با کمال سرگرمی، با پر مشغلگی، با فعالیت تمام، مشغولانه
busily
با کمال سرگرمی، با پر مشغلگی، با فعالیت تمام، مشغولانه
انگلیسی به فارسی
مشغولانه، با پرمشغلگی، با فعالیت تمام، با سرگرمی کامل
بطور جدی
انگلیسی به انگلیسی
• in an industrious manner; quickly
if you do something busily, you do it in a very active way.
if you do something busily, you do it in a very active way.
مترادف و متضاد
actively; intently
Synonyms: agilely, animatedly, ardently, arduously, assiduously, briskly, carefully, diligently, eagerly, earnestly, energetically, enthusiastically, expeditiously, fervently, hastily, hurriedly, indefatigably, industriously, laboriously, like all get out, like the devil, like the dickens, nimbly, painstakingly, perseveringly, persistently, purposefully, restlessly, seriously, speedily, spiritedly, strenuously, studiously, unremittingly, unweariedly, vigilantly, vigorously, vivaciously, zealously
Antonyms: idly, inactively, quietly
جملات نمونه
1. he was busily signing up new members for the club
او داشت با کمال فعالیت اعضای جدیدی را برای باشگاه نام نویسی می کرد.
2. A swarm of ants are moving busily.
[ترجمه ترگمان]گروهی از مورچه ها سخت مشغول حرکت هستند
[ترجمه گوگل]یک سوسک مورچه ها بی رحمانه حرکت می کنند
[ترجمه گوگل]یک سوسک مورچه ها بی رحمانه حرکت می کنند
3. The doctor worked busily beneath the blinding lights of the delivery room.
[ترجمه ترگمان]دکتر در زیر نور کور کننده اتاق زایمان مشغول کار بود
[ترجمه گوگل]دکتر مشغول کار کردن در زیر چراغ های خیره کننده اتاق تحویل کار کرد
[ترجمه گوگل]دکتر مشغول کار کردن در زیر چراغ های خیره کننده اتاق تحویل کار کرد
4. His colleagues, meanwhile, were busily scheming to get rid of him.
[ترجمه ترگمان]در این میان همکارانش به تلاش مشغول بودند تا از شر او خلاص شوند
[ترجمه گوگل]در عین حال، همکاران او به طور جدی به دنبال خلاص شدن از او بودند
[ترجمه گوگل]در عین حال، همکاران او به طور جدی به دنبال خلاص شدن از او بودند
5. She has been busily trying to resurrect her Hollywood career.
[ترجمه ترگمان]او سخت تلاش کرده بود تا شغل Hollywood را دوباره احیا کند
[ترجمه گوگل]او به شدت سعی در تجدید حیات حرفه وی در هالیوود کرده است
[ترجمه گوگل]او به شدت سعی در تجدید حیات حرفه وی در هالیوود کرده است
6. He was busily engaged repairing his bike.
[ترجمه ترگمان]سخت مشغول تعمیر دوچرخه اش بود
[ترجمه گوگل]او مشغول تعمیر دوچرخه خود بود
[ترجمه گوگل]او مشغول تعمیر دوچرخه خود بود
7. Will and Joe were busily employed in clearing out all the furniture.
[ترجمه ترگمان]ویل و جو با حرارت مشغول خالی کردن وسایل خانه بودند
[ترجمه گوگل]Will و Jo به طور جدی در پاکسازی تمام مبلمان مشغول به کار شدند
[ترجمه گوگل]Will و Jo به طور جدی در پاکسازی تمام مبلمان مشغول به کار شدند
8. The women were busily comparing notes on the queen's outfit.
[ترجمه ترگمان]زن ها مشغول مقایسه یادداشت های لباس ملکه بودند
[ترجمه گوگل]زنان به شدت با یادداشت های موجود در لباس ملکه مقایسه کردند
[ترجمه گوگل]زنان به شدت با یادداشت های موجود در لباس ملکه مقایسه کردند
9. For a day or two we were busily employed in unpacking and laying out our property to the best advantage.
[ترجمه ترگمان]برای یک یا دو روز مشغول باز کردن اثاثه و پیاده کردن اموال خود به بهترین وجه بودیم
[ترجمه گوگل]برای یک یا دو روز ما به طور انبوه استخدام شدیم و اموالمان را به بهترین نحو قرار دادیم
[ترجمه گوگل]برای یک یا دو روز ما به طور انبوه استخدام شدیم و اموالمان را به بهترین نحو قرار دادیم
10. A wind-up clock ticked busily from the kitchen counter.
[ترجمه ترگمان]صدای زنگ ساعت دیواری از پشت پیشخوان آشپزخانه به شدت تیک تاک می کرد
[ترجمه گوگل]یک ساعت تائید شده از مقبره آشپزخانه بی حوصله بود
[ترجمه گوگل]یک ساعت تائید شده از مقبره آشپزخانه بی حوصله بود
11. She took the novel down and busily thumbed it through.
[ترجمه ترگمان]کتاب رمان را برداشت و با دقت آن را زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل]او رمان را برداشت و بوسیله آن را از میان برد
[ترجمه گوگل]او رمان را برداشت و بوسیله آن را از میان برد
12. Egrets and a solitary grey heron were busily feeding.
[ترجمه ترگمان]ماهی دودی و یک بادکنک خاکستری رنگ که سخت مشغول غذا خوردن بودند
[ترجمه گوگل]Egrets و یک قاشق خاکستری انفرادی بیدرنگ تغذیه شدند
[ترجمه گوگل]Egrets و یک قاشق خاکستری انفرادی بیدرنگ تغذیه شدند
13. I was busily preparing for their arrival.
[ترجمه ترگمان]من مشغول تهیه مقدمات ورود آن ها بودم
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به من آماده بودم
[ترجمه گوگل]برای رسیدن به من آماده بودم
14. He was busily employed in cleaning his shoes.
[ترجمه ترگمان]سخت مشغول تمیز کردن کفش هایش بود
[ترجمه گوگل]او در تمیز کردن کفش خود به اشتغال مشغول بود
[ترجمه گوگل]او در تمیز کردن کفش خود به اشتغال مشغول بود
15. All were busily engaged, men at their ploughs, women at their looms.
[ترجمه ترگمان]همه به کار مشغول بودند، مردانی را به گاو آهن و زن هایی که به شکل their درآمده بودند، نامزد کرده بودند
[ترجمه گوگل]همه مشغول بودند، مردان در گاوهای خود، زنان در بافندگی آنها
[ترجمه گوگل]همه مشغول بودند، مردان در گاوهای خود، زنان در بافندگی آنها
He was busily signing up new members for the club.
او داشت با کمال فعالیت اعضای جدیدی را برای باشگاه نامنویسی میکرد.
پیشنهاد کاربران
به طور جدی
سرسختانه
بدون توقف
به طور متمرکز
سرسختانه
بدون توقف
به طور متمرکز
با جدیت سرگرم چیزی بودن
She was busily writing in a notebook
کلمات دیگر: