کلمه جو
صفحه اصلی

intermixture


معنی : امتزاج، اختلاط
معانی دیگر : درآمیزی، هم آمیزش

انگلیسی به فارسی

اختلاط، امتزاج


مخلوط کردن، اختلاط، امتزاج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of mixing together, or the condition of being so mixed.
مشابه: admixture

(2) تعریف: a mixed or combined mass.
مشابه: admixture

• act of intermingling; something added to a mixture; mixture of ingredients

مترادف و متضاد

امتزاج (اسم)
synthesis, merger, fusion, amalgamation, intermixture

اختلاط (اسم)
integration, synthesis, mix, brew, mixture, melange, intermixture, medley, conglomerate, welter, commixture, macedoine

جملات نمونه

1. To cover risks of intermixture and contamination occurring during the course of transit.
[ترجمه ترگمان]پوشش دادن خطرات ناشی از آلودگی و آلودگی که طی دوره انتقال اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]برای پوشش ریسک های بین مخلوط و آلودگی در طول دوره حمل و نقل

2. To cover risk of intermixture and contamination occurring during the course of transit.
[ترجمه ترگمان]پوشش ریسک of و آلودگی که در طول دوره انتقال اتفاق می افتد
[ترجمه گوگل]برای پوشش ریسک ترک خوردگی و آلودگی در طول دوره حمل و نقل

3. Confirms deterministic function of ice particle diameter and ice-water intermixture height on yielding water temperature flowing from ice melting cistern.
[ترجمه ترگمان]تابع قطعی قطر ذره یخ و ارتفاع intermixture آب - آب بر روی گرم کردن دمای آب که از cistern ذوب یخ جریان دارد را تایید می کند
[ترجمه گوگل]تایید عملکرد قطعی قطر یخ ذرات و ارتفاع میان مخلوط یخ و آب بر روی دمای آب تولید شده از مخزن ذوب یخ است

4. In the light of that sodium hydroxide, sodium carbonate and their intermixture inhibit hydrolysis of magnesium chloride in mixed salt, it is rational to inject sodium hydroxide in crude processing.
[ترجمه ترگمان]در پرتو آن سدیم هیدروکسید، سدیم کربنات و intermixture inhibit از هیدرولیز کلرید منیزیم در نمک مخلوط، منطقی است که سدیم هیدروکسید را در پردازش خام تزریق کند
[ترجمه گوگل]با توجه به این که هیدروکسید سدیم، کربنات سدیم و ترکیب آنها از هیدرولیز منیزیم کلرید در نمک مخلوط مانع می شود، هیدروکسید سدیم در پردازش خام منطقی است

5. The results demonstrate that mostly composition of this gall-stones is cholesterol and intermixture with some protean and inorganic calcium salt.
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که اغلب ترکیب این سنگ صفرا، کلسترول و intermixture با کمی نمک و نمک معدنی است
[ترجمه گوگل]نتایج نشان می دهد که اغلب ترکیب این سنگ های صفراوی کلسترول و ترکیب آن با برخی از نمک کلسیم پروتئین و غیر معدنی است

6. But, owing to the nature of ancient kinship, as we have seen it, exogamy afforded no proper security against the intermixture of persons near of kin.
[ترجمه ترگمان]اما به علت ماهیت خویشاوندی قدیم، همان طور که ما آن را دیده ایم، exogamy هیچ امنیت مناسبی در برابر the خویشاوند نزدیکی پیدا نکرده است
[ترجمه گوگل]اما، با توجه به ماهیت خویشاوندی باستانی، همانطور که مشاهده کردیم، exogamy هیچ امنیت مناسب را در برابر مخلوط کردن افراد نزدیک به جنس نیاورد

7. At one extreme are Hawii and Brazil, where racial intermixture is extensive and continuing, and where racial discrimination is relatively minor.
[ترجمه ترگمان]در یک نهایت Hawii و برزیل، جایی که نژاد پرستی نژادی گسترده و ادامه دارد، و در آن تبعیض نژادی نسبتا خفیف است
[ترجمه گوگل]در یکی از افراطی ها هاوی و برزیل، جایی که میان مخلوط نژادی گسترده و مداوم است و جایی که تبعیض نژادی نسبتا جزئی است

8. In addition, primary study of surfactant reclaim indicated that the Turkey red oil can be reclaimed from the intermixture by centrifugation under the acidic condition.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، مطالعه اولیه سورفاکتانت نشان داد که روغن قرمز ترکیه می تواند با سانتریفوژ تحت شرایط اسیدی، از the بازیابی شود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، مطالعه اولیه از بازسازی سورفاکتانت نشان داد که روغن قرمز ترکیه را می توان از میان مخلوط با سانتریفوژ تحت شرایط اسیدی تجدید کرد

9. At one extreme are Hawaii and Brazil, where racial intermixture is extensive and continuing, and where racial discrimination is relatively minor.
[ترجمه ترگمان]در یک حد افراطی هاوایی و برزیل قرار دارند، جایی که نژاد پرستی نژادی گسترده و ادامه دارد و در آن تبعیض نژادی نسبتا خفیف است
[ترجمه گوگل]در یکی از افراطی ها هاوایی ها و برزیل، جایی که میان مخلوط نژادی گسترده و مداوم است و جایی که تبعیض نژادی نسبتا جزئی است

10. While rocks are common, cheap, and establish everywhere, the intermixture is huge.
[ترجمه ترگمان]در حالی که سنگ ها معمول و ارزان هستند و در همه جا مستقر هستند، intermixture بسیار بزرگ است
[ترجمه گوگل]در حالی که سنگها مشترک هستند، ارزان هستند و در همه جا ایجاد می شوند، میان مخلوط بسیار زیاد است

11. As a dialectical method of thinking, it embodies the intermixture and interaction of abstraction and concretion, analysis and synthesis in the process of cognition.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک روش دیالکتیکی تفکر، آن شامل تعامل و تعامل انتزاع، تجزیه و تحلیل و سنتز در فرآیند شناخت است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک روش دیالکتیکی تفکر، درهم آمیختن و تعامل انتزاع و بتن سازی، تجزیه و تحلیل و سنتز در فرایند شناختن را نشان می دهد


کلمات دیگر: