کلمه جو
صفحه اصلی

answerable


معنی : جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار
معانی دیگر : پاسخگو، پاسخ پذیر، جواب دادنی، پاس  دار

انگلیسی به فارسی

مسئول، ملتزم، ضامن، جوابگو، پاسخ‌دار، جواب‌دار


مسئولیت پذیر، جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: answerably (adv.), answerability (n.)
(1) تعریف: responsible to someone; accountable.
مترادف: accountable, responsible
مشابه: amenable, chargeable, liable, obligated

- As an employee of this company, you are answerable to both your supervisor and the general manager.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک کارمند این شرکت، شما موظف به پاسخگویی به سرپرست و مدیر کل هستید
[ترجمه گوگل] به عنوان یک کارمند این شرکت، شما پاسخگو به هر دو سرپرست خود و مدیر کل هستند
- As head of the corporation, I'm answerable to my workers and to the stockholders.
[ترجمه ترگمان] به عنوان رئیس شرکت در پاسخ workers و سهامداران هستم
[ترجمه گوگل] به عنوان رئیس شرکت، من به کارگران و سهامدارانم پاسخ می دهم

(2) تعریف: able to be answered.
مشابه: explicable, rebuttable, soluble

- Using new technology, science has found answers to questions that previously were not answerable.
[ترجمه ترگمان] علم، با استفاده از فن آوری نوین، پاسخ سوالاتی را یافته است که قبلا جوابگو نیستند
[ترجمه گوگل] با استفاده از تکنولوژی جدید، علم پاسخ به سوالاتی را که قبلا پاسخگو نبودند پیدا کرده است

• responsible to, accountable to; able to be answered
if you are answerable to someone, you have to report and explain your actions to them.
if you are answerable for your actions or for someone else's actions, you are considered to be responsible for them.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] پاسخگو، جوابگو، مسئول

مترادف و متضاد

جوابگو (صفت)
accountable, answerable

ضامن (صفت)
answerable, deputing, entrusting

مسئول (صفت)
answerable, liable, undertaking

ملتزم (صفت)
answerable

پاسخ دار (صفت)
answerable

جواب دار (صفت)
answerable

responsible


Synonyms: accountable, amenable, bound, chargeable, compelled, constrained, liable, obligated, obliged, subject, to blame


Antonyms: irrefutable, unaccountable, unprovable


جملات نمونه

1. if anything bad happens,you will be answerable
اگر اتفاق بدی بیفتد تو جوابگو خواهی بود.

2. the accusations brought against him were not answerable
اتهامات وارد بر او قابل دفاع نبود.

3. I shall be answerable for what you do.
[ترجمه ترگمان]من مسوول کاری که می کنید جوابگو خواهم بود
[ترجمه گوگل]من برای آنچه که انجام می دهید، مسئولیت دارم

4. Councils should be answerable to the people who elect them.
[ترجمه ترگمان]شوراها باید پاسخگوی کسانی باشند که آن ها را انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل]شوراها باید به افرادی که آنها را انتخاب می کنند، مسئول باشند

5. I shall be answerable for what she does.
[ترجمه ترگمان]من مسوول کاری هستم که او می کند
[ترجمه گوگل]من برای آنچه که او انجام می دهم مسئولیت دارم

6. Any European central bank should be directly answerable to the European Parliament.
[ترجمه ترگمان]هر بانک مرکزی اروپا باید مستقیما به پارلمان اروپا پاسخگو باشد
[ترجمه گوگل]هر بانک مرکزی اروپا باید مستقیما به پارلمان اروپا پاسخگو باشد

7. Ministers must be made answerable for their decisions.
[ترجمه ترگمان]وزیران باید مسئول تصمیمات خود باشند
[ترجمه گوگل]وزیران باید برای تصمیم گیری های خود پاسخگو باشند

8. You are answerable in court for wrongs done to individuals.
[ترجمه ترگمان]شما در دادگاه به خاطر اشتباه ات انجام شده در برابر افراد پاسخگو هستید
[ترجمه گوگل]شما در دادگاه برای خساراتی که به افراد داده شده است، مسئولیت دارید

9. This is a question answerable in one word.
[ترجمه ترگمان]این یک سوال در یک کلمه است
[ترجمه گوگل]این سوال یک کلمه است

10. She was a free agent, answerable to no one for her behaviour.
[ترجمه ترگمان]او یک مامور آزاد بود و به هیچ کس برای رفتار او پاسخ نمی داد
[ترجمه گوگل]او یک عامل آزاد بود، مسئول هیچ کس برای رفتار او نیست

11. I am answerable to the headmaster for any action I take.
[ترجمه ترگمان]من برای هر کاری که می کنم جوابگو خواهم بود
[ترجمه گوگل]من هر مدرکی را که من می خواهم، به مدیر ارشد می دهم

12. I am answerable to the company for the use of this equipment.
[ترجمه ترگمان]من مسئول شرکت برای استفاده از این تجهیزات هستم
[ترجمه گوگل]من برای شرکت در استفاده از این تجهیزات مسئولیت دارم

13. Local inspectors of schools will be answerable to the Inspectorate, which will also have a new role as Education Ombudsman.
[ترجمه ترگمان]بازرسان محلی مدارس موظف به پاسخگویی به هیات بازرسی خواهند بود که نقش تازه ای به عنوان دادرس آموزشی خواهد داشت
[ترجمه گوگل]بازرسان محلی مدارس مسئولیت نظارت بر مسئولیت را بر عهده خواهند داشت که نقش جدیدی را نیز به عنوان بازرس آموزشی ایفا خواهند کرد

14. That meant the Minister of Transport was answerable for them in the House of Commons.
[ترجمه ترگمان]این بدان معنی بود که وزیر حمل و نقل موظف به پاسخگویی به آن ها در مجلس عوام بود
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که وزیر حمل و نقل برای آنها در مجلس عوام مسئولیت دارد

15. An employer is answerable for the negligence of his employees.
[ترجمه ترگمان]یک کارفرما باید پاسخگوی قصور کارمندان خود باشد
[ترجمه گوگل]کارفرما به خاطر غفلت از کارکنانش مسئول است

If anything bad happens,you will be answerable.

اگر اتفاق بدی بیفتد تو جوابگو خواهی بود.


The accusations brought against him were not answerable.

اتهامات وارد بر او قابل دفاع نبود.


پیشنهاد کاربران

مستلزم
جوابگو
مسئول


کلمات دیگر: