کلمه جو
صفحه اصلی

adoption


معنی : قبول، اقتباس، اتخاذ، اختیار، قبول به فرزندی، فرزند خوا ندگی
معانی دیگر : مربوط به قضیه پسر خواندگی عیسی نسبت به خدا، استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل ان، حق

انگلیسی به فارسی

مربوط به قضیه پسرخواندگی عیسی(نسبت به خدا)،اختیار، اتخاذ، قبول، اقتباس، استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن، (حقوق) قبول به فرزندی، فرزندخواندگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or fact of becoming the legal parent of another person's child, or the act or condition of being thus adopted as another's child.

- The couple prepared their home for the baby and anxiously waited for the adoption to become final.
[ترجمه ترگمان] این زوج خانه خود را برای نوزاد آماده کردند و با نگرانی منتظر اتخاذ تصمیم نهایی شدند
[ترجمه گوگل] این زوج خانه خود را برای نوزاد آماده کردند و مشتاقانه منتظر تصویب برای تبدیل شدن به نهایی بودند
- My adoption was kept secret from me until I was eighteen.
[ترجمه ترگمان] فرزند خواندگی من از من مخفی نگه داشته شده بود تا اینکه هجده ساله شدم
[ترجمه گوگل] پذیرش من تا زمانی که من هجده ساله بود از من پنهان شد

(2) تعریف: the act or condition of choosing, accepting, taking on, or agreeing to a law, principle, recommendation, or the like.

- We support the adoption of these policies.
[ترجمه ترگمان] ما از اتخاذ این سیاست ها حمایت می کنیم
[ترجمه گوگل] ما از پذیرش این سیاست ها حمایت می کنیم

• taking of a child as one's own; act of adopting; state of being adopted; (legal) court proceeding according to which an adult becomes the legal parent of a child who is not his/her biological child; acceptation, act of accepting with approval; positive acceptance

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بکارگیری
[بهداشت] به فرزندی گرفتن
[ریاضیات] اتخاذ

مترادف و متضاد

قبول (اسم)
admission, reception, imprimatur, agreement, compliance, acknowledgment, adoption, ratification, intromission

اقتباس (اسم)
adaptation, adoption, derivation, quotation

اتخاذ (اسم)
adoption, assumption

اختیار (اسم)
adoption, authority, option, mandate, authorization, liberty, credential, attribution, clearance

قبول به فرزندی (اسم)
adoption

فرزند خواندگی (اسم)
adoption

choosing or taking something as one’s own


Synonyms: acceptance, approbation, appropriation, approval, assumption, choice, confirmation, embracement, embracing, enactment, endorsement, espousal, following, maintenance, ratification, selection, support, taking on, taking over, taking up


Antonyms: pass, rejection, repudiation


legal taking of another’s child


Synonyms: adopting, fosterage, fostering, naturalizing, raising, taking in


جملات نمونه

1. adoption of children has become difficult
گرفتن کودکان به فرزندی دشوار شده است.

2. the adoption of a new policy
اتخاذ سیاستی جدید

3. the adoption of an evenhanded policy toward the arabs and jews
اتخاذ سیاست منصفانه در مورد اعراب و یهودیان

4. to place a child for adoption
بچه ای را سر راه گذاشتن (برای دادن به دیگران)

5. There are strict regulations concerning the adoption of children.
[ترجمه ترگمان]مقررات شدیدی در رابطه با فرزندخواندگی کودکان وجود دارد
[ترجمه گوگل]مقررات سختگیرانه در مورد تصویب کودکان وجود دارد

6. The baby was put up for adoption .
[ترجمه ترگمان]بچه برای فرزند خواندگی پذیرفته شد
[ترجمه گوگل]کودک برای تصویب قرار گرفت

7. She put up her daughter for adoption in 196
[ترجمه ترگمان]او دخترش را در سال ۱۹۶ به فرزندی قبول کرد
[ترجمه گوگل]او دخترش را برای تصویب در سال 196 میلادی گذاشت

8. They gave their babies up for adoption.
[ترجمه ترگمان]آن ها بچه هایشان را برای فرزند خواندگی گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها فرزندان خود را برای تصویب فرستادند

9. When will the child be available for adoption?
[ترجمه ترگمان]زمانی که کودک برای فرزند خواندگی در دسترس خواهد بود؟
[ترجمه گوگل]چه زمانی کودک برای پذیرش در دسترس خواهد بود؟

10. Adoption papers were duly filed in May 197
[ترجمه ترگمان]برگه های فرزند خواندگی توی شماره ۱۹۷ ثبت شده
[ترجمه گوگل]مقررات تصویب در مه 197 به ثبت رسید

11. She put the baby up for adoption.
[ترجمه ترگمان]بچه رو برای فرزند خواندگی به فرزندی قبول کرده
[ترجمه گوگل]او بچه را برای تصویب قرار داد

12. Adoption can fail for all kinds of reasons.
[ترجمه ترگمان]فرزند خواندگی می تواند به هر دلیلی شکست بخورد
[ترجمه گوگل]تصویب می تواند به دلایل مختلف شکست بخورد

13. England was Conrad's country of adoption.
[ترجمه ترگمان] انگلستان کشور فرزند خواندگی \"کنراد\" بود
[ترجمه گوگل]انگلستان کشور کنراد پذیرش بود

14. They were so happy when the adoption went through successfully.
[ترجمه ترگمان]آن ها آنقدر خوشحال بودند که فرزند خواندگی با موفقیت انجام شد
[ترجمه گوگل]آنها بسیار خوشحال بودند که تصویب موفقیت آمیز شد

15. The committee recommended the adoption of new safety procedures.
[ترجمه ترگمان]این کمیته تصویب رویه های جدید ایمنی را توصیه کرده است
[ترجمه گوگل]این کمیته توصیه به تصویب روش های جدید ایمنی کرد

16. Everything about the child's adoption was against accepted practice.
[ترجمه ترگمان]همه چیز در مورد فرزند خواندگی در مورد فرزند خواندگی پذیرفته شده بود
[ترجمه گوگل]همه چیز در مورد تصویب کودک علیه عمل پذیرفته شده بود

پیشنهاد کاربران

تصویب کردن

تصویب

استفاده کردن از

چارچوب گذاری


پذیرش

مقبولیت

●اقتباس
●مطابقت، تطبیق

بکارگیری
سازگار کردن/شدن
متناسب کردن/ شدن با
پذیرش


فرزند خواندگی

در پیش گرفتن

به سرپرستی گرفتن
واقعا اینکه برای اداپشن حیوان و انسان از یک واژه مشترک استفاده میکنن، خیلی بده
به فرزند خوندگی قبول کردن رو نمیشه برای حیوان نوشت. به نظرم تو این موارد به سرپرستی گرفتن جواب بده

adoption ( علوم سلامت )
واژه مصوب: فرزندپذیری
تعریف: مراقبت و تربیت کودک توسط فرد غیرخویشاوندی که همۀ مسئولیت ها و حقوق و الزامات والد طبیعی را پذیرفته است

اقتباس، برداشت
The adoption of ( sth. ) was based


کلمات دیگر: