بافته، درترکیب بافت
knitted
بافته، درترکیب بافت
انگلیسی به فارسی
زمان گذشته ساده فعل Knit
قسمت سوم فعل Knit
انگلیسی به انگلیسی
• interlocked, woven together, joined; made by knitting (of a sweater, etc.)
Simple Past: knitted, Past Participle: knitted
دیکشنری تخصصی
[پلیمر] دوخته
مترادف و متضاد
knit
Synonyms: purled, crocheted, woven, stitched, spun, meshed, webbed, wefted, sewn
جملات نمونه
1. we are knitted together by common interests
علایق مشترک ما را پیوند می دهد.
2. he was drowned in thought with a knitted brow
با پیشانی گره خورده غرق در اندیشه بود.
3. She wore a shapeless knitted garment.
[ترجمه ترگمان]لباس knitted بر تن داشت
[ترجمه گوگل]او لباس یکنواختی بدون درز پوشید
[ترجمه گوگل]او لباس یکنواختی بدون درز پوشید
4. He knitted up his remarks briefly.
[ترجمه ترگمان]سخنان او را مختص را ادا کرد
[ترجمه گوگل]او به طور خلاصه اظهار نظر کرد
[ترجمه گوگل]او به طور خلاصه اظهار نظر کرد
5. She was wearing a knitted pullover.
[ترجمه ترگمان]لباس بافتنی می بافت
[ترجمه گوگل]او پیراهن پوشیدنی پوشید
[ترجمه گوگل]او پیراهن پوشیدنی پوشید
6. She was wearing a stripy knitted top.
[ترجمه ترگمان]لباس پشمی stripy پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او پوشیدنی از بالا به پایین knitted بود
[ترجمه گوگل]او پوشیدنی از بالا به پایین knitted بود
7. I knitted this cardigan myself.
[ترجمه ترگمان]من خودم این ژاکت رو درست کردم
[ترجمه گوگل]من خودم این ژاکت را می کشم
[ترجمه گوگل]من خودم این ژاکت را می کشم
8. My grandmother knitted me some socks.
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم برام یه کم جوراب می بافت
[ترجمه گوگل]مادربزرگ من چند جوراب را از من گرفت
[ترجمه گوگل]مادربزرگ من چند جوراب را از من گرفت
9. His brows were knitted in a permanent frown.
[ترجمه ترگمان]ابروهایش درهم رفته و اخم کرده بود
[ترجمه گوگل]ابروش را با یک کرم دائمی درز کرده بود
[ترجمه گوگل]ابروش را با یک کرم دائمی درز کرده بود
10. The doctor knitted her broken bones together.
[ترجمه ترگمان]دکتر استخوان های شکسته خود را به هم می بافت
[ترجمه گوگل]دکتر با استخوان های شکسته خود را با هم جوراب کرد
[ترجمه گوگل]دکتر با استخوان های شکسته خود را با هم جوراب کرد
11. He knitted his brow in concentration.
[ترجمه ترگمان]با تمرکز پیشانیش را درهم کشید
[ترجمه گوگل]او دروازه خود را در تمرکز knitted
[ترجمه گوگل]او دروازه خود را در تمرکز knitted
12. She knitted her son a sweater.
[ترجمه ترگمان]برای پسرش یک بلوز بافتنی می بافت
[ترجمه گوگل]او پسرش را ژاکت می پوشاند
[ترجمه گوگل]او پسرش را ژاکت می پوشاند
13. His fiancee knitted him a pullover.
[ترجمه ترگمان]نامزدش به او یک pullover می بافت
[ترجمه گوگل]نایب او را با یک پیراهن زنانه به او زد
[ترجمه گوگل]نایب او را با یک پیراهن زنانه به او زد
14. The bone hasn't knitted together properly.
[ترجمه ترگمان]استخوان به طور کامل به هم بافته نشده
[ترجمه گوگل]استخوان به طور مناسب بافتنی ندارد
[ترجمه گوگل]استخوان به طور مناسب بافتنی ندارد
پیشنهاد کاربران
با یکپارچه کردن حلقه های پشم یا نخ دیگر با سوزن بافندگی یا روی یک دستگاه ، یک چیزی درست کنید.
بافته شده - ترکیبی از تارها در یک پارچه
بافتع یکنواخت
اخمی که در هم فرو بره
Knitted brows
Knitted brows
کلمات دیگر: