کلمه جو
صفحه اصلی

betterment


معنی : اصلاح، بهتری، بهبودی، بهبود
معانی دیگر : به جای شکوه و انتقاد باید کار مثبت کرد، بهسازی، نیکباش

انگلیسی به فارسی

بهتری، بهبودی، اصلاح، بهبود


بهبود، بهبودی، اصلاح، بهتری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or result of making something better; improvement.
مشابه: amendment, improvement, melioration

(2) تعریف: in law, an improvement beyond simple maintenance that increases the value of property.
مشابه: improvement

• improvement, advancement; reform, reconstruction
the betterment of something is the act or process of improving its standard or status; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] ترقی یا افزایش ارزش ملک در اثر ایجاد مستحدثات (توسط مالک یا در خارج از ملک توسط دولت یا بخش خصوصی)

مترادف و متضاد

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

بهتری (اسم)
advantage, vantage, betterment

بهبودی (اسم)
recovery, betterment, amelioration, recuperation, health

بهبود (اسم)
improvement, recovery, betterment

improvement


Synonyms: advancement, amelioration, mastery, melioration, progress, prosperity, upgrading


Antonyms: deterioration, impairment, unhealthiness, worsening


جملات نمونه

1. for the betterment of the society
برای بهبود جامعه

2. His research is for the betterment of mankind.
[ترجمه ترگمان]تحقیقات او برای بهتر شدن بشریت است
[ترجمه گوگل]تحقیق او برای بهبود بشر است

3. We feel it offers significant opportunities for the betterment of our future.
[ترجمه ترگمان]ما احساس می کنیم که فرصت های قابل توجهی برای بهتر شدن آینده مان فراهم می کند
[ترجمه گوگل]ما احساس می کنیم که فرصت های قابل توجهی برای بهبود آینده ما ارائه می دهد

4. If you achieve some betterment, give further thought to other things you want to alter.
[ترجمه ترگمان]اگر به بهبودی دست یابید، به چیزهای دیگری فکر کنید که می خواهید تغییر دهید
[ترجمه گوگل]اگر برخی از پیشرفت ها را به دست آورید، به چیزهای دیگری که می خواهید تغییر دهید بیشتر فکر کنید

5. Economic advance still holds little promise of betterment for the average man in many countries.
[ترجمه ترگمان]پیشرفت اقتصادی هنوز قول کمی برای بهتر شدن برای مرد متوسط در بسیاری از کشورها دارد
[ترجمه گوگل]پیشرفت اقتصادی همچنان برای افراد معمولی در بسیاری از کشورها وعده بهبودی را در نظر می گیرد

6. Our only goal was for the betterment of Millbrae.
[ترجمه ترگمان]تنها هدف ما بهتر شدن of بود
[ترجمه گوگل]تنها هدف ما برای بهبود Millbrae بود

7. Compensation and betterment proved thorny issues and were not totally resolved until 194 and then only temporarily.
[ترجمه ترگمان]جبران خسارت و بهتر کردن وضعیت مشکل بود و تا زمان ۱۹۴ و بعد از آن به طور موقت حل و فصل نشده بود
[ترجمه گوگل]جبران خسارت و بهبود آن مسائل خسته کننده را نشان داد و تا سال 194 و سپس تنها به طور موقت حل نشد

8. Adjustable task scheduling algorithm is presentedwhich is betterment of Min - min algorithm.
[ترجمه ترگمان]الگوریتم زمان بندی وظیفه Adjustable is است که از الگوریتم مین - min استفاده می شود
[ترجمه گوگل]الگوریتم زمانبندی کاری قابل تنظیم ارائه شده است که بهبود الگوریتم Min-min است

9. Finally, the paper proposes the assumption of the betterment and confirms the way of future works.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، این مقاله فرض بهبود وضعیت را پیشنهاد کرده و روش کار آینده را تایید می کند
[ترجمه گوگل]سرانجام، مقاله پیشنهاد پیشبرد بهبود و تایید راه کارهای آینده را پیشنهاد می کند

10. In addition, the further betterment is also discussed.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، بهبود بیشتر نیز مورد بحث قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، بهبود بیشتر نیز مورد بحث قرار گرفته است

11. The man worked hard for his own betterment and presently was given a responsible position.
[ترجمه ترگمان]این مرد برای بهبود خود سخت کار می کرد و به زودی وضع responsible به خود گرفته بود
[ترجمه گوگل]این مرد برای بهبود او سخت کار کرد و در حال حاضر موقعیت مسئولیتی به او داده شد

12. To recommend and suggest ways for the betterment of the outlet.
[ترجمه ترگمان]برای توصیه کردن و پیشنهاد راه هایی برای اصلاح خروجی
[ترجمه گوگل]توصیه و راه هایی برای بهبود بخشیدن به بازار

13. The staple methods of elimination multicollinearity and betterment methods of parameters are principal component regression and ridge regression .
[ترجمه ترگمان]روش های اصلی حذف چند خطی و روش های بهتر شدن پارامترهای مدل، رگرسیون مولفه اصلی و رگرسیون خطی هستند
[ترجمه گوگل]روش های اصلی حذف چندین همبستگی و روش های بهبود پارامترها رگرسیون مولفه اصلی و رگرسیون ریج است

14. Chapter Six expound my gaining and betterment ideal.
[ترجمه ترگمان]فصل ششم در تفسیر gaining و بهبود یافتن من
[ترجمه گوگل]فصل ششم، ایده آل من به دست آوردن و بهبود است

15. They said psychoanalytic thinking could make for the betterment of society.
[ترجمه ترگمان]آن ها گفتند که تفکر روان کاوی می تواند باعث بهبود جامعه شود
[ترجمه گوگل]آنها گفتند که تفکر روانکاوی می تواند برای بهبود جامعه ایجاد کند

for the betterment of the society

برای بهبود جامعه


پیشنهاد کاربران

اصلاح
ترقی
بهبود


کلمات دیگر: