کلمه جو
صفحه اصلی

organism


معنی : مزاج، اندامگان، ترکیب موجود زنده
معانی دیگر : سازواره، موجود زنده، ارگانیسم، اندامه، سازمان

انگلیسی به فارسی

ارگانیسم، اندامگان، ترکیب موجود زنده، مزاج


اندامگان، سازواره، ترکیب موجود زنده، سازمان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: organismal (adj.), organismic (adj.)
(1) تعریف: any single living being, such as an animal, plant, fungus, or bacterium.
مشابه: animal, being, creature, individual, life, microorganism, plant

- The water sample contains numerous kinds of tiny organisms.
[ترجمه ترگمان] نمونه آب شامل انواع مختلفی از ارگانیسم های کوچک است
[ترجمه گوگل] نمونه آب شامل انواع مختلفی از موجودات کوچک است

(2) تعریف: any structure or system that is analogous to a living thing.
مشابه: body, entity, individual, system

- We're discussing the social organism that is our city.
[ترجمه ترگمان] ما در حال بحث در مورد یک ارگانیسم اجتماعی هستیم که شهر ما است
[ترجمه گوگل] ما در مورد ارگانیسم اجتماعی که شهر ما است بحث می کنیم

• living creature; mechanism, that which functions like an organism with a system of interdependent parts
an organism is an animal or plant, especially one that is so small that you cannot see it without a microscope.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] سازواره
[زمین شناسی] ارگانیسم،گیاه یا جانور زنده
[بهداشت] زیستمند - ارگانیسم
[پلیمر] موجود زنده

مترادف و متضاد

مزاج (اسم)
disposition, temper, temperament, health, mood, blood, condition of health, posture, kidney, organism

اندامگان (اسم)
organism

ترکیب موجود زنده (اسم)
organism

living thing


Synonyms: animal, being, body, creature, entity, morphon, person, plant, structure


Antonyms: concept, inanimate


جملات نمونه

1. a living organism
یک سازواره ی زنده

2. the discriminable aspects of each organism
جنبه های قابل تمایز هر سازواره

3. the stock exchange is a large complex organism
بورس سهام سازمان بزرگ و پیچیده ای است.

4. It was an infectious organism that he studied.
[ترجمه ترگمان]این یک ارگانیسم infectious بود که مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این یک ارگانیسم عفونی بود که او مطالعه کرد

5. This organism is too small to be seen with the naked eye.
[ترجمه ترگمان]این موجود کوچک تر از آن است که با چشم برهنه دیده شود
[ترجمه گوگل]این ارگانیسم بسیار کوچک است که با چشم غیر مسلح دیده می شود

6. The army is an extremely complex organism.
[ترجمه ترگمان]ارتش یک ارگانیسم شدیدا پیچیده است
[ترجمه گوگل]ارتش یک موجودیت بسیار پیچیده است

7. The amoeba is a very simple organism.
[ترجمه ترگمان]The یک موجود بسیار ساده است
[ترجمه گوگل]آمیب یک ارگانیسم بسیار ساده است

8. Simple antibiotics are effective against this organism.
[ترجمه ترگمان]آنتی بیوتیک های ساده در مقابل این ارگانیسم موثر هستند
[ترجمه گوگل]آنتی بیوتیک های ساده بر علیه این ارگانیسم موثرند

9. The ameba is a very simple organism.
[ترجمه ترگمان]ameba یک ارگانیسم ساده است
[ترجمه گوگل]آمیبا ارگانیسم بسیار ساده است

10. The organism has small leaf-like appendages.
[ترجمه ترگمان]ارگانیسم دارای appendages کوچک مانند appendages است
[ترجمه گوگل]ارگانیسم دارای اندامهای کوچکی مانند برگ است

11. The organism of a hive yields integration for its community of worker bees, drones, pollen and brood.
[ترجمه ترگمان]ارگانیسم از کندو برای جامعه خود از زنبوره ای کارگر، هواپیماهای بدون سرنشین، گرده و brood تولید می کند
[ترجمه گوگل]ارگانیسم یک کندو یکپارچه سازی را برای جامعه خود از زنبورهای کارگر، هواپیماهای بدون سرنشین، گرده و بره ها می سازد

12. The motivational system of a higher organism is complex, comprising several distinct types of mechanism expressed through differing behavioural means.
[ترجمه ترگمان]سیستم انگیزشی یک ارگانیسم بزرگ تر پیچیده است، که شامل انواع مختلفی از مکانیزم بیان شده از طریق ابزارهای مختلف رفتاری است
[ترجمه گوگل]سیستم انگیزشی یک ارگانیسم بالغ پیچیده است و شامل چندین نوع متمایزی از مکانیسم است که از طریق روش های مختلف رفتاری بیان می شود

13. Thus homoeopathy seeks to restore the organism to harmony and balance.
[ترجمه ترگمان]بنابراین homoeopathy به دنبال احیای ارگانیسم برای هماهنگی و تعادل است
[ترجمه گوگل]بنابراین هومیوپاتی تلاش می کند که ارگانیسم را به هماهنگی و تعادل بازگرداند

Small organisms that live in water.

موجودات زنده‌ی کوچک که در آب زیست می‌کنند.


a living organism

یک سازواره‌ی زنده


The stock exchange is a large complex organism.

بورس سهام سازمان بزرگ و پیچیده‌ای است.


پیشنهاد کاربران

جاندار ، زیست کننده

اندام واره

جاندار

موجود زنده

روانشناسی:
culture and organism
فرهنگ و نظام اجتماعی

an individual animal, plant, or single - celled life form

living thing
creature
life form
entity

جاندار
اندامگان

organism ( زیست‏شناسی )
واژه مصوب: اندامگان
تعریف: 1. مجموعۀ اندام های تشکیل‏دهندۀ موجود زنده|||2. موجود زنده اعم از گیاه و جانور و میکرب


کلمات دیگر: