کلمه جو
صفحه اصلی

say the word


فرمان آغاز را دادن، دستور (شروع به کاری را) دادن

جملات نمونه

1. Anywhere you want to go, just say the word.
[ترجمه ترگمان]هرجایی که بخوای بری فقط حرف بزن
[ترجمه گوگل]هر کجا که می خواهید بروید، فقط کلمه را بگو

2. Just say the word, and I'll go.
[ترجمه ترگمان]فقط کلمه را بگو و من خواهم رفت
[ترجمه گوگل]فقط کلمه را بگو، و من میروم

3. You only have to/Just say the word, and I'll come and help.
[ترجمه ترگمان]تو فقط باید فقط یک کلمه حرف بزنی و من میام و کمک می کنم
[ترجمه گوگل]شما فقط باید / فقط کلمه را بگو، و من آمده ام و کمک می کند

4. Just say the word, and I'll ask him to leave.
[ترجمه ترگمان]فقط یک کلمه حرف بزن و من از او می خواهم که از اینجا برود
[ترجمه گوگل]فقط کلام را بگو، و از او خواهم خواست که ترک کنم

5. Say the word 'Australia' and a vision of beaches and blue seas immediately springs to mind.
[ترجمه ترگمان]کلمه استرالیا را بگویید و تصویری از سواحل و دریاهای آبی فورا به ذهن خطور کند
[ترجمه گوگل]بگو 'استرالیا' و چشم انداز سواحل و دریاهای آبی بلافاصله به ذهن می آید

6. The last team then has to say the word they had in mind.
[ترجمه ترگمان]آخرین تیم باید کلمه ای را که در ذهن داشتند بگوید
[ترجمه گوگل]آخرین تیم پس از آن باید گفت که آنها در ذهن داشته باشند

7. No one was actually prepared to say the word revolution-the one word in their vocabulary softened by success.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس در واقع برای گفتن کلمه انقلاب آمادگی نداشت - کلمه ای که در دایره لغات آن ها با موفقیت نرم شد
[ترجمه گوگل]هیچ کس واقعا حاضر به گفتن کلمه انقلاب نبود - یک کلمه در واژگان خود با موفقیت موفقیت آمیز بود

8. You never say the word you would.
[ترجمه ترگمان] تو هیچ وقت همچین حرفی نمی زنی
[ترجمه گوگل]شما هرگز کلمه ای را نمی فهمیدید

9. I always say the word, not in the family is cronies.
[ترجمه ترگمان]من همیشه این کلمه رو میگم نه تو خانواده دوست پسر
[ترجمه گوگل]من همیشه می گویم این کلمه، نه در خانواده است cronies

10. Say the word and it will be down.
[ترجمه ترگمان] اون کلمه رو بگو و همه چی تموم میشه
[ترجمه گوگل]بگو کلام و آن را پایین می آید

11. Say the word geisha and images of beautiful kimono - clad women serving green tea, reciting poetry and playing classical instruments may spring to mind.
[ترجمه ترگمان]کلمه \"geisha\" و تصاویری از زنان kimono زیبا که چای سبز را سرو می کنند را بگویید، شعر خوانی را حفظ کرده و آلات موسیقی کلاسیک را به ذهن خود جلب کنید
[ترجمه گوگل]بگو گایشی و تصاویر زیبایی زنان کیمونو که در خدمت چای سبز هستند، شعر را بخوانند و بازی های کلاسیک را بازی کنند

12. When I say the word, follow me down.
[ترجمه ترگمان]وقتی کلمه را به زبان می آورم، دنبالم بیا
[ترجمه گوگل]وقتی این کلمه را می گویم، مرا دنبال کن

13. Just say the word to yourself.
[ترجمه ترگمان]فقط کلمه رو به خودت بگو
[ترجمه گوگل]فقط این را به خودت بگو

14. But I'm sorry to say the word of three 13 - year - old wizards will convince few others.
[ترجمه ترگمان]اما متاسفم که کلمه سه جادوگر سیزده ساله رو متقاعد می کنن
[ترجمه گوگل]اما متاسفم که کلمه سه جادوگر 13 ساله چند نفر دیگر را متقاعد می کند

15. I don't even know if I can say the word pee pee, pee.
[ترجمه ترگمان]حتی نمی دونم که میتونم بگم دستشویی ادرار، ادرار
[ترجمه گوگل]من حتی نمی دانم که آیا می توانم کلمه ی او را بکار ببندم یا نه

پیشنهاد کاربران

( اصطلاح ) لب تر کردن
برای مثال :

If you'd like to go with me, say the word

اصطلاح:اماده بودی بگو

فقط لب تر کن


کلمات دیگر: