کلمه جو
صفحه اصلی

oriented


معنی : جهت دار، متمایل به، گرویده
معانی دیگر : گرویده، متمایل به، جهت دار

انگلیسی به فارسی

گرویده، متمایل به، جهت دار


انگلیسی به انگلیسی

• directed, guided; positioned; familiarized
you use oriented to indicate what someone or something is interested in or concerned with. for example, if someone is politically oriented, they are interested in politics.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] سوگرفته، جهتدار نمونه یا مقطع نازکی که به گونه ای علامت گذاری شده است که موقعیت فضایی اولیه خود را نشان می دهد.
[نساجی] آرایش یافته
[ریاضیات] جهت دار، سو دار
[پلیمر] آرایش یافته، جهت یافته

مترادف و متضاد

جهت دار (صفت)
oriented

متمایل به (صفت)
partial, oriented

گرویده (صفت)
oriented

جملات نمونه

1. i oriented the telescope toward the moon
تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.

2. The building is oriented south and north.
[ترجمه ترگمان]ساختمان به سمت جنوب و شمال حرکت می کند
[ترجمه گوگل]این ساختمان به سمت جنوب و شمال است

3. He oriented himself on coming to a new city.
[ترجمه ترگمان]خود را به یک شهر جدید کشانده بود
[ترجمه گوگل]او خود را در حال آمدن به یک شهر جدید هدایت می کند

4. Neither of them is politically oriented .
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها سیاسی نیستند
[ترجمه گوگل]هیچ کدام از آنها به لحاظ سیاسی گرا نیستند

5. Most students here are oriented to computers.
[ترجمه ترگمان]اکثر دانش آموزان در اینجا به کامپیوتر محور هستند
[ترجمه گوگل]اکثر دانش آموزان اینجا به کامپیوترها هستند

6. Our students are oriented towards science subjects.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان ما نسبت به موضوعات علوم گرایش دارند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان ما به موضوعات علمی گرایش دارند

7. Our whole programme is spiritually oriented but not religious.
[ترجمه ترگمان]کل برنامه ما روح گرا است اما مذهبی نیست
[ترجمه گوگل]برنامه کل ما روحانی گرا است اما نه مذهبی

8. The country's economy is export oriented.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد کشور صادرات محور است
[ترجمه گوگل]اقتصاد کشور صادراتی است

9. We run a commercially oriented operation.
[ترجمه ترگمان]ما یک عملیات تجاری گرا اجرا می کنیم
[ترجمه گوگل]ما یک عملیات تجاری گرا را اجرا می کنیم

10. GISs allow geographically oriented information about disease distribution and occurrence to be visually and analytically linked to images of the environment.
[ترجمه ترگمان]GISs به اطلاعات جغرافیایی در مورد توزیع بیماری و وقوع به صورت بصری و تحلیلی در ارتباط با تصاویر محیط اجازه می دهد
[ترجمه گوگل]اطلاعات جغرافیایی اطلاعات جغرافیایی اطلاعات مربوط به توزیع و وقوع بیماری را به صورت تصویری و تحلیلی به تصاویر محیطی مرتبط می کنند

11. Their vision of society was collectivist, grass-roots oriented and utterly antithetical to the privatised and mortgaged paradise of Thatcherism.
[ترجمه ترگمان]دیدگاه آن ها از جامعه collectivist، grass گرا بود و در تضاد با the و بهشت رهن Thatcherism بود
[ترجمه گوگل]چشم انداز جامعه آنها کالسیستم گرایی، ریشه های گرا و به طور کامل انتحاری به بهشت ​​خصوصی و رهن شده تاچریسم بود

12. Highly rated were sisters who were approachable, oriented to nurse learners, and who gave explicit directions about nursing care.
[ترجمه ترگمان]rated بودند که فردی اجتماعی و فردی اجتماعی بودند و نسبت به پرستاری از بچه ها گرایش خاصی داشتند و در مورد مراقبت های پرستاری دستورها روشنی ارائه می دادند
[ترجمه گوگل]به شدت ارزیابی شد که خواهران نزدیک بودند، به آموزگاران پرستاری هدایت شده بودند، و به طور مشخص در مورد مراقبت های پرستاری سخن می گفتند

13. First we were oriented towards the orientation building.
[ترجمه ترگمان]ابتدا به سمت ساختمان جهت گیری حرکت کردیم
[ترجمه گوگل]ابتدا ما به سمت ساخت و ساز جهت گیری هدایت شدیم

14. One was the detestation by the liberally oriented of religious paternalism, a mild form of anti-clericalism.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن نفرت the oriented مذهبی، شکل خفیف ضد clericalism بود
[ترجمه گوگل]یکی از مظلومیتی است که توسط لیبرال گرا پدرسالاری مذهبی، یک شکل خفیف ضد روحانیت مطرح شده است

15. But as a text oriented towards the practitioner it does not delve deeper than what would be already known by the reader.
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان یک متن جهت گیری نسبت به فرد شاغل، عمیق تر از آنچه توسط خواننده شناخته می شود را کاوش نمی کند
[ترجمه گوگل]اما به عنوان یک متن متمرکز به تمرین کننده، عمیق تر از چیزی که قبلا توسط خواننده شناخته می شود، فراتر نمی رود

پیشنهاد کاربران

گرا ( پسوند )

mainly concerned with, motivated by or directed towards, a particular group, activity, or situation
adjusted or located in relation to surroundings or circumstances - sometimes used in combination

سو گرفته

سوق داده، . . . محور

. . . گر
با گرایش

تطبیق داده شده ، سازگار شده

جهت گرفته، آرایشگرفته، . . . . گرا

جهت دار

به عنوان پسوند میشه گرا
Detail - oriented : جزئیات گرا

cost - oriented :کاهنده هزینه

جهت گیری ، سوگیری ، مایل بودن
مثلا در تحقیق هایی که نظر مشاهده گر بطور مستقیم تاثیر گزار هست روی تحقیق عمدتا دچار سوگیری میشه و از این قبیل موارد

مبتنی بر


oriented - گرا
مانند:
action - oriented عمل گرا
text - oriented متن گرا
goal - oriented هدف گرا
success - oriented موفقیت گرا
object - oriented شیءگرا

منطبق بر , . . . محور ( مثلا صادرات محور )


کلمات دیگر: