وابسته به دانش پرتاب شناسی، پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله، مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
ballistic
وابسته به دانش پرتاب شناسی، پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله، مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
انگلیسی به فارسی
پرتابه ای وابسته به علم پرتاب گلوله، مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
بالستیک، پرتابهای وابسته بهعلم پرتاب گلوله
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
مشتقات: ballistically (adv.)
مشتقات: ballistically (adv.)
• : تعریف: of or pertaining to ballistics.
• pertaining to the motion of projectiles (missiles, rockets, etc.)
ballistics is the study of the movement of objects that are shot or thrown through the air, for example bullets fired from a gun.
ballistic means relating to ballistics.
ballistics is the study of the movement of objects that are shot or thrown through the air, for example bullets fired from a gun.
ballistic means relating to ballistics.
دیکشنری تخصصی
[پلیمر] پرتابی
جملات نمونه
1. Ballistic tests have matched the weapons with bullets taken from the bodies of victims.
[ترجمه مهناز] 1. تست های بالستیک با استفاده از گلوله هایی که از بدن قربانیان گرفته شده است، سلاح ها را هماهنگ کرده اند.
[ترجمه ترگمان]این موشک ها با گلوله هایی که از اجساد قربانیان گرفته شده است، با سلاح ها همخوانی دارند[ترجمه گوگل]آزمایش های بالستیک سلاح ها را با گلوله های گرفته شده از بدن قربانیان مطابقت داده است
2. China regrets the abrogation of the Anti - Ballistic Missile Treaty.
[ترجمه ترگمان]چین از لغو معاهده ضد گلوله موشک متاسف است
[ترجمه گوگل]چین از لغو پیمان موشک ضد بالستیک ابراز تأسف می کند
[ترجمه گوگل]چین از لغو پیمان موشک ضد بالستیک ابراز تأسف می کند
3. He went ballistic when I told him about the accident.
[ترجمه مهناز] . هنگامی که به او در مورد حادثه گفتم، او به سمت بالستیک رفت.
[ترجمه ترگمان] وقتی در مورد تصادف بهش گفتم، عصبانی شد[ترجمه گوگل]وقتی من به او در مورد حادثه گفتم او بالستیک شد
4. August registrations have gone ballistic, accounting now for a quarter of the annual total.
[ترجمه ترگمان]ثبت آگوست ضبط شده است، و اکنون به مدت یک چهارم از کل سالانه به حساب می آید
[ترجمه گوگل]ثبت نام در ماه آگوست بالستیک شده است و اکنون یک چهارم کل سالانه را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]ثبت نام در ماه آگوست بالستیک شده است و اکنون یک چهارم کل سالانه را تشکیل می دهد
5. He went ballistic when I told him.
[ترجمه ترگمان] وقتی بهش گفتم دیوونه شد
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتم او بالستیک شد
[ترجمه گوگل]وقتی به او گفتم او بالستیک شد
6. The singer went ballistic after one member of his band failed to show for a sound check.
[ترجمه ترگمان]این خواننده پس از اینکه یکی از اعضای گروه او نتوانست برای کنترل صوتی خود را نشان دهد، به کار خود ادامه داد
[ترجمه گوگل]این خواننده پس از آنکه یکی از اعضای گروه وی در نمایش صدا برای بررسی صدا موفق نشد ، بالستیک شد
[ترجمه گوگل]این خواننده پس از آنکه یکی از اعضای گروه وی در نمایش صدا برای بررسی صدا موفق نشد ، بالستیک شد
7. I couldn't believe it! She went ballistic just because there were peas in her pasta.
[ترجمه ترگمان]باورم نمی شد! اون فقط بخاطر اینکه نخود her توش نخود فرنگی بوده
[ترجمه گوگل]نمی توانم #39 را باور کنم! او فقط به این دلیل که در ماکارونی هایش نخود فرنگی وجود داشت ، بالستیک رفت
[ترجمه گوگل]نمی توانم #39 را باور کنم! او فقط به این دلیل که در ماکارونی هایش نخود فرنگی وجود داشت ، بالستیک رفت
8. He served aboard the Trident ballistic missile submarines Alabama and Florida.
[ترجمه ترگمان]او در مورد زیردریایی های موشکی ballistic در آلاباما و فلوریدا خدمت کرد
[ترجمه گوگل]وی در داخل زیردریایی های موشک بالستیک ترایدنت آلاباما و فلوریدا خدمت می کرد
[ترجمه گوگل]وی در داخل زیردریایی های موشک بالستیک ترایدنت آلاباما و فلوریدا خدمت می کرد
9. A mounted ballistic food processor, maybe I can blend them to death.
[ترجمه ترگمان]یک پردازشگر ممکن برای مواد غذایی، شاید بتوانم آن ها را با مرگ ترکیب کنم
[ترجمه گوگل]یک پردازنده غذای بالستیک سوار شده ، شاید بتوانم آنها را با هم مخلوط کنم
[ترجمه گوگل]یک پردازنده غذای بالستیک سوار شده ، شاید بتوانم آنها را با هم مخلوط کنم
10. Last month Putin decided to retire silo-housed intercontinental ballistic missiles as their service lives expire.
[ترجمه ترگمان]ماه گذشته، پوتین تصمیم گرفت تا زمانی که عمر خدمات آن ها منقضی می شود، موشک های بالیستیک بین قاره ای را جابجا کند
[ترجمه گوگل]ماه گذشته پوتین تصمیم گرفت تا موشک های بالستیک قاره پیما در سیلو را بازنشسته کند زیرا عمر خدمات آنها منقضی می شود
[ترجمه گوگل]ماه گذشته پوتین تصمیم گرفت تا موشک های بالستیک قاره پیما در سیلو را بازنشسته کند زیرا عمر خدمات آنها منقضی می شود
11. On ballistic missiles, too, plenty of things other than intelligence determine policy.
[ترجمه ترگمان]در مورد موشک های بالستیک هم چیزهای بسیار دیگری غیر از سیاست، سیاست را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]در موشک های بالستیک نیز موارد زیادی غیر از اطلاعات سیاست را تعیین می کنند
[ترجمه گوگل]در موشک های بالستیک نیز موارد زیادی غیر از اطلاعات سیاست را تعیین می کنند
12. Fig. 8 Arm muscles Ballistic stretching is more vigorous, as the name suggests, and involves bouncing and jerking movements.
[ترجمه ترگمان]شکل ۸ - ماهیچه های بازو (کشش)، به همان صورتی که این نام پیشنهاد می دهد، و شامل بالا بردن و تکان دادن حرکات است
[ترجمه گوگل]شکل 8 عضلات بازو ، همانطور که از نامش پیداست ، کشش بالستیک از شدت بیشتری برخوردار است و شامل حرکات تندرست و تکان دهنده است
[ترجمه گوگل]شکل 8 عضلات بازو ، همانطور که از نامش پیداست ، کشش بالستیک از شدت بیشتری برخوردار است و شامل حرکات تندرست و تکان دهنده است
13. The Wyoming was carrying only nuclear-tipped intercontinental ballistic missiles.
[ترجمه ترگمان]\"وایومینگ\" تنها حامل موشک های بالستیک قاره پیما می باشد
[ترجمه گوگل]وایومینگ فقط موشک های قاره پیمای نوک هسته ای را حمل می کرد
[ترجمه گوگل]وایومینگ فقط موشک های قاره پیمای نوک هسته ای را حمل می کرد
14. We need ballistic missile protection now more than ever for three basic reasons.
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر بیش از همیشه به سه دلیل اصلی به حفاظت از موشک های بالستیک نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما به سه دلیل اساسی بیشتر از هر زمان دیگری به حفاظت از موشک بالستیک نیاز داریم
[ترجمه گوگل]ما به سه دلیل اساسی بیشتر از هر زمان دیگری به حفاظت از موشک بالستیک نیاز داریم
پیشنهاد کاربران
پرتابی ، پرتابه ای
to go ballistic=عصبانی شدن
خون به جوش آمدن، کُفری شدن
بالستیک : پَرتابیک
توضیح: آنچه که دارای ویژگی یا مربوط به پرتاب یا فن پرتاب شود مانند موشک های بالاستیک.
نمونه: موشک های پرتابیک تا ارتفاع بسیار بالای اوج می گیرند و پس از آن با کمک نیروی جاذبه به روی سر هدف خود می آیند.
این واژه از ballista و ic - درست شده که ballista به معنی پرتابگر و پسوند ic به نشانه مرتبط یا درپیوند بودن با آن فعل است
نمونه ها پسوند - ایک:
phonetic : آواییک ( درپیوند با آوا )
scientific : دانشیک ( درپیوند با دانش )
psychedelic: روان گردانیک ( مرتبط با روانگردان )
نمونه: شما می توانید کتاب های دانشیک را در اتاق چهار پیدا کنید.
توضیح: آنچه که دارای ویژگی یا مربوط به پرتاب یا فن پرتاب شود مانند موشک های بالاستیک.
نمونه: موشک های پرتابیک تا ارتفاع بسیار بالای اوج می گیرند و پس از آن با کمک نیروی جاذبه به روی سر هدف خود می آیند.
این واژه از ballista و ic - درست شده که ballista به معنی پرتابگر و پسوند ic به نشانه مرتبط یا درپیوند بودن با آن فعل است
نمونه ها پسوند - ایک:
phonetic : آواییک ( درپیوند با آوا )
scientific : دانشیک ( درپیوند با دانش )
psychedelic: روان گردانیک ( مرتبط با روانگردان )
نمونه: شما می توانید کتاب های دانشیک را در اتاق چهار پیدا کنید.
If he caught him in that situation, he would go ballistic
اگرمچشو بگیره تو اون وضعیت؟خونش به جوش میاد
اگرمچشو بگیره تو اون وضعیت؟خونش به جوش میاد
کلمات دیگر: