معنی : مست
معانی دیگر : (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده
plastered
معنی : مست
معانی دیگر : (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده
انگلیسی به فارسی
(آمریکا، عامیانه) مست، پاتیل شده
گچ شده، مست
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: (slang) drunk.
• مشابه: tight
• مشابه: tight
• drunk, intoxicated, inebriated (slang)
if something is plastered to a surface, it is sticking to the surface.
if a surface is plastered with something, it is covered with it.
see also plaster.
if something is plastered to a surface, it is sticking to the surface.
if a surface is plastered with something, it is covered with it.
see also plaster.
مترادف و متضاد
drunk
مست (صفت)
loaded, drunk, boozy, drunken, intoxicated, plastered, groggy, tipsy, instable, languorous, soused
Synonyms: bashed, blitzed, bombed, boozed up, buzzed, crocked, dead drunk, dead to the world, drinking, drunk as a skunk, drunken, feeling good, feeling no pain, flushed, flying, fried, gone, groggy, half-crocked, half in the bag, high, hooched up, inebriated, juiced, liquored up, lit, loaded, pissed, polluted, potted, sauced, schnockered, seeing double, sloshed, stewed, stoned, tanked, three sheets to the wind, tipsy, totaled, under the influence, under the table, wasted, woozy, zonked
جملات نمونه
1. a plastered wall
دیوار گچ کاری شده
2. they plastered her broken foot
پای شکسته اش را گچ گرفتند.
3. our warships plastered the beach
کشتی های جنگی ما ساحل را در هم کوبیدند.
4. rain had plastered her dress to her body
باران پیراهن او را به بدنش چسبانده بود.
5. our team was plastered
تیم ما شکست بدی خورد.
6. the dictator's pictures were plastered all over town
عکس دیکتاتور را به همه جای شهر زده بودند.
7. to hear better, i plastered my ear to the door
گوشم را به در چسباندم که بهتر بشنوم.
8. he wore his black hair plastered down
زلف سیاه خود را صاف کرده و خوابانده بود.
9. he was wearing a uniform, his chest plastered with medals
اونیفورم پوشیده بود و سینه اش پر از مدال بود.
10. My shoes were covered/plastered in/with mud.
[ترجمه ترگمان]کفش هایم پوشیده و پوشیده از گل بودند
[ترجمه گوگل]کفش های من در گلدان پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]کفش های من در گلدان پوشیده شده بود
11. The car was plastered with mud.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل از گل و لای پوشیده شده بود
[ترجمه گوگل]ماشین با گلدان گچ شده بود
[ترجمه گوگل]ماشین با گلدان گچ شده بود
12. They plastered the city with posters condemning her election.
[ترجمه ترگمان]آن ها شهر را با پوسترهایی که انتخابات او را محکوم کرده بودند، چسبانده بودند
[ترجمه گوگل]آنها شهر را با پوسترهایی که انتخاب او را محکوم کردند، گچ می کردند
[ترجمه گوگل]آنها شهر را با پوسترهایی که انتخاب او را محکوم کردند، گچ می کردند
13. We were plastered from head to foot with mud.
[ترجمه ترگمان]سر تا پا از گل و لای پوشیده شده بودیم
[ترجمه گوگل]ما از سر به پا با گلدسته گچ می شدیم
[ترجمه گوگل]ما از سر به پا با گلدسته گچ می شدیم
14. My hands, boots and trousers were plastered with mud.
[ترجمه ترگمان]دستانم، چکمه و شلوار پوشیده از گل بود
[ترجمه گوگل]دست ها، چکمه ها و شلوارهای من با گلدان گچ می شد
[ترجمه گوگل]دست ها، چکمه ها و شلوارهای من با گلدان گچ می شد
15. The rain had plastered her hair down.
[ترجمه ترگمان]باران موهایش را خیس کرده بود
[ترجمه گوگل]باران موهایش را گچ کرده بود
[ترجمه گوگل]باران موهایش را گچ کرده بود
پیشنهاد کاربران
سرشار کردن پر کردن
مست بودن
کلمات دیگر: