1. the minister of economy and his french counterpart
وزیر اقتصاد و همتای فرانسوی او
2. Night is the counterpart of day.
[ترجمه Hassan] شب نقطه مقابل روز است
[ترجمه ترگمان]شب طرف مقابل است
[ترجمه گوگل]شب همستر روز است
3. The sales directress phoned her counterpart in the other firm.
[ترجمه ترگمان]directress با همتای خود در شرکت دیگر تماس گرفت
[ترجمه گوگل]مدیر فروش به همتای خود در شرکت دیگری تلفن کرد
4. The Foreign Secretary telephoned his Italian counterpart to protest.
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه به همتای ایتالیایی خود تلفن زد تا اعتراض کند
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه به اعتراض خود با همتای ایتالیایی تلفن کرد
5. The women's shoe, like its male counterpart, is specifically designed for the serious tennis player.
[ترجمه ترگمان]کفش زنان مانند همتای مرد آن، به طور خاص برای بازیکن تنیس جدی طراحی شده است
[ترجمه گوگل]کفش زنان، مانند همتای مردانه، به طور خاص برای تنیسور جدی طراحی شده است
6. The Secretary of State and his Russian counterpart met to try to nail down the elusive accord.
[ترجمه ترگمان]وزیر امور خارجه و همتای روس وی با یکدیگر دیدار کردند تا این توافق گریزان را مسدود کنند
[ترجمه گوگل]وزیر امور خارجه و همتای روسی خود ملاقات کرد تا سعی کند به توافق ندرخانی دست بزنند
7. Its western counterpart apparently remained open, being used at one stage for spelt cultivation.
[ترجمه ترگمان]طرف غربی آن ظاهرا باز بود و در یک مرحله برای کشت spelt مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]ظاهرا همتای غربی آن باز است، که در یک مرحله برای کشت اسپند استفاده می شود
8. It was the urban counterpart to the landscapes represented by some of the Barbizon painters.
[ترجمه ترگمان]این یک همتای شهری بود که توسط برخی از نقاشان Barbizon نمایش داده می شد
[ترجمه گوگل]این همسایگی شهری به منظره هایی بود که توسط برخی از نقاشان Barbizon نمایندگی می شد
9. And Ceballos' counterpart on the Rockets, Robert Horry, was also sidelined, nursing a sore knee.
[ترجمه ترگمان]و همتای Ceballos وی در تیم راکتز، رابرت Horry، نیز به حاشیه رانده شد و زانوی زخمی خود را پرستاری کرد
[ترجمه گوگل]و همت Ceballos در راکت، رابرت هری، نیز کنار گذاشته شد، پرستار درد زانو
10. The counterpart to discrimination against women in society is sexism in sociology.
[ترجمه ترگمان]تبعیض جنسیتی در برابر زنان در جامعه، تبعیض جنسی است
[ترجمه گوگل]همجنسگرای تبعیض علیه زنان در جامعه، سوسیالیسم در جامعه شناسی است
11. There was assumed to be a counterpart in human events to every celestial phenomenon.
[ترجمه ترگمان]فرض بر این بود که در رویداده ای انسانی به هر پدیده آسمانی، نقطه مقابل وجود دارد
[ترجمه گوگل]فرض بر این بود که همپوشانی در حوادث انسانی برای هر پدیده آسمانی است
12. Her working-class male counterpart is not usually ridiculed or disapproved of in this way, as some one whose language is inappropriate.
[ترجمه ترگمان]همتای مرد طبقه کارگر او معمولا به این شیوه مورد تمسخر و تمسخر قرار نمی گیرد، زیرا برخی از زبان آن ها نامناسب است
[ترجمه گوگل]او همجنسگرای مرد کارگر خود را به این صورت خشمگین یا متهم نمی کند، به عنوان کسی که زبان نامناسب است
13. Ask his London counterpart about private cash and she talks, without irony, of the proceeds from donation boxes.
[ترجمه ترگمان]از همتای لندنی خود در مورد نقد خصوصی سوال کنید و او بدون کنایه، از درآمد جعبه های اعانه صحبت می کند
[ترجمه گوگل]از همتای لندن خود در مورد پول نقد خصوصی بپرسید و بدون هیچ گونه عجله از درآمد حاصل از صندوق های کمک مالی سخن می گوید
14. If there is an inconsistency between lease and counterpart primafacie the lease prevails.
[ترجمه ترگمان]اگر بین اجاره و همتای primafacie ناهماهنگی وجود داشته باشد، اجاره غالب است
[ترجمه گوگل]اگر اختلافی بین اجاره نامه و تقارن primafacie وجود دارد، اجاره نامه غالب می شود
15. Their preserved counterpart, the sun-dried cherry, is a fairly recent gourmet discovery, however.
[ترجمه ترگمان]با این حال، همتای preserved آن ها، یک گیلاس کوچک و گیلاس امروزی، یک اکتشاف نسبتا جدید است
[ترجمه گوگل]با این حال، همتای محافظت شده خود، گیلاس خشک شده از خورشید، یک کشف نسبتا جدید برای لذت بردن است