به دنبال، گراییدن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، پرستاری کردن، مواظب بودن، متمایل بودن به، گرایش داشتن
tending
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. factors tending to nationalize american politics
عواملی که به سیاست های امریکا جنبه ی ملی می دهد
2. who is tending the store in your absence?
در غیاب تو،کی از مغازه مراقبت می کند؟
پیشنهاد کاربران
متمایل، مایل
موثر
مراقبت کردن
He is outside tending the garden
He is outside tending the garden
کلمات دیگر: