کلمه جو
صفحه اصلی

glacial


معنی : یخبندان
معانی دیگر : وابسته به یخرود، وابسته به دوران یخرودی، یخ دورانی، سرد، منجمد، سرد و غیر دوستانه، (مثل حرکت یخرود) آهسته، خیلی یواش، یخ مانند، یخرفت مانند، یخرودی

انگلیسی به فارسی

یخبندان


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: glacially (adv.)
(1) تعریف: of, concerning, coming from, or marked by the presence of glaciers or other large ice masses.

- a glacial era
[ترجمه ترگمان] عصر یخ بندان
[ترجمه گوگل] عصر یخبندان

(2) تعریف: caused by glaciers or their movement.

- glacial scouring on a rock face
[ترجمه ترگمان] روی سنگی به جست و جو پرداختند
[ترجمه گوگل] تمیز کردن یخبندان بر روی صورت سنگ

(3) تعریف: exceptionally cold; icy.
مشابه: arctic, frigid

- a glacial night
[ترجمه ترگمان] یک شب یخ بندان،
[ترجمه گوگل] شب یخبندان

(4) تعریف: unfriendly, remote, or indifferent.
مشابه: frigid

- His new young girlfriend received a glacial reception from people who had known and loved his recently deceased wife.
[ترجمه ترگمان] دوست دختر جدید او یک پذیرایی یخی از افرادی دریافت کرد که همسرش را می شناختند و دوست داشتند
[ترجمه گوگل] دوست دختر تازه جوان او دریافت یک دریافت یخبندان از افرادی که شناخته شده و دوست داشتنی از همسر اخیرا مرده خود را

(5) تعریف: exceptionally slow, like the movement of a glacier.

- The arthritic old man was walking at a glacial pace.
[ترجمه ترگمان] پیرمرد ورم کرده با سرعتی سرد راه می رفت
[ترجمه گوگل] پیرمرد آرتیستی در سرعت یخبندان راه می رفت

• of or covered with glaciers or large masses of ice; caused by glaciers; cold, icy, frigid; unfriendly, icily indifferent; extremely slow
glacial means relating to glaciers or ice.

دیکشنری تخصصی

[پلیمر] یخی

مترادف و متضاد

یخبندان (صفت)
glacial

extremely cold


Synonyms: antarctic, arctic, biting, bitter, chill, chilly, cool, freezing, frigid, frosty, frozen, gelid, icy, nippy, piercing, polar, raw, wintry


Antonyms: hot, warm


unfriendly


Synonyms: aloof, antagonistic, chill, cold, cool, distant, emotionless, frigid, hostile, icy, inaccessible, indifferent, inimical, remote, reserved, seclusive, standoffish, unapproachable, unemotional, withdrawn


Antonyms: amicable, friendly, warm


جملات نمونه

1. glacial deposits
ته نشست های یخرودی

2. glacial weather
آب و هوای بسیار سرد

3. her glacial stare
نگاه سرد او

4. the glacial progress of civilization
سرعت بسیار کند پیشرفت تمدن

5. Inside the jeep the atmosphere was glacial.
[ترجمه ترگمان]فضای داخل جیپ یخچالی بود
[ترجمه گوگل]در داخل جیپ فضای یخبندان بود

6. She gave me a glacial smile/stare.
[ترجمه ترگمان]لبخند سردی به من زد
[ترجمه گوگل]او به من لبخند یخ زده / خیره شد

7. Change was coming, but at a glacial pace.
[ترجمه ترگمان]تغییر ایجاد شده بود، اما با سرعت یخ بندان
[ترجمه گوگل]تغییر در آمد، اما در سرعت یخبندان

8. Relations between the two countries had always been glacial.
[ترجمه ترگمان]روابط بین دو کشور همواره یخچالی بوده است
[ترجمه گوگل]روابط بین دو کشور همواره یخبندان بوده است

9. Manycommunities depend entirely on glacial meltwater.
[ترجمه ترگمان]Manycommunities به طور کامل به meltwater یخچال طبیعی وابسته هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوامع به طور کامل به آب مایع آب یخ بستگی دارند

10. Her glacial beauty is magnetic.
[ترجمه ترگمان]زیبایی یخچالی او مغناطیسی است
[ترجمه گوگل]زیبایی یخبندان او مغناطیسی است

11. The blue eyes which held his were glacial and unyielding.
[ترجمه ترگمان]چشمان آبی رنگش سرد و سرکش بود
[ترجمه گوگل]چشمان آبی که برگزار شد، یخبندان و بی نظیر بود

12. At some later date, a slight glacial retreat would weaken the dam wall and its subsequent collapse would prove catastrophic.
[ترجمه ترگمان]در برخی از تاریخ پس از آن، کاهش اندک یخچال دیوار سد را تضعیف خواهد کرد و فروپاشی بعدی آن فاجعه بار خواهد بود
[ترجمه گوگل]در بعضی اوقات، یک عقب نشینی یخبندان دیوار سد را تضعیف می کند و فروپاشی بعدی آن فاجعه بار خواهد بود

13. Her expression was glacial.
[ترجمه ترگمان]چهره اش سرد بود
[ترجمه گوگل]بیان او یخبندان بود

14. It was decided to flood the glacial valley of Vyrnwy at the south-western end of the Berwyn Mountains.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته شد که به دره یخچالی of در انتهای غربی کوهستان Berwyn سرازیر شود
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفتیم که دره یخبندان ویرنوی در انتهای جنوب غربی کوههای بروین سیلاب شود

15. If nothing better than linear progress prevails, its glacial not gliding pace will subvert hopes for equality for many generations.
[ترجمه ترگمان]اگر هیچ چیز بهتر از پیشرفت خطی وجود نداشته باشد، سرعت glacial آن امید به برابری برای بسیاری از نسل ها را واژگون می کند
[ترجمه گوگل]اگر هیچ چیز بهتر از پیشرفت خطی غالب نیست، سرعت حرکت یخبندان آن، امیدها برای برابری برای بسیاری از نسل ها را از بین نمی برد

glacial deposits

ته نشست‌های یخ‌رودی


glacial weather

آب و هوای بسیار سرد


her glacial stare

نگاه سرد او


the glacial progress of civilization

سرعت بسیار کند پیشرفت تمدن


پیشنهاد کاربران

بسیار آهسته
بسیار کند


منجمد


کلمات دیگر: