کلمه جو
صفحه اصلی

reverential


معنی : حرمتی، احترامی
معانی دیگر : خاشعانه، فروتنانه، متواضعانه

انگلیسی به فارسی

احترامی، حرمتی


احترام، حرمتی، احترامی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: reverentially (adv.)
• : تعریف: characterized by reverence.

- They talked about their father in reverential tones.
[ترجمه ترگمان] آن ها با لحنی آمیخته به احترام درباره پدرشان صحبت می کردند
[ترجمه گوگل] آنها در مورد احترام به پدرشان صحبت کردند

• reverent, deeply respectful, deferential, showing veneration
if someone's feelings or actions are reverential, they feel respect, admiration, and awe for someone or something else; a formal word.

مترادف و متضاد

حرمتی (صفت)
reverential

احترامی (صفت)
reverential

جملات نمونه

1. "That's the old foresters" garden,' she said in reverential tones.
[ترجمه ترگمان]او با لحن آمیخته به احترام گفت: \" این باغ قدیمی foresters است \"
[ترجمه گوگل]او گفت: 'این باغ جنگل های قدیمی است '

2. He opened the ancient book with reverential care.
[ترجمه ترگمان]کتاب کهن را با احتیاط باز کرد
[ترجمه گوگل]او کتاب قدیم را با مراقبت احتیاطی باز کرد

3. His name was always mentioned in almost reverential tones.
[ترجمه ترگمان]نام او همیشه با لحنی تقریبا آمیخته به احترام مطرح می شد
[ترجمه گوگل]نام او همیشه در تقریبا احترام ذکر شده است

4. It also has the reverential, quasi-mystical approach to artistic creation which always seems to go down well with critics.
[ترجمه ترگمان]این رویکرد همچنین رویکرد نیمه عرفانی و نیمه عرفانی به ایجاد هنری دارد که به نظر می رسد به خوبی با منتقدان از بین می رود
[ترجمه گوگل]همچنین دارای رویکرد احترام و شبه عرفانی به خلقت هنری است که همیشه به نظر منتقدان می رسد

5. Stewart was honored with reverential speeches and affectionate anecdotes.
[ترجمه ترگمان]استوارت با سخنان آمیخته به احترام و لطیفه ها با محبت مفتخر بود
[ترجمه گوگل]استوارت با سخنرانی های احترام آمیز و سخنرانی های محبت آمیز مفتخر شد

6. A moment of reverential silence, please.
[ترجمه ترگمان]یک لحظه سکوت آمیخته به احترام، لطفا
[ترجمه گوگل]یک لحظه سکوت محبت آمیز، لطفا

7. Voices were hushed, reverential, as though the gathering were inside a cathedral, only their multiplicity giving them an overall loudness.
[ترجمه ترگمان]صداها خاموش و پر از احترام بود، انگار که این جمع در داخل یک کلیسای جامع بوده باشد، فقط multiplicity آن ها به طور کلی به آن ها شبیه بود
[ترجمه گوگل]صداهای خاموش، احترام، همانطور که این مجموعه درون یک کلیسای جامع بود، تنها چندگانگی آنها به صدای کلی است

8. For the Renaissance: a reverential longing to recapture classical antiquity.
[ترجمه ترگمان]برای دوره رنسانس: اشتیاق آمیخته به احترام برای تسخیر مجدد آثار باستانی کلاسیک
[ترجمه گوگل]برای رنسانس یک اشتیاق احترام به عقب نشینی از دوران کلاسیک است

9. The reverential hush is thus not only demanded, but enforced.
[ترجمه ترگمان]این سکوت آمیخته به احترام، نه تنها طلب کردن، بلکه اجبار است
[ترجمه گوگل]بنابراین احترام احترام نه تنها مورد نیاز است، بلکه به اجرا گذاشته می شود

10. Then, with deep, reverential tones he began to talk about the value of our eight Chippendale chairs.
[ترجمه ترگمان]سپس با لحنی عمیق و آمیخته با احترام شروع به صحبت درباره ارزش هشت صندلی Chippendale کرد
[ترجمه گوگل]سپس، با توجه به عمیق و احترام، او شروع به صحبت در مورد ارزش هشت صندلی Chippendale ما

11. He spoke in reverential tones.
[ترجمه ترگمان]با لحنی آمیخته به احترام حرف می زد
[ترجمه گوگل]او با صداهای احمقانه صحبت کرد

12. The man of character is also reverential.
[ترجمه ترگمان]مرد شخصیت نیز با احترام به او احترام می گذارد
[ترجمه گوگل]مرد شخصیت نیز احترام قائل است

13. Charles has the conservatives' reverential attitude towards the enduring and natural forces of nature.
[ترجمه ترگمان]چارلز دیدگاه محافظه کاران را نسبت به نیروهای پایدار و پایدار طبیعت دارد
[ترجمه گوگل]چارلز نگرش محافظهکارانه نسبت به نیروهای پایدار و طبیعت طبیعت دارد

14. This was perhaps the first attempt at a reverential realisation of India as our motherland.
[ترجمه ترگمان]این شاید اولین تلاش برای تحقق reverential هند به عنوان سرزمین مادری ما بود
[ترجمه گوگل]شاید این اولین تلاش برای تحقق بخشیدن به احترام هند به عنوان سرزمین مادری ما بود

15. Love of God is made a duty, but reverential fear is the predominant emotion.
[ترجمه ترگمان]عشق به خداوند وظیفه ای است، اما ترس آمیخته به احترام، هیجان غالب است
[ترجمه گوگل]عشق به خدا یک وظیفه است، اما ترس احترام احساسات غالب است


کلمات دیگر: