کلمه جو
صفحه اصلی

shameful


معنی : سردرپیش، ننگین، شرم اور
معانی دیگر : شرم آور، ننگ آمیز، خجلت آور، گست، هرزه، زننده

انگلیسی به فارسی

شرم اور، ننگین


شرم آور، ننگین، شرم اور، سردرپیش


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: shamefully (adv.), shamefulness (n.)
(1) تعریف: causing or deserving shame or disgrace.
مترادف: disgraceful, humiliating, ignominious, inglorious, opprobrious
مشابه: contemptible, degrading, deplorable, despicable, dishonorable, embarrassing, ignoble, miserable, mortifying, scandalous

- Losing his job was shameful to him.
[ترجمه ترگمان] از دست دادن شغلش، شرم آور بود
[ترجمه گوگل] از دست دادن شغل او شرم آور بود
- His suicide was shameful in the eyes of many who believed in him.
[ترجمه ترگمان] خودکشی او در چشمان بسیاری از کسانی بود که به او ایمان داشتند
[ترجمه گوگل] خودکشی او در چشم بسیاری از کسانی که به او اعتقاد داشت، شرم آور بود

(2) تعریف: immoral, unjust, or indecent; wrongful.
مترادف: improper, unjust, unseemly, wrongful
متضاد: admirable, laudable, virtuous
مشابه: base, contemptible, despicable, ignominious, immoral, indecent, indecorous, sordid, terrible, vile, wrong

- Burning the village was a shameful act.
[ترجمه ترگمان] سوزاندن این روستا عملی شرم آور بود
[ترجمه گوگل] سوزاندن روستا یک عمل شرم آور بود

(3) تعریف: marked by shame or disgrace.
متضاد: proud

- a shameful incident in our history
[ترجمه ترگمان] واقعه شرم آور در تاریخ ما
[ترجمه گوگل] یک حادثه شرم آور در تاریخ ما

• disgraceful, dishonorable, indecent, infamous
shameful behaviour is so bad that the people who behave in that way ought to be ashamed.

مترادف و متضاد

سردرپیش (صفت)
ashamed, blushed, hanging the head, shameful

ننگین (صفت)
contumelious, infamous, shameful, disgraceful, inglorious, stigmatic, stigmatist

شرم اور (صفت)
vile, indecent, gross, petulant, shameful, inglorious

atrocious; disreputable


Synonyms: base, carnal, contemptible, corrupt, dastardly, debauched, degrading, diabolical, disgraceful, dishonorable, drunken, embarrassing, flagrant, heinous, humiliating, ignominious, immodest, immoral, impure, indecent, infamous, intemperate, lewd, low, mean, mortifying, notorious, obscene, opprobrious, outrageous, profligate, reprehensible, reprobate, ribald, scandalous, shaming, shocking, sinful, unbecoming, unclean, unworthy, vile, villainous, vulgar, wicked


Antonyms: good, reputable, respectable


جملات نمونه

1. the shameful jangle of the lady and her servant
مشاجره ی شرم آور خانم و کلفت او

2. Better a glorious death than a shameful life.
[ترجمه ترگمان] یه مرگ باشکوه بهتر از یه زندگی شرم آور
[ترجمه گوگل]بهتر مرگ مرگبار از زندگی شرم آور

3. Apply yourself to true riches; it is shameful to depend upon silver and gold for a happy life.
[ترجمه ترگمان]خودتان را به ثروت حقیقی خود بمالید؛ این شرم آور است که برای یک زندگی شاد به نقره و طلا وابسته باشید
[ترجمه گوگل]اعمال خود را به ثروت واقعی؛ شرم آور است که به نقره و طلا برای یک زندگی شاد بستگی داشته باشد

4. Some people say that loneliness is shameful, but fashion is a means of resistance alone, this is fashion realm.
[ترجمه ترگمان]برخی مردم می گویند که تنهایی شرم آور است، اما مد وسیله ای برای مقاومت تنها است، این قلمرو مد است
[ترجمه گوگل]بعضی ها می گویند که تنهایی شرم آور است، اما مد به تنهایی ابزار مقاومت است، این حالت مد است

5. They considered her behaviour a shameful piece of snobbery.
[ترجمه ترگمان]آن ها رفتار او را یک piece شرم آور تلقی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها رفتار او را یک قطعه شرم آور از snobbery در نظر گرفتند

6. It was shameful the way she was treated.
[ترجمه ترگمان]طرز معالجه او شرم آور بود
[ترجمه گوگل]نحوه درمانش شرم آور بود

7. It's quite a shameful story.
[ترجمه ترگمان]داستان شرم آوری است
[ترجمه گوگل]این داستان کاملا شرم آور است

8. It's shameful the way some people treat their pets.
[ترجمه ترگمان]شرم آور است که برخی از مردم با حیوانات خانگی خود رفتار کنند
[ترجمه گوگل]برخی از افراد حیوانات خانگی خود را خجالت می کشند

9. Such extravagance is shameful when there are people starving in the world.
[ترجمه ترگمان]این ولخرجی در زمانی که مردم در دنیا از گرسنگی می میرند، شرم آور است
[ترجمه گوگل]چنین عجز و غرور شرم آور است وقتی که مردم در جهان گرسنه هستند

10. I couldn't see anything shameful in what I had done.
[ترجمه ترگمان]من نمی توانستم کاری شرم آور را که انجام داده بودم ببینم
[ترجمه گوگل]من آنچه را که انجام داده بودم نمی توانستم شرمنده ببینم

11. The family kept their shameful secret for years.
[ترجمه ترگمان]خانواده سال ها راز شرم آوری رو مخفی نگه داشتن
[ترجمه گوگل]خانواده سالها مخفی شرم آور خود را حفظ کردند

12. We must expose this shameful activity to the newspapers.
[ترجمه ترگمان]باید این فعالیت شرم آور را برای روزنامه ها فاش کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید این فعالیت شرم آور را به روزنامه ها برسانیم

13. He feels it very shameful to sponge on his parents after he's grown up.
[ترجمه ترگمان]بعد از بزرگ شدن او احساس شرم می کند
[ترجمه گوگل]او پس از رشد، بسیار خجالت می کشد تا پدر و مادرش را اسفنج کند

14. The idea that she witnessed this shameful incident meant nothing to him.
[ترجمه ترگمان]این فکر که او شاهد آن حادثه شرم آور است برای او هیچ مفهومی نداشت
[ترجمه گوگل]این ایده که او این حادثه شرم آور را شاهد بود، چیزی برای او نداشت

پیشنهاد کاربران

Garbage on everest is shameful
آشغال در اورست خجالت اوره


کلمات دیگر: