کلمه جو
صفحه اصلی

pitiless


معنی : بی رحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور، بی ترحم
معانی دیگر : سنگدل، ظالم، بی رحمانه، با سنگدلی، شدید، سخت، بی امان

انگلیسی به فارسی

بی ترحم، بی رحم


بدون تردید، بی رحم، بی ترحم، ستمگر، کینه توز، نفرت اور


انگلیسی به انگلیسی

• merciless, lacking compassion
someone or something that is pitiless shows no feelings of pity or mercy.

مترادف و متضاد

بی رحم (صفت)
brute, brutal, atrocious, cruel, merciless, relentless, bloodthirsty, pitiless, butcherly, dispiteous, uncharitable, unrelenting, unmerciful, stony-hearted, truculent

ستمگر (صفت)
atrocious, cruel, oppressive, unjust, tyrannous, pitiless, flagitious, dispiteous

کینه توز (صفت)
pitiless, spiteful, implacable, despiteful, vengeful, revengeful, dispiteous

نفرت اور (صفت)
pitiless, loathsome, stinking

بی ترحم (صفت)
pitiless

without mercy or care


Synonyms: austere, barbarous, brutal, callous, cold, coldblooded, coldhearted, cruel, cutthroat, dog-eat-dog, frigid, hardhearted, harsh, hatchetjob, heartless, implacable, indifferent, inexorable, inhuman, inhumane, insensible, killer instinct, mean, merciless, obdurate, relentless, remorseless, ruthless, satanic, savage, soulless, stony


Antonyms: charitable, kind, merciful, sympathetic


جملات نمونه

1. a pitiless campaign against corruption in government
مبارزه ی بی امان بر ضد فساد در دولت

2. a pitiless dictator
یک دیکتاتور بی رحم

3. the pitiless massacre of the children
قتل عام بی رحمانه ی کودکان

4. He saw the pitiless eyes of his enemy.
[ترجمه ترگمان]چشمان بی رحم دشمن را دید
[ترجمه گوگل]او چشم های بی رحم دشمن را دید

5. They said he is a pitiless, cold - blooded fellow, with no geniality in him.
[ترجمه ترگمان]آن ها می گفتند که او یک مرد بی رحم و بی عاطفه است، و هیچ مهربانی در او نیست
[ترجمه گوگل]آنها گفتند او یک مرد بی رحمانه و خونگرم است و هیچ عارضه ای در او نیست

6. Few people were out in the pitiless midday sun.
[ترجمه ترگمان]کم تر کسی در زیر آفتاب سوزان ظهر بیرون آمده بود
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از مردم در خورشید ماه رمضان بیرون رانده شدند

7. He told us his story in pitiless detail.
[ترجمه ترگمان]داستان او را با جزئیات بی رحمانه برای ما نقل کرد
[ترجمه گوگل]او داستان خود را با جزئیات بی نظیر به ما گفت

8. Mack felt a pitiless contempt for her.
[ترجمه ترگمان]ماک نسبت به او احساس تحقیر می کرد
[ترجمه گوگل]مکه احساس تحقیر و بی احترامی به او کرد

9. It reveals with pitiless clarity the inferiority of what has gone before.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که خود کم بینی آن چه که قبلا صورت گرفته است، با بی رحمی و بی رحمی آشکار می شود
[ترجمه گوگل]این با وضوح بی رحم پایین تر از قبل از آن نشان می دهد

10. To say this is not to defend the pitiless Norse pirates.
[ترجمه ترگمان]گفتن این نیست که از دزدان دریایی pitiless دفاع کنیم
[ترجمه گوگل]می گویند این برای دفاع از دزدان دریایی ناسالم است

11. The measures to be taken could be pitiless indeed.
[ترجمه ترگمان]در واقع اقداماتی که باید انجام شود، می تواند بی رحم باشد
[ترجمه گوگل]اقداماتی که باید انجام شود، میتواند بدون شک نادیده گرفته شود

12. It was plain that the pitiless man made the boy suffer. The boy was pitiable.
[ترجمه ترگمان]آشکار بود که این مرد بی رحم او را رنج می دهد این پسر رقت انگیز بود
[ترجمه گوگل]ساده بود که مرد بی رحم پسر را رنج می داد پسر خجالت کشید

13. Amy's pitiless step - mother refused to look after her when she was seriously ill.
[ترجمه ترگمان]مادر با بی رحمی آ می، وقتی که واقعا بیمار بود، از نگاه کردن به او خودداری کرد
[ترجمه گوگل]گام بی رحمانه امی - مادر وقتی که به شدت بیمار بود حاضر به مراقبت از او نشد

14. Outside, the pitiless rain fell, fell steadily, with a fierce malignity that was all too human.
[ترجمه ترگمان]در بیرون، باران بی رحمانه شروع به باریدن کرد، با نوعی شرارت آمیز که تماما انسانی بود
[ترجمه گوگل]در خارج، باران بی رمق سقوط کرد، به طور پیوسته سقوط کرد، با بدبختی شدید که خیلی انسان بود

15. This is football, pitiless and fascinating, because it can tip over established grades.
[ترجمه ترگمان]این فوتبال، بی رحم و جذاب است، زیرا می تواند نمرات ثابتی داشته باشد
[ترجمه گوگل]این فوتبال، بی رحم و جذاب است، زیرا می تواند بیش از نمرات معتبر به سر برود

a pitiless dictator

یک دیکتاتور بی‌رحم


the pitiless massacre of the children

قتل‌عام بی‌رحمانه‌ی کودکان


a pitiless campaign against corruption in government

مبارزه‌ی بی‌امان بر ضد فساد در دولت



کلمات دیگر: