کلمه جو
صفحه اصلی

fractionate


معنی : برخه کردن، تجزیه و تفکیک نمودن
معانی دیگر : جز کردن

انگلیسی به فارسی

(شیمی) تجزیه وتفکیک نمودن، برخه کردن


کسری، تجزیه و تفکیک نمودن، برخه کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: fractionates, fractionating, fractionated
• : تعریف: to separate into ingredients, component parts, or the like, as by a chemical separation.
مشابه: analyze

• break up into sections or parts; separate the ingredients of a mixture

مترادف و متضاد

برخه کردن (فعل)
fractionalize, fractionate

تجزیه و تفکیک نمودن (فعل)
fractionate


کلمات دیگر: