کلمه جو
صفحه اصلی

beneficial


معنی : سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده
معانی دیگر : سودبخش، پرخاصیت، بهره بردار، بهره ور، سودبرنده

انگلیسی به فارسی

سودمند، مفید، نافع، پرمنفعت، بااستفاده


ذی‌نفع، سودبرنده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: beneficially (adv.), beneficialness (n.)
(1) تعریف: producing benefits; favorable or advantageous.
مترادف: advantageous, beneficent, benign, benignant, favorable, good, profitable, salutary
متضاد: adverse, bad, baneful, costly, damaging, deadly, deleterious, detrimental, disadvantageous, evil, harmful, ill, useless
مشابه: gainful, grateful, helpful, lucrative, opportune, positive, productive, propitious, valuable

- The extra practice was beneficial to her performance.
[ترجمه ترگمان] این تمرین اضافی برای عملکرد او مفید بود
[ترجمه گوگل] عمل فوق العاده برای عملکرد او مفید بود
- The trade agreement will be beneficial to both countries.
[ترجمه ترگمان] این توافقنامه تجاری برای هر دو کشور سودمند خواهد بود
[ترجمه گوگل] توافقنامه تجارت برای هر دو کشور مفید خواهد بود
- These chemicals will kill beneficial insects as well as harmful ones.
[ترجمه لیدا] این مواد شیمیایی همانطور که حشرات مفید را از بین می برد، حشرات مضر را هم خواهد کشت.
[ترجمه ترگمان] این مواد شیمیایی، حشرات مفید و نیز مواد مضر را می کشند
[ترجمه گوگل] این مواد شیمیایی حشرات مفید و همچنین مضر را از بین خواهند برد

(2) تعریف: in law, receiving or being entitled to receive proceeds or benefits.
مترادف: recipient
مشابه: deserved, entitled

• advantageous; pleasurable, enjoyable
something that is beneficial helps people or improves their lives.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] انتفاعی

مترادف و متضاد

سودمند (صفت)
good, available, useful, handy, subservient, conducive, advantageous, beneficial, lucrative, constructive, beneficent, commodious, salubrious, fructuous, instrumental, purposive, serviceable, salutary

مفید (صفت)
available, useful, effective, advantageous, beneficial, helpful, fruitful, beneficent, off use, profitable, utile

نافع (صفت)
advantageous, beneficial, lucrative

پرمنفعت (صفت)
beneficial, lucrative

بااستفاده (صفت)
beneficial

advantageous


Synonyms: benign, constructive, favorable, favoring, gainful, good, good for what ails you, healthful, helpful, profitable, propitious, salubrious, salutary, serviceable, toward, useful, valuable, what the doctor ordered, wholesome, worthy


Antonyms: disadvantageous, harmful, hurting, unfortunate, unhelpful, unrewarding


جملات نمونه

1. fresh air is beneficial to one's health
هوای تازه برای سلامتی خوب است.

2. equalizing the distribution of wealth was neither possible nor beneficial
توزیع یکسان ثروت نه عملی بود نه سودمند.

3. most of the effects of science have been really quite beneficial to people
بیشتر پیامدهای علوم واقعا برای مردم سودمند بوده است.

4. Happiness is beneficial for the body, but it is grief that develops the powers of the mind.
[ترجمه ترگمان]شادی برای بدن مفید است، اما اندوه است که قدرت ذهن را توسعه می دهد
[ترجمه گوگل]خوشبختی برای بدن مفید است، اما غم و اندوه است که قدرت ذهن را توسعه می دهد

5. Sunshine and water are beneficial to living things.
[ترجمه موسی] آفتاب و آب برای موجودات زنده مفید است.
[ترجمه ترگمان]تابش آفتاب و آب برای زندگی مفید است
[ترجمه گوگل]آفتاب و آب برای چیزهای زندگی مفید هستند

6. You will find it beneficial in the long run.
[ترجمه ترگمان]در دراز مدت آن را مفید خواهید یافت
[ترجمه گوگل]شما در بلند مدت آن را سودمند خواهید یافت

7. Unfortunately, pesticides kill off beneficial insects as well as harmful ones.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه آفت کش ها، حشرات مفید و نیز مواد مضر را می کشند
[ترجمه گوگل]متاسفانه، آفت کش ها حشرات مفید و همچنین مضر را از بین می برند

8. Cycling is highly beneficial to health and the environment.
[ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری برای سلامتی و محیط زیست بسیار مفید است
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری برای سلامت و محیط بسیار مفید است

9. Fresh air is beneficial to one's health.
[ترجمه ترگمان]هوای تازه برای سلامتی فرد مفید است
[ترجمه گوگل]هوای تازه برای سلامت خود مفید است

10. Breast-feeding is extremely beneficial to the health of newborn babies.
[ترجمه ترگمان]تغذیه از پستان به شدت برای سلامت نوزادان تازه متولد شده مفید است
[ترجمه گوگل]شیردهی برای سلامتی نوزادان بسیار مفید است

11. The changes are beneficial in some ways but not in others.
[ترجمه ترگمان]تغییرات در برخی روش ها مفید هستند اما نه در دیگران
[ترجمه گوگل]این تغییرات به نوعی سودمند است، اما نه در دیگران

12. While a moderate amount of stress can be beneficial, too much stress can exhaust you.
[ترجمه ترگمان]در حالی که مقدار کمی استرس می تواند مفید باشد، استرس زیادی می تواند شما را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]در حالی که مقدار متوسط ​​استرس می تواند سودمند باشد، استرس بیش از حد می تواند شما را از بین ببرد

13. A half-hour daily walk can be more beneficial than one hard bout of exercise a week.
[ترجمه ترگمان]پیاده روی روزانه نیم ساعت می تواند مفیدتر از یک مسابقه سخت در هفته باشد
[ترجمه گوگل]یک پیاده روی نیم ساعته روزانه می تواند بیشتر از یک تمرین سخت در هفته مفید باشد

14. An aptitude for computing is beneficial for students taking this degree.
[ترجمه ترگمان]یک استعداد برای محاسبه، برای دانش آموزانی که این مدرک را می گیرند، مفید است
[ترجمه گوگل]توانایی محاسبات برای دانش آموزانی که این درجه را دارند، سودمند است

Most of the effects of science have been really quite beneficial to people.

بیشتر پیامدهای علوم واقعاً برای مردم سودمند بوده است.


Fresh air is beneficial to one's health.

هوای تازه برای سلامتی خوب است.


پیشنهاد کاربران

useful

مفید

سودمند، مفید ، نافع ، پرخاصیت ، پرمنفعت، انتفاعی

beneficial insect = حشرات مفید
beneficial water use = آب مصرفی سودمند
beneficial interest = بهره پر منفعت



کلمات دیگر: