, but professionally inadequate.
[ترجمه ترگمان]کارکنان کنسولگری نه تنها بی عاطفه بودند، بلکه به لحاظ حرفه ای کافی نبودند
[ترجمه گوگل]کارکنان کنسولگری به نظر می رسید نه تنها غیر حساس، بلکه حرفه ای ناکافی بودند

3. The consulate will carryon a political dialogue with Indonesia.
[ترجمه ترگمان]کنسولگری یک گفتگوی سیاسی با اندونزی برگزار خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کنسولگری مذاکره سیاسی با اندونزی را انجام خواهد داد

4. The American consulate was a magnificent edifice in the centre of Bordeaux.
[ترجمه ترگمان]کنسولگری آمریکا بنایی بی نظیر در مرکز بوردو بود
[ترجمه گوگل]کنسولگری آمریکا یک مرکز شکوهمند در مرکز بوردو بود

5. The Spanish consulate is the large white building opposite the bank.
[ترجمه ترگمان]کنسولگری اسپانیا ساختمان سفید بزرگی روبروی بانک است
[ترجمه گوگل]کنسولگری اسپانیا ساختمان سفید سفید در مقابل بانک است

6. The consulate was upgraded to embassy status.
[ترجمه ترگمان]کنسولگری در وضعیت سفارت ارتقا یافت
[ترجمه گوگل]کنسولگری به وضعیت سفارت ارتقا یافت

7. They managed to make contact with the British consulate in Lyons.
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند با کنسولگری انگلیس در لیون ارتباط برقرار کنند
[ترجمه گوگل]آنها موفق به برقراری ارتباط با کنسولگری بریتانیا در لیون شدند

8. Inside the two-story consulate building, lights blazed in most of the offices.
[ترجمه ترگمان]داخل ساختمان کنسولگری دو طبقه، چراغ ها در بیشتر ادارات می درخشیدند
[ترجمه گوگل]در داخل ساختمان کنسولگری دو طبقه، در بسیاری از دفاتر، چراغ ها پر شده است

9. They hurried there but the consulate could offer no assistance.
[ترجمه ترگمان]با عجله به آنجا رفتند، اما کنسول نمی توانست کمکی به او بکند
[ترجمه گوگل]آنها در آنجا عجله داشتند اما کنسولگری نمی توانست کمک کند

10. When our visas were delivered from the Soviet consulate I noticed that they showed not only Moscow but also Novosibirsk.
[ترجمه ترگمان]زمانی که ویزای ما از کنسولگری شوروی تحویل داده شد متوجه شدم که نه تنها مسکو بلکه نووسیبیرسک هم این کشور را نشان داده اند
[ترجمه گوگل]وقتی ویزای ما از کنسولگری شوروی تحویل داده شد، متوجه شدم که آنها نه تنها مسکو، بلکه همچنین نووسیبیرسک را نشان دادند

11. He and Margaret had gone from the consulate to a bar in the Friedrichstrasse.
[ترجمه ترگمان]او و مارگارت از کنسولگری به بار در the رفته بودند
[ترجمه گوگل]او و مارگارت از کنسولگری به دادگاه در Friedrichstrasse رفته بودند

12. For further information, travelers may contact the consulate.
[ترجمه ترگمان]برای اطلاعات بیشتر، مسافران ممکن است با کنسولگری تماس بگیرند
[ترجمه گوگل]مسافرین برای کسب اطلاعات بیشتر می توانند با کنسولگری تماس بگیرند

13. The consulate official was being pigheaded about giving us our visas.
[ترجمه ترگمان]مقام رسمی کنسولگری برای دادن ویزا ما یک کله خر بود
[ترجمه گوگل]مقامات کنسولگری در مورد ویزای ما به ما کمک کردند

14. Two unidentified gunmen opened fire on the Consulate van.
[ترجمه ترگمان]دو مرد مسلح ناشناس به سمت کنسولگری کنسولگری تیراندازی کردند
[ترجمه گوگل]دو مسلمان ناشناس در کنسولگری مجارستان آتش گرفتند

اصطلاحات

the Consulate

(فرانسه: 1799-1804) دولت کنسولی


پیشنهاد کاربران

consulate ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: کنسولگری
تعریف: اداره‏ای که کشوری برای انجام امور کنسولی در کشور دیگر ایجاد می‏کند


کلمات دیگر: