کلمه جو
صفحه اصلی

conviction


معنی : عقیده، سرزنش
معانی دیگر : محکومیت، گناه، مجرمیت، اثبات تقصیر، گناهکار شناسی، دادباختگی، اعتقاد راسخ، عقیده ی محکم، مجاب شدگی، یقین، پی بردگی (به حقانیت عقیده یا استدلالی)، ایقان، (مهجور) مجاب سازی، محکومیت ,مجرمیت ,مجاب کردن ,ایمان ,متقاعدکردن

انگلیسی به فارسی

محکومیت، مجرمیت، مجاب کردن، ایمان، متقاعدکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process or act of finding a person guilty of a crime or misdemeanor.
مترادف: judgment, punishment
متضاد: acquittal, acquittal
مشابه: condemnation

- The prosecution was unable to present enough evidence to bring about a conviction in the case.
[ترجمه ترگمان] دادستانی قادر به ارائه مدارک کافی برای ایجاد محکومیت در این پرونده نبود
[ترجمه گوگل] پیگرد قانونی قادر به ارائه شواهد کافی برای تحقق محکومیت در پرونده نیست

(2) تعریف: the state of having been proved guilty.
مترادف: punishment, sentence
متضاد: acquittal, acquittal
مشابه: penalty

- His conviction on fraud charges ensured an end to his political career.
[ترجمه ترگمان] محکومیت او به اتهامات مربوط به کلاهبرداری یک پایان به حرفه سیاسی او بود
[ترجمه گوگل] محکومیت وی در مورد اتهامات تقلب باعث توقف فعالیت سیاسی او شد

(3) تعریف: a belief or opinion that is strongly held.
مترادف: belief, opinion, position
مشابه: assurance, certainty, certitude, doctrine, dogma, faith, idea, judgment, point of view, principle, tenet, view

- It is their conviction that the death penalty does not serve as a deterrent to crime.
[ترجمه ترگمان] این محکومیت آن ها است که مجازات اعدام به عنوان بازدارنده برای جنایت عمل نمی کند
[ترجمه گوگل] اعتقاد آنها این است که مجازات اعدام به عنوان یک عامل بازدارنده برای جرم نیست

• acknowledgement; condemnation; convincing; act of convicting
a conviction is a strong belief or opinion that someone holds.
a conviction is also the act of finding someone guilty of a crime in a court of law.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] محکومیت، مجرمیت، یقین، ایمان

مترادف و متضاد

عقیده (اسم)
impression, say, view, judgment, opinion, viewpoint, faith, belief, thought, notion, conception, estimation, review, credo, conviction, tenet, creed

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

belief, opinion


Synonyms: confidence, creed, doctrine, dogma, eye, faith, feeling, judgment call, mind, persuasion, principle, reliance, say so, sentiment, slant, tenet, view


guilty sentence; assurance


Synonyms: assuredness, certainty, certitude, condemnation, condemning, confidence, determining guilt, earnestness, fall, fervor, firmness, rap, reliance, sureness, surety, unfavorable verdict


Antonyms: overturning


جملات نمونه

1. his conviction was upheld by a higher court
محکومیت او توسط دادگاه بالاتری مورد تایید قرار گرفت.

2. carry conviction
جدی بودن،باور کردنی بودن

3. an invincible conviction
اعتقاد راسخ

4. an unshakable conviction
اعتقاد خلل ناپذیر

5. the popular conviction is that he is honest
اعتقاد همگان بر آن که او آدم امینی است.

6. he spoke with conviction
او از روی عقیده حرف می زد.

7. the threat of a strike does not carry conviction
تهدید به اعتصاب جدی به نظر نمی رسید.

8. Patriotism is your conviction that this country is superior to all other countries because you were born in it. George Bernard Shaw
[ترجمه دنیا.قاسمی] گناه شما وطن پرستی است به این معنا که چون در کشوری زاده شده اید فکر می کنید آن کشور نسبت به همه کشورهای دیگر برتری دارد.
[ترجمه ترگمان]متقاعد کننده شما این است که این کشور از همه کشورهای دیگر برتر است زیرا شما در آن متولد شده اید جورج برنارد شاو
[ترجمه گوگل]وطن پرستی اعتقاد شما است که این کشور نسبت به تمام کشورهای دیگر برتر است زیرا شما در آن متولد شده اید جورج برنارد شاو

9. As it was her first conviction for stealing, she was given a less severe sentence.
[ترجمه ترگمان]چون اولین محکومیت او برای دزدی بود، محکوم به محکومیت کم تر از آن بود
[ترجمه گوگل]همانطور که اولین محکومیت او برای دزدی بود، او مجازات شدیدتر شد

10. She appealed unsuccessfully against her conviction for murder.
[ترجمه ترگمان]او بی هوده تلاش می کرد که به خاطر قتل او به قتل برسد
[ترجمه گوگل]او به شدت از محکومیتش برای قتل درخواست کرد

11. He plans to appeal against his conviction.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد به محکومیت او متوسل شود
[ترجمه گوگل]او قصد دارد تا در مورد محکومیت وی تجدیدنظر کند

12. The Court of Appeal set aside his conviction.
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل]دادگاه تجدید نظر محکومیت خود را کنار گذاشت

13. His conviction was quashed in March 1986 after his counsel argued that the police evidence was a tissue of lies.
[ترجمه ترگمان]محکومیت او در مارس ۱۹۸۶ پس از این که وکیل مدافع او استدلال کرد که مدرک پلیس یک بافت دروغ است، سرکوب شد
[ترجمه گوگل]محکومیت وی در مارس 1986 لغو شد پس از آنکه مدافع وی ادعا کرد که شواهد پلیس بافت دروغ است

14. It is the firm conviction of the governors that this child should not be admitted to the school.
[ترجمه ترگمان]این اعتقاد راسخ the است که این کودک نباید به مدرسه پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]این اعتقاد به قوماندانان این است که این کودک نباید به مدرسه برسد

15. Nothing could shake her conviction that "abroad" was a dangerous place.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست او را متقاعد کند که \"خارج از کشور\" مکان خطرناکی است
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند اعتقاد وی را که 'خارج از کشور' یک مکان خطرناک بود، تکان دهد

His conviction was upheld by a higher court.

محکومیت او توسط دادگاه بالاتری مورد تأیید قرار گرفت.


an unshakable conviction

اعتقاد خلل‌ناپذیر


He spoke with conviction.

او از روی عقیده حرف می‌زد.


The threat of a strike does not carry conviction.

تهدید به اعتصاب جدی به نظر نمی‌رسید.


اصطلاحات

carry conviction

جدی بودن، باور کردنی بودن


پیشنهاد کاربران

اعتقاد


● باور، عقیده قوی
● مجرمیت

سابقۀ کیفری

مجرمیت

scold

blame

اطمینان

ایمان
یقین
اعتقاد
: ) ) ) ) ) ) )
an example ) : pursue your dreams with conviction to become successful )
مثال : دنبال کنید آرزوهایتان را با ایمان و اعتقاد برای موفق شدن!


محکومیت
مورد حکم قرار گرفتن

اعتقاد راسخ

۱ ) محکومیت
. Significant support from Republicans would be necessary to achieve the two - thirds majority in the Senate required for a conviction

۲ ) یقین،
مجاب سازی
A ) His speech carried so much conviction that I had to agree with him
سخنرانی ش مجاب سازی/یقین زیادی داشت تا جایی که من وادار شدم به موافقت با آن
B ) His argument carries a lot of conviction ( = is supported by strong belief )

جدیت

جرم

اعتقاد
عقیده
باور
belief

THOSE TWO GREAT CONVICTIONS THAT
WERE FAR FROM EACH OTHER
۱. اعتقادات[ بزرگ/مهمِ] اون دوتا از[ همدیگه /یکدیگر ]دور بود. .
۲. عقاید بزرگشون از همدیگه یه دنیا فاصله داشت.
۳. مثه بعضی مترجمای امروزی که میگن وای پشمام، وای برگام به جای واقعا و. . یا ناموسا و فانوسااون کلمه واقعا فانوس نیست اصطلاحه مترجمه. . .
بیایید کلا جمله ها رو بکوبیم مثلاً برای جمله ی بالا خلاصه و قابل فهم تر =باهم هم نظر نبودن. دیدگاه اون دوتا باهم فرق داشت[لطفا اینطوری بکویید، زیبا بکوبید انگلیسی و نابود. . . ]
۴. آن دو عقاید از هم دور بود

مترادف=
عقیده
احساس
ایمان٫باور
اعتماد به نفس
عقیده ی تعصب آمیز
بعضی جاها اصل و ذهن هم معنی میده البته اگه بخوای از مترادفش استفاده کنی، ببین مترادفه. . .
❌یه چیز دیگه جمع convictions میشه اعتقادات، عقاید، باورها❌
سایت بدردبخوریه👇. . لازمت میشه . . 💙
dictionary. com
THESAURUS. COM
منابع• https://www.thesaurus.com/browse/conviction• https://www.dictionary.com/browse/convictions

اعتقاد راسخ، عقیده محکم.

محکومیت، سابقه کیفری
He was a criminal with a long list of previous convictions.

باور

اطمینان، یقین، جدیت


کلمات دیگر: