1. a child can never compensate his mother for her efforts
فرزند هرگز نمی تواند زحمات مادرش را جبران کند.
2. i was willing to compensate him for the damage i had done to his car
حاضر بودم خسارتی را که به اتومبیل او وارد کرده بودم جبران کنم.
3. she used her good looks to compensate for her lack of intelligence
او از زیبایی خود برای جبران کم هوشی اش استفاده می کرد.
4. Nothing can compensate for losing my husband.
[ترجمه مریم فللاحپور] هیچ چیز از دست دادن شوهرم را جبران نمی کنه
[ترجمه فرح] هیچ چیز نمی تونه جای خالی شوهرم را برایم پر بکند.
[ترجمه ترگمان]هیچی نمیتونه بخاطر از دست دادن شوهرم جبران کنه
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند برای از دست دادن شوهر من جبران شود
5. Drinking more water can compensate for you let me shed tears.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن آب بیشتر می تواند جبران کند و اجازه بدهید اشک بریزم
[ترجمه گوگل]نوشیدن آب بیشتری می تواند جبران کند و اجازه دهید اشک هایم را بشکنم
6. The advantages of the scheme more than compensate for the risks associated with it.
[ترجمه ترگمان]مزایای این طرح بیش از جبران ریسک های مربوط به آن است
[ترجمه گوگل]مزایای این طرح بیش از جبران خطرات مرتبط با آن است
7. Nothing can compensate for the loss of one's health.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند سلامتی فرد را جبران کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمیتواند از دست دادن سلامتی اش جبران شود
8. The factory will compensate their workers if they are hurt at work.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه در صورت آسیب رساندن به کار، به کارگران خود غرامت پرداخت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]کارخانه کارگران خود را جبران خواهد کرد اگر در محل کار آسیب دیده باشند
9. They gave him a one-off payment to compensate for the extra hours that he had to work.
[ترجمه ترگمان]آن ها به او یک پرداخت پول دادند تا ساعات اضافی را جبران کنند
[ترجمه گوگل]آنها برای پرداخت جریمه های اضافی که او مجبور به کار بودند، یک بار پرداخت می کردند
10. No supportive words could ever compensate for the pain of being separated from her children for 10 years.
[ترجمه ترگمان]هیچ عبارت حمایتی نمی توانست درد جدایی از بچه هایش را به مدت ۱۰ سال جبران کند
[ترجمه گوگل]هیچ کلمه ای حمایتی نمی تواند هرگز برای 10 سال از درد جدا شدن از فرزندانش جبران کند
11. She used her good looks to compensate her lack of intelligence.
[ترجمه ترگمان]اون از اون خوب استفاده می کرد که کمبود اطلاعات رو جبران کنه
[ترجمه گوگل]او از نظر او خوب به نظر می رسید تا کمبود اطلاعات او را جبران کند
12. Nothing can compensate the young mother for the loss of her favrourite daughter.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند به مادر جوان برای از دست دادن دختر favrourite جبران کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند مادر جوان را برای از دست دادن دختر فاووروریت خود جبران کند
13. The firm must compensate you for your traveling costs.
[ترجمه ترگمان]شرکت باید هزینه های سفر شما را جبران کند
[ترجمه گوگل]این شرکت باید هزینه های سفر خود را جبران کند
14. Some kids become high-achievers to compensate for their parents' disinterest.
[ترجمه ترگمان]برخی از کودکان با عدم تمایل به جبران بی علاقگی والدین خود به دبیرستان می روند
[ترجمه گوگل]بعضی از بچه ها به شدت موفق به جبران علاقه های والدین خود می شوند
15. The company will compensate you for the losses you have suffered.
[ترجمه ترگمان]این شرکت جبران خساراتی را که متحمل شده اید را جبران خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این شرکت به شما برای زیان های شما رنج می برند
16. I took her swimming to compensate for having missed out on the cinema.
[ترجمه ترگمان]من او را برای جبران خسارت در سینما بردم
[ترجمه گوگل]من در حال شنا کردن او را برای جبران شدن در سینما از دست دادم