کلمه جو
صفحه اصلی

casting


معنی : ریخته گری، پرتاب، چدن ریزی، سبک
معانی دیگر : عمل پرتاب (رجوع شود به: cast)، هر چیز قالبگیری و ریخته گری شده، فلز ریخته گری شده، بسایرمعانی cast مراجعه شود

انگلیسی به فارسی

چدن‌ریزی، ریخته‌گری، (به سایر معانی cast مراجعه شود)


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of forming a cast or mold.

(2) تعریف: an object that has been shaped in a cast or mold.
مشابه: cast

(3) تعریف: the choosing of actors for a dramatic presentation.

(4) تعریف: the act of throwing a fishing line or a net out into the water.

• throwing; act of casting in a mold, shaping; act of choosing actors for a movie or play
casting is the activity of choosing actors to play particular roles.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] ریخته گری ؛ چدن ریزی
[شیمی] ریخته گری، هر چیز قالبگیرى و ریخته گرى شده، فلز ریخته گرى شده
[سینما] انتخاب بازیگران
[عمران و معماری] ریختن فلز - ریخته گری - قطعه ریخته شده - قالب گیری - قالب ریزی
[زمین شناسی] قالب گیری - در رسوب شناسی: فرآیند تشکیل یک قالب یا قالبهای رسوبی و ترتیب یا وضعیت قرارگیری یک سطح که بوسیله چنین قالبهایی تشیخص داده می شود. مثلا:ً قالب گیری وزنی؛ همچنین قالبی که بدین طریق بوجود می آید. -
ریخته گری - در دیرین شناسی : چیزی که خارج شده یا آزاد شده باشد، خصوصاً پوست اندازی کرم یا پلت مدفوعی. -
[ریاضیات] قالب ریزی، قطعه ی ریخته شده، ریخته، ریختگی، ریخته گری
[پلیمر] ریخته گری، قالبریزی، تولید فیلم تخت

مترادف و متضاد

ریخته گری (اسم)
found, casting, foundry

پرتاب (اسم)
put, toss, projection, shy, tilt, jet, pitch, shove, throw, fling, casting, hurl, jaculation, pounce

چدن ریزی (اسم)
casting, foundry

سبک (اسم)
style, way, manner, mode, system, method, shape, fashion, casting, melting, molding

جملات نمونه

1. continuous casting
(فلزکاری) ریخته گری پی در پی

2. he was casting covetous eyes at his neighbor's wife
او نگاه های بدی به زن همسایه می کرد.

3. The chairperson has the casting / deciding vote.
[ترجمه ترگمان]این رئیس رای تصمیم گیرنده \/ تصمیم گیری را دارد
[ترجمه گوگل]رئیس رأی گیری ریخته گری / تصمیم گیری دارد

4. He groaned, casting his eyes to the ceiling.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که چشمانش را به سقف دوخته بود، نالید:
[ترجمه گوگل]او غرق شد، چشمانش را به سقف ریخت

5. A clay mould is used for casting bronze statues.
[ترجمه ترگمان]یک خاک رس برای به دست آوردن مجسمه های برنزی به کار می رود
[ترجمه گوگل]قالب ریخته گری برای ریخته گری مجسمه های برنزی استفاده می شود

6. He is sick and has been casting up all night.
[ترجمه ترگمان]مریض است و تمام شب بیدار می ماند
[ترجمه گوگل]او بیمار است و تمام شب ریخته است

7. The moon was casting a rainbow through the spray from the waterfall.
[ترجمه عبداله] نور ماه از ترشح اب آبشار رنگین کمانی ساخته بود
[ترجمه ترگمان]ماه از طریق پاشیدن آب از آبشار یک رنگین کمان تشکیل می داد
[ترجمه گوگل]ماه از اسپری آبشار به رنگین کمان ریخت

8. No one is casting aspersions on you or your men, Major.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به تو یا مردای تو توهین نمیکنه، سرگرد
[ترجمه گوگل]هیچ کس در مورد شما و یا مردان شما، عمده، ریخته است

9. The people rose, casting off the chains of unjust rule.
[ترجمه ترگمان]مردم از جا برخاستند و زنجیره ای قانون ناعادلانه را بر زمین انداختند
[ترجمه گوگل]مردم برخاسته از زنجیره ای از حکومت ناعادلانه می روند

10. The company is casting its net wide in its search for a new sales director.
[ترجمه ترگمان]شرکت در جستجوی یک مدیر فروش جدید، تور خود را کاملا گسترده کرده است
[ترجمه گوگل]این کمپانی در حال جستجو برای یک مدیر فروش جدید است

11. The chairman gave his casting vote in favour.
[ترجمه ترگمان]رئیس به نفع رای دادن رای داد
[ترجمه گوگل]رئیس این رأی گیری را به نفع خود برگزید

12. The security forces are casting their net wider.
[ترجمه ترگمان]نیروهای امنیتی شبکه خود را گسترده تر می کنند
[ترجمه گوگل]نیروهای امنیتی شبکه خود را گسترده تر می کنند

13. The man walked slowly along, casting furtive glances behind him.
[ترجمه ترگمان]مرد آهسته راه می رفت و دزدانه به پشت سرش نگاه می کرد
[ترجمه گوگل]مرد آهسته به آرامی راه می رفت، نگاه های خیره کننده ای را پشت سرش ریخته بود

14. The workers are teeming melten metal into the casting mold.
[ترجمه ترگمان]کارگران پر از فلز در قالب ریخته گری هستند
[ترجمه گوگل]کارگران فلز ملت را به قالب ریخته گری می کنند

15. He frowned, casting his mind back over the conversation.
[ترجمه ترگمان]او اخم کرد و ذهنش را به بحث معطوف کرد
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی گفت و گو می کند

پیشنهاد کاربران

گچ گیری

پرخاش � ریخته گری کردن �

Casting call
انتخاب اسامی / تماس برای اعلام انتخاب شدن

زندانی

انتخاب بازیگر جهت ایفای یک نقش در فیلم یا نمایشنامه یا تئاتر و . . .

بازیگریابی

بیان

casting ( سینما و تلویزیون )
واژه مصوب: انتخاب بازیگر
تعریف: گزینش بازیگران برای ایفای نقش در یک برنامۀ تلویزیونی یا فیلم

کاربرد کلمه کستینگ در سینما و تلویزیون به معنی انتخاب بازیگران برای ایفای نقش در یک نمایش تلویزیونی یا فیلم سینمائی.


کلمات دیگر: