کلمه جو
صفحه اصلی

disqualify


معنی : کاستن، کم کردن، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن
معانی دیگر : سلب صلاحیت کردن، فاقد صلاحیت کردن، ناشایسته کردن، ناسزاوار کردن، (ورزشکار را از شرکت در مسابقه) محروم کردن، بی بهره کردن، مردودکردن درامتحان وغیره

انگلیسی به فارسی

سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردودکردن (در امتحان و غیره)


رد صلاحیت، سلب صلاحیت کردن از، شایسته ندانستن، مردود کردن، کم کردن، کاستن


انگلیسی به انگلیسی

• make unfit; deny, deprive of official status; declare ineligible
if someone is disqualified, they are officially stopped from doing something because they have broken a law or rule.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] سلب صلاحیت کردن، فاقد شرایط یا صلاحیت اعلام کردن

مترادف و متضاد

کاستن (فعل)
abate, diminish, discount, reduce, decrease, lessen, decline, shorten, derogate, subtract, lighten, rebate, pare, pull down, soften, detract, disqualify, draw off

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

سلب صلاحیت کردن از (فعل)
incapacitate, disqualify

شایسته ندانستن (فعل)
disqualify

مردود کردن (فعل)
disqualify

be unfit for; be ineligible


Synonyms: bar, bate, debar, disable, disenable, disentitle, disfranchise, eighty-six, except, exclude, impair, incapacitate, invalidate, nix, not make the cut, paralyze, preclude, prohibit, rule out, suspend, unfit, weaken


Antonyms: allow, be eligible, capacitate, fit, permit, qualify


جملات نمونه

1. two infringements of the rules will disqualify a player
دو مورد تخلف از مقررات موجب محروم شدن بازیکن خواهد شد.

2. since the accused was the judge's own brother, he had to disqualify himself
چون متهم برادر قاضی بود قاضی از خود سلب صلاحیت کرد.

3. The lack of a good education might disqualify you from some jobs.
[ترجمه ترگمان]فقدان آموزش خوب می تواند شما را از برخی مشاغل سلب کند
[ترجمه گوگل]فقدان آموزش خوب ممکن است شما را از برخی مشاغل محروم کند

4. Lack of education will disqualify you for most good jobs.
[ترجمه ترگمان]فقدان آموزش، شما را به خاطر اکثر مشاغل خوب از شما سلب می کند
[ترجمه گوگل]عدم آموزش و پرورش شما را برای بیشتر شغل های خوب رد صلاحیت می کند

5. The stewards conferred and eventually decided to disqualify us.
[ترجمه ترگمان]The رایزنی کردند و در نهایت تصمیم گرفتند که از ما سلب صلاحیت کنند
[ترجمه گوگل]استیوای اعطا شده و در نهایت تصمیم گرفتند ما را رد کنند

6. The opposition has asked the courts to disqualify two elected members of parliament.
[ترجمه ترگمان]اپوزیسیون از دادگاه ها خواسته است تا از دو عضو منتخب پارلمان سلب صلاحیت کنند
[ترجمه گوگل]اپوزیسیون از دادگاه خواست دو عضو انتخابی مجلس را رد کرد

7. Reservations about Humanae Vitae were enough to disqualify even the most gifted candidate.
[ترجمه ترگمان]رزرو جا در مورد humanae به اندازه ای کافی بود که حتی most کاندید را از خود سلب کند
[ترجمه گوگل]رزرواسیون در مورد Humanae Vitae به اندازه کافی برای رد صلاحیت حتی نامزد محترم بود

8. Officials attempted to disqualify him because his club colours were incorrectly displayed.
[ترجمه ترگمان]مقامات تلاش کردند تا او را به این دلیل رد کنند که رنگ های مخصوص چوب او به طور نادرست نمایش داده شده اند
[ترجمه گوگل]مقامات سعی کردند او را از کار بیفتند، زیرا رنگ های باشگاه او اشتباه نمایش داده می شود

9. Some workers worry that the plan will disqualify them from promotions.
[ترجمه ترگمان]برخی از کارگران نگران این هستند که این برنامه آن ها را از تبلیغات حذف خواهد کرد
[ترجمه گوگل]بعضی از کارگران نگرانند که برنامه آنها را از تبلیغات حذف کند

10. To disqualify one of the prosecutors with three weeks to trial would be an onerous burden.
[ترجمه ترگمان]برای سلب صلاحیت یکی از دادستان ها با سه هفته محاکمه، بار سنگینی خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای رد صلاحیت یکی از دادستانان که سه هفته به دادگاه محاکمه می شود، بار سنگینی می شود

11. If the goods were found disqualify or shortweight on arrival, are we entitled to lodge claim?
[ترجمه ترگمان]اگر کالا در هنگام ورود به صلاحیت و یا shortweight پیدا شود، آیا ما حق داریم ادعا کنیم؟
[ترجمه گوگل]در صورتی که کالا در زمان رسیدن رد صلاحیت شده یا کم وزن باشد، آیا ما حق درخواست دادخواست را داریم؟

12. What might disqualify you from having LASIK eye surgery?
[ترجمه ترگمان]چی ممکنه شما رو از جراحی چشم lasik رد کنه؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی ممکن است شما را از جراحی چشم لیزیک رد کند؟

13. Dudley, flesh-colored or brown nose shall disqualify.
[ترجمه ترگمان]دادلی، گوشت قرمز رنگ و یا بینی قهوه ای از بین می رود
[ترجمه گوگل]دادل، بینی گوشتی یا قهوه ای باید از بین برود

14. The House of Lord has the right to disqualify him from sitting in the House.
[ترجمه ترگمان]لرد \"لرد\" حق داره که اونو از نشستن توی \"هاوس\" رد کنه
[ترجمه گوگل]مجلس لرد حق دارد که او را از نشستن در مجلس محروم کند

15. Should any pipe burn, the jury will disqualify the participant.
[ترجمه ترگمان]اگر هر لوله بسوزد، هیات منصفه صلاحیت شرکت کنندگان را سلب می کند
[ترجمه گوگل]اگر هر لوله سوزانده شود، هیئت منصفه شرکت کننده را رد می کند

His lack of sufficient education and experience disqualified him for this job.

نداشتن تحصیلات و تجربه‌ی کافی موجب سلب صلاحیت او از این شغل گردید.


Since the accused was the judge's own brother, he had to disqualify himself.

چون متهم برادر قاضی بود قاضی از خود سلب صلاحیت کرد.


Two infringements of the rules will disqualify a player.

دو مورد تخلف از مقررات موجب محروم شدن بازیکن خواهد شد.


پیشنهاد کاربران

Syn:reject
کم کردن، کاسته کردن

سلب صلاحیت کردن
disqualified from contracting under law
تحت ( طبق ) قانون از قرارداد بستن سلب صلاحیت شده است

رد صلاحیت کردن

محروم شدن , محروم کردن , رد صلاحیت کردن

– He's disqualified from driving for a year
– He was disqualified from the competition for using drugs
– Lack of education will disqualify you for most good jobs
– a heart condition disqualified him for military service


کلمات دیگر: