اشتی دهنده، میانجی
conciliator
اشتی دهنده، میانجی
انگلیسی به فارسی
آشتیدهنده، میانجی
انگلیسی به انگلیسی
• arbiter, arbitrator
دیکشنری تخصصی
[حقوق] مصلح، سازش دهنده
جملات نمونه
1. Her reputation as an effective conciliator and a determined negotiator has gained lustre.
[ترجمه ترگمان]شهرت وی به عنوان یک conciliator موثر و یک مذاکره کننده مصمم، درخشش را به دست آورده است
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک مصالح مؤثر و یک مذاکره کننده مشخص، جلوه ای شگفت آور به دست آورده است
[ترجمه گوگل]شهرت او به عنوان یک مصالح مؤثر و یک مذاکره کننده مشخص، جلوه ای شگفت آور به دست آورده است
2. He sent Fawzi, known as a conciliator, to Washington.
[ترجمه ترگمان]او فوزی، معروف به a را به واشنگتن فرستاد
[ترجمه گوگل]او فوزی را به عنوان یک متهم به واشنگتن فرستاد
[ترجمه گوگل]او فوزی را به عنوان یک متهم به واشنگتن فرستاد
3. The warrior and the conciliator form two sides of the same soul, seeking one result.
[ترجمه ترگمان]جنگجو و the دو طرف یک روح را تشکیل می دهند و به دنبال یک نتیجه می گردند
[ترجمه گوگل]جنگجو و ستیزه گر، دو طرف روح یکسان را تشکیل می دهند، به دنبال یک نتیجه هستند
[ترجمه گوگل]جنگجو و ستیزه گر، دو طرف روح یکسان را تشکیل می دهند، به دنبال یک نتیجه هستند
4. Douglas Hurd was widely seen as a conciliator, occupying the central ground of Conservative politics.
[ترجمه ترگمان]داگلاس هرد به طور گسترده به عنوان a شناخته می شد، که زمینه مرکزی سیاست محافظه کارانه را اشغال کرده بود
[ترجمه گوگل]داگلاس هرد به طور گسترده ای به عنوان یک محرک بین المللی دیده می شد، که مرکز اصلی سیاست های محافظه کارانه را اشغال می کرد
[ترجمه گوگل]داگلاس هرد به طور گسترده ای به عنوان یک محرک بین المللی دیده می شد، که مرکز اصلی سیاست های محافظه کارانه را اشغال می کرد
5. Clinton rarely offers direct challenges to the people; he prefers to play the preacher and the conciliator.
[ترجمه ترگمان]کلینتون به ندرت چالش های مستقیمی را برای مردم مطرح می کند؛ او ترجیح می دهد تا واعظ و the را بازی کند
[ترجمه گوگل]کلینتون به ندرت چالش های مستقیم را برای مردم ارائه می دهد؛ او ترجیح می دهد که راز و وظیفه را بازی کند
[ترجمه گوگل]کلینتون به ندرت چالش های مستقیم را برای مردم ارائه می دهد؛ او ترجیح می دهد که راز و وظیفه را بازی کند
6. To deal with disputes over such matters, regional health authorities will act as conciliators.
[ترجمه ترگمان]مسئولان بهداشت منطقه ای برای پرداختن به مناقشات بر سر این مسائل، به عنوان conciliators عمل خواهند کرد
[ترجمه گوگل]برای رسیدگی به اختلافات در مورد این موارد، مقامات بهداشت منطقه ای به عنوان معاونین عمل خواهند کرد
[ترجمه گوگل]برای رسیدگی به اختلافات در مورد این موارد، مقامات بهداشت منطقه ای به عنوان معاونین عمل خواهند کرد
7. But he owes it too to his own promise to be a conciliator, a man who will pull together the diverse threads of American society into a more coherent, united whole.
[ترجمه ترگمان]اما او آن را به قول خودش بدهکار است، مردی که رشته های گوناگون جامعه آمریکایی را به سوی هم جمع می کند و متحد و متحد می سازد
[ترجمه گوگل]اما او نیز این وعده را به وعده خود برای مصالحه، مردی می اندازد که موضوعات متنوع جامعه آمریکا را به جامع تر و یکپارچه تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]اما او نیز این وعده را به وعده خود برای مصالحه، مردی می اندازد که موضوعات متنوع جامعه آمریکا را به جامع تر و یکپارچه تبدیل می کند
8. He came into office in September casting himself as a conciliator of Japan’s warring political factions.
[ترجمه ترگمان]او در ماه سپتامبر وارد دفترش شد و خود را به عنوان عضوی از جناح های سیاسی در حال جنگ ژاپن معرفی کرد
[ترجمه گوگل]او در ماه سپتامبر به تصویب رسید و خود را به عنوان یک تقاضای جناح های سیاسی متخاصم ژاپن انتخاب می کند
[ترجمه گوگل]او در ماه سپتامبر به تصویب رسید و خود را به عنوان یک تقاضای جناح های سیاسی متخاصم ژاپن انتخاب می کند
9. Barth had been a blacksmith's son who rose to be King's Hand during the reign of Jaehaerys the Conciliator.
[ترجمه ترگمان]بارت پسر یک آهنگر بود که در دوران حکومت Jaehaerys به دست شاه رسید
[ترجمه گوگل]بارت پسر جواهرساز بود که در زمان سلطنت جاهیریس تسلی نگر به دست پادشاه افتاد
[ترجمه گوگل]بارت پسر جواهرساز بود که در زمان سلطنت جاهیریس تسلی نگر به دست پادشاه افتاد
کلمات دیگر: