کلمه جو
صفحه اصلی

exult


معنی : خوشی کردن، جست وخیزکردن، بوجدوطرب امدن، شادی کردن، وجد کردن
معانی دیگر : (از شادی) در پوست خود نگنجیدن، شورمند شدن، به شور و شعف آمدن

انگلیسی به فارسی

جست‌وخیزکردن، به وجد و طرب آمدن، خوشی کردن، شادی کردن، وجدکردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: exults, exulting, exulted
مشتقات: exultingly (adv.)
• : تعریف: to rejoice greatly, esp. over some triumph.
مترادف: glory, jubilate, rejoice, triumph
متضاد: bemoan, lament, sorrow
مشابه: celebrate, crow, joy, revel

- The villain exulted in his triumph over the hero.
[ترجمه ترگمان] مرد شرور با پیروزی خود بر قهرمان پیروز شد
[ترجمه گوگل] این تبهکاران در پیروزی خود بر قهرمان شادی کردند
- The football fans exulted in their win.
[ترجمه ترگمان] هواداران فوتبال در پیروزی خود شادی کردند
[ترجمه گوگل] طرفداران فوتبال در پیروزی خود شادی کردند
- She exulted when she heard the news of her promotion.
[ترجمه ترگمان] وقتی خبر ترفیع او را شنید با خوشحالی گفت:
[ترجمه گوگل] هنگامی که او خبر از ارتقاء او را شنید، خوشحال شد

• be happy, rejoice
if you exult, you feel and show great pleasure because of a success that you have had.

مترادف و متضاد

boast


Synonyms: bluster, brag, bully, crow, gloat, glory, revel, show off, take delight in, triumph, vaunt


Antonyms: conceal, hide


خوشی کردن (فعل)
disport, joy, frolic, rejoice, express joy, exult, rollick

جست وخیز کردن (فعل)
exult

بوجدوطرب امدن (فعل)
exult

شادی کردن (فعل)
joy, revel, rejoice, exult

وجد کردن (فعل)
rejoice, exult

be joyful


Synonyms: be delighted, be elated, be happy, be in high spirits, be jubilant, be overjoyed, celebrate, cheer, jubilate, jump for joy, make merry, rejoice


Antonyms: be sad, grieve, mourn


جملات نمونه

I exulted to see my daughter succeed.

از دیدن موفقیت دخترم به‌وجد آمدم.


1. The people exulted at the victory.
[ترجمه ترگمان]مردم با شادی پیروزی را جشن گرفتند
[ترجمه گوگل]مردم به پیروزی خوش آمدید

2. They exulted at/over their victory.
[ترجمه ترگمان]آن ها با خوشحالی بر پیروزی خود غلبه کردند
[ترجمه گوگل]آنها از پیروزی خویش خوشحال شدند

3. He was exulting in a win at the show earlier that day.
[ترجمه ترگمان]او در این نمایش در اوایل همان روز به وجد آمده بود
[ترجمه گوگل]او در آن روز برنده نمایش شد

4. It's unkind to exult over a person one has beaten in a race.
[ترجمه ترگمان]نسبت به کسی که در مسابقه مورد ضرب و شتم قرار گرفته نامهربان نبود
[ترجمه گوگل]این عجیب نیست که یک شخص را در یک مسابقه مورد ضرب و شتم قرار دهد

5. She exulted in her new discovery.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی به کشف جدیدش پرداخت
[ترجمه گوگل]او در کشف جدید خود عاشق شد

6. I exulted and wept for joy.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی گفتم و برای شادی اشک ریختم
[ترجمه گوگل]من خوشحال شدم و گریه کردم

7. She seems to exult in her power.
[ترجمه ترگمان]به نظر میاد از قدرتش exult
[ترجمه گوگل]او به نظر می رسد در قدرت او را تحسین می کند

8. She exulted in her success.
[ترجمه ترگمان]او با خوشحالی موفق شد
[ترجمه گوگل]او موفقیت او را تحسین کرد

9. 'We made the front page!' Jos exulted.
[ترجمه ترگمان]ما صفحه اول رو درست کردیم او با خوشحالی گفت:
[ترجمه گوگل]'ما صفحه اول را ساخته ایم!' جالب است

10. Some individual investors exulted at the record.
[ترجمه ترگمان]برخی سرمایه گذاران فردی در این پرونده شادی کردند
[ترجمه گوگل]بعضی از سرمایه گذاران فردی در رکورد افتخار می کنند

11. The people all over the country exulted in the success in launching a new satellite.
[ترجمه ترگمان]مردم سراسر کشور با خوشحالی در راه اندازی یک ماهواره جدید به وجد آمدند
[ترجمه گوگل]مردم در سرتاسر کشور از موفقیت در راه اندازی یک ماهواره جدید لذت بردند

12. They exulted at the happy change.
[ترجمه ترگمان]با خوشحالی به این تغییر شاد شادی کردند
[ترجمه گوگل]آنها به تغییر شاد افتخار می کردند

13. "It was a great day," Martin exulted.
[ترجمه ترگمان]مارتین با خوشحالی گفت این یک روز فوق العاده بود
[ترجمه گوگل]روز مارتین هیجان زده بود

14. He obviously exulted in winning.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در حال برنده شدن خوشحال است
[ترجمه گوگل]او قطعا در پیروزی خوشنود بود


کلمات دیگر: