کلمه جو
صفحه اصلی

mistime


معنی : غلط وقت گذاشتن، بیموقع گفتن
معانی دیگر : بی موقع گفتن یا انجام دادن، وقت چیزی را بد تعیین کردن، نابهنگام انجام دادن یا حرف زدن

انگلیسی به فارسی

غلط وقت گذاشتن، بیموقع گفتن


انگلیسی به انگلیسی

• time incorrectly; act or speak at the wrong time
if you mistime something, you do it at the wrong time, so that it is not successful.

مترادف و متضاد

غلط وقت گذاشتن (فعل)
mistime

بی موقع گفتن (فعل)
mistime

جملات نمونه

1. She mistimed her stroke and the ball went into the net.
[ترجمه ترگمان]ضربه زد و توپ به تور افتاد
[ترجمه گوگل]او با سکته مغزی مواجه شد و توپ به داخل دروازه رفت

2. They mistimed the war by three years.
[ترجمه ترگمان]آن ها سه سال است که جنگ را آغاز می کنند
[ترجمه گوگل]آنها سه سال از جنگ رنج می بردند

3. You're bound to mistime a tackle every so often.
[ترجمه ترگمان]تو هر وقت مجبور میشی یه دست و پنجه نرم کنی
[ترجمه گوگل]شما هر بار که بخواهید با هر زمان و هر دوی شما مقابله کنید، مجبور خواهید شد

4. The government's intervention was badly mistimed.
[ترجمه ترگمان]مداخله دولت بد mistimed بود
[ترجمه گوگل]مداخله دولت به شدت نادرست بود

5. He mistimed his kick and missed the ball.
[ترجمه ترگمان]شوت زد و توپ را از دست داد
[ترجمه گوگل]او ضربه اش را از دست داد و توپ را از دست داد

6. A lot of the jokes were mistimed .
[ترجمه ترگمان] خیلی از جک های \"mistimed\" بود
[ترجمه گوگل]بسیاری از جوک ها نگران بودند

7. The horse completely mistimed the jump and threw its rider.
[ترجمه ترگمان]اسب به کلی از جا پرید و سوارش را به زمین انداخت
[ترجمه گوگل]اسب به طور کامل پرش را نادیده گرفت و سوار خود را پرتاب کرد

8. The failure of the talks was mainly due to insensitivity and mistiming.
[ترجمه ترگمان]عدم موفقیت مذاکرات عمدتا ناشی از عدم حساسیت و عدم حساسیت بود
[ترجمه گوگل]شکست مذاکرات عمدتا به دلیل عدم حساسیت و ناسازگاری بود

9. This problem is accentuated by pilots being very tense and mis-timing the stick movements.
[ترجمه ترگمان]این مساله توسط خلبان ها بسیار پرتنش و زمانی که حرکات چوبی در حال تغییر هستند، مورد تاکید قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]این مسئله توسط خلبانان بسیار پررنگ و غیرمنتظره شده است

10. Yet his new partner Mahela Jayawardene nearly perished when he mis-timed a drive off Giles.
[ترجمه ترگمان]با این حال هم کار جدیدش در موقع رانندگی در کنار ژیل تقریبا از بین رفت
[ترجمه گوگل]با این حال شلاق جدید او، Mahela Jayawardene تقریبا از بین رفت زمانی که او به اشتباه زمان رانندگی از گیلز

11. With the election only two days left, the government, however, mistimed its announcement of tax increases.
[ترجمه ترگمان]با این حال، با برگزاری انتخابات تنها دو روز بعد، دولت اعلام کرد که اعلام مالیات افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]با این انتخابات فقط دو روز باقی مانده بود، ولی دولت، اعلامیه خود را درباره افزایش مالیات نادرست دانست

12. But then came the only error of the afternoon from the impressive Awford, when his mistimed challenge sent Nicol sprawling.
[ترجمه ترگمان]اما بعد از آن، تنها خطای بعد از بعد از ظهر از the impressive، هنگامی که چالش mistimed او را پراکنده کرد
[ترجمه گوگل]اما پس از آن تنها خطای بعد از ظهر از آفورد قابل توجه بود، زمانی که چالش نادرست او نیکول اسپارو را فرستاد

13. As the car moved off, the man strode into the road as if his intention to confront Elliott had simply been mistimed.
[ترجمه ترگمان]همچنان که اتومبیل حرکت می کرد، مرد با گام های بلند به جاده رفت، گویی قصد رفتن با الیوت را داشت
[ترجمه گوگل]همانطور که ماشین در حال حرکت بود، مرد به جاده رفت، به طوری که قصدش برای مقابله با الیوت به راحتی اشتباه بود

14. Wenger's side move the ball very quickly so good judgment and timing are vital. It's very easy to mistime tackles against them and impatience could be disastrous.
[ترجمه ترگمان]سمت Wenger توپ را بسیار سریع حرکت می دهد بنابراین قضاوت خوب و زمان بندی بسیار مهم هستند مقابله با آن ها بسیار آسان است و ناشکیبایی می تواند فاجعه آمیز باشد
[ترجمه گوگل]طرف ونگر توپ را به سرعت حرکت می دهد، بنابراین قضاوت و زمان دقیق بسیار حیاتی است این بسیار آسان است که به اشتباه در برابر آنها مقابله و بی حرمتی می تواند فاجعه آمیز باشد


کلمات دیگر: