کلمه جو
صفحه اصلی

adventurism


ماجراگرایی (اعمال و تاکتیک های سیاسی که ممکن است با خطرهای بسیار رو به رو شود)، حادثه جویی، از روی بی تجربگی اقدام به کاری کردن

انگلیسی به فارسی

حادثه‌جویی، (از روی بی‌تجربگی) اقدام به کاری کردن


ماجراجویانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: adventurist (n.)
• : تعریف: impetuous, irresponsible acts or policies, esp. by a government or someone in power, in defiant violation of commonly accepted norms of behavior.

- The invasion was nothing but an act of adventurism.
[ترجمه ترگمان] این حمله چیزی جز یک عمل of نبود
[ترجمه گوگل] تهاجم چیزی جز یک عمل ماجراجویی نبود

• experimentation or irresponsible acts or policies (especially by a government or someone in power)
adventurism is willingness to take risks, especially in order to obtain an unfair advantage from a bad situation.

جملات نمونه

1. He condemned what he saw as undisciplined adventurism.
[ترجمه ترگمان]اون کاری رو کرد که به عنوان \"adventurism بی ملاحظه\" دیده بود
[ترجمه گوگل]او محکومیت آنچه را که او را به عنوان ماجراجویی بی رحم دید

2. That cocktail of problems calls for stability, not adventurism.
[ترجمه ترگمان]آن معجونی از مشکلات خواستار ثبات است، نه adventurism
[ترجمه گوگل]این کوکتل مشکلات موجب ثبات می شود، نه ماجراجویی

3. On the Causes of the " Left " Adventurism in " the Struggle of Red May "
[ترجمه ترگمان]در خصوص علل \"چپ\" در \"مبارزه در ماه می\"
[ترجمه گوگل]در علل ماجراجویی 'چپ' در 'مبارزه مه آلود'

4. Unchecked sexual adventurism — whether straight, gay or both — is never a safe or wise way to go.
[ترجمه ترگمان]Unchecked جنسی - چه صاف، همجنس گرا یا هر دو - هیچ وقت یک روش صحیح یا صحیح برای رفتن نیست
[ترجمه گوگل]ماجراجویانه جنسی غیرقانونی - درست مثل همجنسگرایان، همجنسگرایان - هرگز راه امن یا عاقلی برای رفتن نیست

5. It's just sedentary adventurism in need of a subject.
[ترجمه ترگمان]این فقط adventurism است که به یک سوژه نیاز داریم
[ترجمه گوگل]این فقط ماجراجویی مودبانه است که نیاز به یک موضوع دارد

6. Even worse would be military adventurism to occupy and work off the steam and frustrations of the unmarried males—another effect seen of gender imbalance in the past.
[ترجمه ترگمان]حتی بدتر از آن، عملیات نظامی برای اشغال و کار کردن بخار و ناامیدی مردان مجرد - - اثر دیگری که در گذشته از عدم تعادل جنسیتی در گذشته دیده می شود
[ترجمه گوگل]حتی بدتر از آن، ماجراجویی نظامی خواهد بود که بخشی از ناخوشایند و ناکامیهای مردان را از خود دور کند و یکی دیگر از اثرات نامطلوب جنسیتی در گذشته باشد

7. It ended wang Ming "left" adventurism the dominant position in the leadership of the communist party of China realizes the transformation of democratic revolution in the second.
[ترجمه ترگمان]این در حالی به پایان رسید که به وانگ مینگ، جایگاه غالب در رهبری حزب کمونیست چین پایان داد و تحول انقلاب دموکراتیک در مرحله دوم را درک کرد
[ترجمه گوگل]ماجراجویانه وانگ مینگ 'چپ' به پایان رسید و موقعیت غالب در رهبری حزب کمونیست چین تحول انقلاب دموکراتیک را در مرحله دوم تحقق می بخشد

8. He dismissed guerrilla warfare as "adventurism. ".
[ترجمه ترگمان]او جنگ چریکی را به عنوان \"adventurism\" رد کرد
[ترجمه گوگل]او جنگ چریکی را به عنوان 'ماجراجویی' رد کرد '

9. The great majority of revolutionary populists resolutely rejected the deception and unprincipled adventurism of a few untypical deviants like Nechaev.
[ترجمه ترگمان]اکثریت عظیم of انقلابی با عزمی راسخ از نیرنگ و اصول اخلاقی of untypical مانند Nechaev رد کردند
[ترجمه گوگل]اکثریت قریب به اتفاق پوپولیست های انقلابی، به طور اتفاقی رد فریب و ماجراجویی بی نظیری از چند حادثه غیر معمول مانند ناهاهف را رد کرد

10. But above all Fitzgerald envied Hemingway's vigorous worldliness, his swagger and adventurism.
[ترجمه ترگمان]اما بالاتر از همه فیتزجرالد یعنی worldliness و worldliness، غرور و فیس و افاده،
[ترجمه گوگل]اما بیشتر از همه، فیتزجرالد، دچار غم و اندوه دشواری هیمینگوی، غم انگیز و ماجراجویی بود

11. This slogan expresses the military equalitarianism which accompanies military adventurism.
[ترجمه ترگمان]این شعار بیانگر equalitarianism نظامی است که adventurism نظامی را همراهی می کند
[ترجمه گوگل]این شعار بیانگر مساواتگری نظامی است که همراه با ماجراجویانه نظامی همراه است

12. The government may decide to use the surplus men as a weapon for military adventurism and “actively desire to see them give their lives in pursuit of a national interest”.
[ترجمه ترگمان]دولت ممکن است تصمیم بگیرد که از افراد مازاد به عنوان سلاحی برای نیروهای نظامی استفاده کند و \" به طور فعال مایل به دیدن آن ها در راستای منافع ملی است \"
[ترجمه گوگل]دولت می تواند تصمیم بگیرد از مردان مازاد به عنوان سلاح برای ماجراجویانه نظامی استفاده کند و 'به طور فعال تمایل دارد که آنها را در پی یافتن منافع ملی خود بگذارد'

13. This request came on the heels of a twelve-page letter from Rajavi to “Dear Comrade Gorbachev” in which he began by praising the Soviet Union’s efforts “against imperialist adventurism. ”
[ترجمه ترگمان]این درخواست در پی یک نامه دوازده صفحه ای از Rajavi به \"رفیق گورباچف\" رسید که در آن با ستایش تلاش های اتحادیه جماهیر شوروی در مقابله با adventurism imperialist آغاز شد
[ترجمه گوگل]این درخواست در پی یک نامه دوازده صفحه ای از رجوی به 'رفیق گرامیداشت گورباچف' بود که با تمجید از تلاش های اتحاد جماهیر شوروی 'علیه ماجراجویی امپریالیستی آغاز شد '

14. Her choice of foreign minister will be a clue to whether she intends to rein back on Lula’s foreign-policy adventurism.
[ترجمه ترگمان]انتخاب وزیر امور خارجه نشانه ای از این است که آیا قصد دارد با سیاست خارجی لولا \" کنترل کند یا خیر
[ترجمه گوگل]انتخاب او از وزیر خارجه، سرانجام این است که آیا وی قصد دارد از ماجراجویانه سیاست خارجی لولا جلوگیری کند

15. The United States’ Gilded Age lasted for 16 years, ending with a financial panic in 1893 that turned into a depression(sentence dictionary), then a Progressive era that saw reform at home and adventurism abroad.
[ترجمه ترگمان]دوران طلایی ایالات متحده به مدت ۱۶ سال به طول انجامید و در سال ۱۸۹۳ با ترس مالی پایان یافت که تبدیل به افسردگی (فرهنگ لغت)شد، و سپس یک دوره پیشرو که اصلاحات در خانه و خارج از کشور را مشاهده کرد
[ترجمه گوگل]سن خاموشی ایالات متحده به مدت 16 سال ادامه یافت و به یک ترس مالی در سال 1893 پایان داد که تبدیل به یک افسردگی شد (فرهنگ لغت حکم)، و سپس یک دوره پیشرفته که اصلاحات را در خانه و ماجراجویی در خارج از کشور دید

پیشنهاد کاربران

ماجراجویی، بی پروایی، بی باکی، بی مبالاتی، بی ملاحظگی


کلمات دیگر: